میلان کوندرا: زندگی سراسر نبردی است علیه فراموشی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

گفت وگو با میلان کوندرا

میلان کوندرا: زندگی سراسر نبردی است علیه فراموشی

قریب به سه دهه پیش میلان کوندرا نام شناخته شده ای در ایران به حساب نمی آمد، ظاهرا نخستین بار با ترجمه «کلاه کلمنتیس» توسط احمد میر علایی به طور جدی به علاقمندان فارسی زبان ادبیات داستانی معرفی شد. اما چندی بعد پی در پی آثار این نویسنده به فارسی برگردانده شده و او شهرتی روز افزون به دست آورد. به خصوص بعد از انتشار معروف‎ترین اثرش که با نام بار هستی در ایران منتشر شد، اثری که البته با جرح تعدیل بسیار  منتشر شده است. روایت است که رضا براهنی سالهاست این رمان را به طور کامل و شایسته‎ای به فارسی برگردانده، اما به دلیل آنکه امکان انتشار کامل آن وجود نداشته فعلا از چاپ آن صرف نظر کرده است. گفتگوی زیر در مجله آدینه، در ایامی که کوندرا تازه چند سالی بود که در ایران به شهرت رسیده بود، منتشر شده که آن را بازخوانی می‎کنیم.

***

میلان کوندرا را به حق جایگزین کافکا می‌دانند. کوندرا، نویسنده‎ی بزرگ چک‌واسلواکی به عنوان روشنفکر فعالیت خود را از حزب کمونیست آغاز کرد. در بهار پراگ، به طرفداری از دوبچک پرداخت و پس از اشغال چک‌واسلواکی علیه شوروی و حکومت دست‌نشانده‎ی آن به مبارزه برخاست. کوندرا، مجبور شد که ترک وطن کند. کوندرا، در جهان داستان‌نویسی مدرن، چهره‌ای نوآور و برجسته است. آثار او از جمله رمان” خنده و فراموشی” ، ” سبکی تحمل‌ناپذیر وجود”( در فارسی: بار هستی) از رمان‌هایی هستند که در غنی‌تر شدن داستان‌نویسی مدرن نقشی مهم داشته‌اند. کوندرا، نویسنده‎ی معترض چک‌و‌اسلواکی در این گفت‌گو به بررسی رمان ” خنده و فراموشی” خود نشسته است.

***

به گمان شما ” خنده و فراموشی” یک رمان است؟

- این کتاب با آن تصور آشنایی که ما از رمان داریم جور درنمی‌آید. با این همه، برای من، یک کتاب یک رمان است، زیرا میل برخورد با کلیت یک موضوع مبهم و هم‌چنین رویارویی نظرات گونه‌گون که به نور طنز یک‌دیگر را روشن می‌کنند، در آن موجود است. درواقع فضای نسبیت رمان هم در همین چیزها نهفته است. ترکیب‌بندی کتاب از آزادی کامل برخوردار است، بخش‌های متفاوت که مستقل از هم هستند، به وسیله‎ی مایه‌ها و نهادهای ثابتی که تکرار می‌شوند و مدام به صورت افکار گوناگون از نو آشکار می‌شوند، با هم ارتباط یافته‌اند. نامه‌های گم‌شده، خنده و فراموشی، ارتباط این بخش‌ها از منطق مشخصی پیروی می‌کنند و هر کدام در پی یک کشف هستند و در این کاوش هر بخش از بخش قبلی خود سبقت می‌گیرد.

کتاب خنده و فراموشی - میلان کوندرا

کتاب خنده و فراموشی - میلان کوندرا

در همان ابتدای کتاب یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: نبرد انسان بر ضد قدرت حاکم اشغال‌گران، نبرد خاطره علیه فراموشی است” آیا می‌توان گفت سیاست به نابودی نوعی انسان خواهد انجامید؟

- بیگانه هدفش نه تمدن چک، که جایگزینی فرهنگ دیگری است و برای این جایگزینی مدام می‌کوشد تا سنت و نحوه‎ی زیست ما را دیگرگون کند. برای ما مهم‌ترین شکل مقاومت حفظ یادبودها و خاطرات است. باید فرهنگ و هویت ملی را نگه داشت. وضع سرزمین من، به صورت گسترده و غم‌انگیزترش نمایش‌گر موقعیت انسان به طور کلی است. خاطره‌ها و یادبودهای انسانی، ارزش بسیار ظریفی است که ما ناگزیریم حتی در بدترین شرایط هم از آن دفاع کنیم.

آدم وقتی از حافظه‌ای زنده و پویا برخوردار است، خیلی بیشتر می‌تواند خودش باشد. پس سراسر زندگی نبردی است علیه فراموشی. اما آیا انسان می‌تواند همه‎ی دوره‌های زندگی‌اش را به یاد داشته باشد؟ این همان موضوع” تامینا” است. او مردی را دوست داشته و معتقد است سراسر زندگی را که پشت سر نهاده فراموش ناشدنی است، اما ناگهان در یک لحظه‎ی بحرانی، که نیاز دارد به یاد آورد، آن مرد مرده است و چیزی به خاطرش نمی‌آید، زندگی‌اش را از دست می‌دهد. فراموشی که در همه حال حضور دارد، می‌کوشد تا با کنکاش در گذشته‌های خصوصی و عمومی ما، ناتوان و درمانده‌مان سازد. فراموشی نیرویی است که قادر به نابودی همه چیز است و امروزه قدرت‌های سیاسی خیلی خوب می‌دانند که چگونه باید از این دو بهره بگیرند.

چگونه به فراموشی سازمان می‌دهند؟

- تصورش را بکنید، در سرزمین من- کشور اروپایی من و شما- بخشی از تاریخ تنها به‌ وسیله‎ی شایعه حفظ می‌شود! به دیگر کلام حافظه‌ای که متکی به نوشتار نباشد شکننده و نابودشدنی است. مهندسین و طراحان فراموشی از این مطلب به خوبی آگاهند.

نوشته‌اید:” عربده می‌کشند که می‌خواهیم آینده‎ی بهتری برای شما بسازیم، در حالی که این درست نیست و آدم فقط برای تغییر گذشته است که می‌کوشد بر آینده مسلط شود.”

- درست است. در سازمان دادن به یک جامعه‎ی بهتر ناکام مانده‌اند، اما توانسته‌اند گذشته را کاملاَ تغییر دهند.

در کتاب شما بسیاری از قطعات به صورت کلمات قصار درآمده‌اند. آیا در این‌جا ما با مجموعه‌ای از “اندیشه”‌های شما روبرو هستیم؟

- طرح چنین مجموعه‌ای درست نیست. زیرا یک فکر در یک رمان دارای ویژگی متفاوتی نسبت به همان فکر در یک مقاله است. داستان‌نویس معترضی است که اعتراض خود را طی دفاعیه‌اش( داستان) سروسامان می‌دهد. رمان اعتراضی است علیه هستی. رمان شعور شک است در برابر حماقت یقین. از این‌رو اندیشه‌های موجود در یک رمان یک” تز” نیست بلکه تنها ” فرضیه” و یا” انگیزه ” است.

شما در مقابل رویدادهای شخصی یا اجتماعی، عقب‌نشینی همیشگی را پیش گرفته‌اید، از این رو در دومین بخش کتاب” مامان” یک زن پیر در گرماگرم اشغال بیگانه، تنها به فکر فلفل‌های باغچه‎ی خویش است و می‌نویسد” تانک نابودشدنی است اما فلفل‌ها جاودانه‌اند.”

- در نخستین بخش کتاب، شخصیت‌ها در تاروپود تاریخی‌اند که آن‌ها را می‌سازد و یا ادعای ساختن آنان را دارد اما اشخاصی هم هستند مثل ” مامان” که آن‌چنان درگیر در اوضاع نیستند و رویدادها را به گونه‌ای کاملاَ متفاوت آشکار می‌کنند. به این ترتیب فضایی نسبی به وجود می‌آید. خواننده می‌تواند بپرسد کدام‌یک حق دارند.” مامان” که تنها به فکر فلفل‌ها است یا ” میرک” که فقط به عشق سیاست زنده است…؟

اما رمان نمی‌تواند تنها یک جواب داشته باشد.رمان می‌کوشد تا یقین‌ها را از میان بردارد و خودش را بر آن‌چه شناخته و طبقه‌بندی شده است مسلط کند و آن را به صورت مسئله‌ای درآورد. درواقع رمان به همه‎ی جواب‌ها مسلط می‌شود تا آن را به صورت سوأل درآورد.

پس ما با شکاکیت نویسنده‌ای با روش، روبرو هستیم، اما آیا می‌شود از کمدی هم در آثار شما یاد کرد؟

-. خنده یکی از موضوعات مهم کتاب است. در سومین بخش” فرشتگان” حکایتی نقل می‌شود که در آن دو نوع خنده وجود دارد. خنده‎ی شیطان و خنده‎ی فرشتگان. اولی حاصل تفاوت و محصول قضاوت است، چیزی است که از کشف ناگهانی پوچی و از عدم حضور حس و شعور سرچشمه می‌گیرد. دومی خنده‎ی رضایت است، آدم با دنیا موافق است و از این توافق لذت هم می‌برد. این دو نوع خنده کاملاَ متضاد، سراسر جریان نقل داستان را همراهی می‌کنند. در این‌جا دو تصویر از پایان جهان وجود دارد.

خنده‎ی شکاکانه‎ی شما، روشی است برای مقاومت در برابر اوهام، اما آیا سمت‌گیری شما این نیست که هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر این خنده مقاومت کند، چون خودش مخرب است؟

- طنز تنها در این شرایط صادق است. شرایطی که نه زنها، نه مردها، نه جوان‌ها، نه پیرها و نه حتی خود نویسنده، هیچ کدام از زیر بار روشنگری آن شانه خالی نکرده باشند. اگر خوب توجه کنید می‌بینید که چیزها همیشه در حالت کاملاَ جدی مورد شک و تردید قرار می‌گیرند. به علاوه هر چیزی در حالت بی‌معنا و غیر جدی‌اش صورت انسانی‌تر و برانگیزاننده‌تری به خود می‌گیرد. مگر نه این‌که تنها در یک قالب مضحک است که چهره‎ی برابری واقعی و برادری همگانی آشکار می‌شود؟

میلان کوندرا

آدم باید فریفته‎ی تخیل شاعرانه‎ی کافکا شود، درست همان‌طور که یک رویا ما را می‌فریبد

آیا می‌توان کتاب” خنده و فراموشی” را رمان” عاقبت” دانست؟ عاقبت موسیقی که به وسیله‎ی سروصداها از میان رفته، مرگ پدرتان و عاقبت مرگ تامینا. و در تمام این‌ها شبح پایان کار اروپا هم آشکار است.

-وقتی در سرزمین خاطره، مردم و فرهنگ آنان را محو می‌کنند ناگزیر هویت اروپای غربی آنان را نیز نابود کرده‌اند. در پراگ شما می‌توانید آشکارا شاهد مرگ غرب باشید. این حقیقت دارد.

اما انگاره پایان بر شهرهای اروپای غربی جایی که تامینا و جین در آن زندگی می‌کنند، هم کشیده می‌شود، تازه از این هم جلوتر رفته و می‌نویسید:” آن که مجذوب تصور پیش‌رفت است شک ندارد و هر چیزی که به پیش می‌رود در عین حال پایان کار را هم مدام و بیش از پیش  نزدیک‌تر می‌کند و این  آوازهای  خوش‌آهنگ   حکومتی ( آوازهایی چون ” به پیش” و” جلوتر”) صدای شوم مرگ آدمی را به گوش می‌رسانند.

-از دست من چه ساخته است. این تصور ذهن مرا اشغال کرده. و این تنها برگرفته از پراگ ما نیست بلکه کل غرب شما هم در آن سهیم است. به علاوه من تنها در پراگ کتاب ننوشته‌ام، هدف اصلی من اروپاست.

در هیچ‌کدام از آثار قبلی، شخصیتی خلق نکرده‌اید که به اندازه‎ی تامینا لبریز از عشق و لطافت باشد. تامینا عشق و خاطره را تنگاتنگ در خود همراه دارد اما سرانجام زندانی جزایر کودکان می‌شود. آیا این یک استعاره است؟

-من اصلاَ علاقه‌ای به استعاره ندارم. اگر قرار باشد که قصه‎ی کافکا را معیار متنی که نیازمند کشف رمز و روشن‌گری است بدانیم تمام اثر را نابود کرده‌ایم. آدم باید فریفته‎ی تخیل شاعرانه‎ی کافکا شود، درست همان‌طور که یک رویا ما را می‌فریبد. داستان تامینا در جزایر بچه‌ها یک رویا است. رویایی که مرا شگفت‌زده کرده. تصویری است که نمی‌توانم خود را از دست آن رها سازم.

اما این داستان نشانه‌ای از هراس است. نشانه‌ای که از هراس کودکی سرچشمه می‌گیرد.

- ما از کودکی با هراس مواجه هستیم. چونان هراسی که در همه‎ی حالات آدمی وجود دارد. تامینا در جزایر کودکان نمایش‌گر هراس و دلهره‎ی دوره‎ی  بلوغ است که در محاصره‎ی ناپختگی و عدم بلوغ قرار دارد و من خوب با این دلهره آشنا هستم.

در این بخش از کتاب آدم صدای” هوساک” را می‌شنود، رهبر فراموشی که فریاد می‌زند:” بچه‌ها آینده از آن شماست.”

- با لبخندهایی بدون خاطره، این همان مفهوم خوش‌بختی است. در میان این دیوارکوب‌های تبلیغاتی، همه‎ی احزاب سیاسی دیده می‌شوند. این همان تصویر کهن الگوی معصوم آینده است.

پس تامینا چهره‎ی بالغ، در یک جامعه‎ی نابالغ و بدون خاطره، به‌وسیله‎ی همین جامعه به دور افکنده شده و مجبور شده است تا از آن خارج شود؟

-بله. زیرا او خاطره است و چون خاطره است پس اعتراض است.

انتشار در مد و مه: ۷ اردی بهشت ۱۳۹۰

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692