مبانی مینی‌مالیسم و فلاش‌فیکشن

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

با نگاهی به چند داستانک / پوریا فلاح

مبانی مینی‌مالیسم و فلاش‌فیکشن

فرمالیسم و نقش آن در پیدایش مینی‌مالیسم:

جریان فراگیر فرمالیسم روس در دوران اوج مکتب سورئالیسم  و غروب دادائیسم  پا به عرصه هنر گذاشت.  نظریه پردازان بزرگی  چون رومن‌یاکوبسن، بوریس آیخنباوم، ویکتور شکلوفکسی، حتا روایت شناسانی چون تسوتان تئودوروف وکلود بره مون که تأثیر شان تا به امروز باقی است، نقش اصلی را در  گسترش این انقلاب بزرگ شناخت‎شناسی ادبی داشتند.  دغدغه‎ی اصلی فرمالیست‌ها که تا حد زیادی در تاریخ ادبیات غرب کم سابقه بود، تمرکز بر جوهر ادبی متن و توجه به استراتژی‌های کلامی است که ادبیات را ادبی می‌کند.
فرمالیست ها مدعی شدند که “تمهید” عنصر یکه تاز ادبیات است و نویسنده باید بکوشد به جای این که بگوید، نشان دهد و ما تصویر را ببینیم تا بشنویم. تلاش برای رفتن به سوی تجربه های نو و در پدید آوردن شیوه‌های تازه از شعارهای اساسی فرمالیست  ها بود. همچنین توجه به روح تصویر یکی دیگر از شعارهای فرمالیستی است که البته حرف تازه‎ای نیست، چون ایماژیست‌های انگلیس این بدعت را پیش‌تر در شعر گذاشته بودند. در مجموع این رویکردهای فرمالیستی، مطالعه ادبی جهان را در آغاز قرن بیستم بیش از  پیش به سوی مسائل مربوط به فرم و تکنیک کشاند. این گرایش های فرمای و تکنیکی خود زمینه‌ای برای پیدایش مینی مالیستم شد، گونه‌ای از ادبیات که بر مبنای فرم و ظرافت‌های تکنیکی خلق می‌شود. بیان موضوع در کم ترین حجم ممکن و نفوذ به عمق آگاهی و عواطف  خواننده با سود جستن از تصاویر نمادین و ضربه‌های که قدرت تکنیکی متن در اختیار نویسنده می گذارد.

طلوع مینی مالیسم

در فرهنگ بریتانیکا، ذیل واژه «مینی مالیسم» آمده است:

«جنبشی که در آواخر دهه ۱۹۶۰ در عرصه‎ی هنرها به ویژه نقاشی و موسیقی در آمریکا پا گرفت . و بارزترین مشخصه‎ی آن تا کید بر سادگی بیش از حد (صورت) و توجه به نگاه عینی و خشک بود. آثار این هنرمندان گاهی کاملا” از روی تصادف پدید می آمد و گاه زاده‎ی شکل‌های هندسی ساده و مکرر بود. مینی‌مالیسم در ادبیات سبک یا اصلی ادبی‎ست که بر پایه‌ی فشردگی افراطی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده است .آن‌ها در فشردگی وایجاز تا آن‌جا پیش می روند که فقط عناصر ضروری اثر،آن هم در کمترین و کوتاه‎ترین شکل باقی بماند. به همین دلیل برهنگی واژگانی و کم حرفی از محرزترین ویژگی‌های این آثار به شمار می رود.»

در سال ۱۹۵۵ گردانندگان نشریه آکتسنت” با چاپ داستان‌هایی که به معنای کلاسیک کلمه داستان نبودند، به این جریان دامن زد.  برخی از این داستانک ها حتا از دو سطر فراتر نبودند و بیشتر به  شعری منثور می‌‌ماندند، داستانک هایی که  می شد آن‌ها را در یک دقیقه خواند که این ویژگی ها توجه داستان خوانان را به خود جلب کرد.
جریان مینی‌مالیسم، هم زمان درتئاترهم جایگاه ویژه ای پیدا کرد و آثار بزرگی خلق شد. یکی از مشهورترین نمایشنامه های مینی مالیستی ،نمایش نفس (۱۹۶۹) اثر ساموئل بکت بود که اجرای این نمایش ۳۵ ثانیه بیشتر طول نکشید. به این ترتیب که “صحنه کم نور و خالی است. مقداری زباله در اطراف پراکنده است و فقط صدای فریاد انسانی به گوش می رسد . سپس صدای دم و باز دم نفس یک نفر که بیش‌تر می شود و همراه با آن نورهای صحنه که روشن و خاموش می شود و از نو صدای فریاد به گوش می رسد”.
گر چه تاثیر ساموئل بکت، فرانتس کافکا، روبرت والز و برتولت برشت بر شکوفایی این جریان روشن است، اما اولین مقاله‎ی مینی مالیستی را منصوب به ادگار آلن پو می دانند، مقاله‌ای که آن را اولین بیانیه‎ی غیر رسمی مینی مالیست ها دانسته اند. در این مقاله، آلن پو بحث وحدت تاثیر در داستان کوتاه را پیش می کشد و راه رسیدن به آن را در سایه‎ی ایجاز، میسر می داند.

مغز کاهو

ادگار آلن پو

اولین مقاله‎ی مینی مالیستی را منصوب به ادگار آلن پو می دانند، مقاله‌ای که آن را اولین بیانیه‎ی غیر رسمی مینی مالیست ها دانسته اند

ورا هنری، داستان مینی‌مال را به مغز کاهوی فرنگی تشبیه می‎کند، داستانی که زوائد را دور می ریزد و آن‌چه باقی می ماند فقط مغز است، چیزی که می تواند داستانی ناب باشد.

جیمس توماس در مقدمه  مجموعه”دم داستان ” آورده است: «داستان های که شما در این مجموعه می خوانید شعبده نمی‎کند و صدای چهچه  فلوت نیست، این‌ها نمایشی کوتاه کوتاه یک قطعه ای موسیقیایی است که حواس آدمی را جمع می کند. برخی حال و هوایی به ما می‌بخشد برخی ذهن را بیدار می کند حتا بعضی از آنها ما را به کسانی که دوستش داریم معرفی می کند برخی از این داستان‌ها پدیده های نامأنوس و ناشناخته و اما قابل فهم و درک را در این جهان به ما نشان می دهد. بعضی از آنها  تنها چند کار کرد دارد و این همان است که یک داستان خوب می‌تواند داشته باشد و بلندی کوتاهی آن چه تفاوتی دارد. وقتی یک داستان می‌تواند، کوتاه بگوید و همه چیز را بگوید.
توماس برنهارد آن گونه شیفته کوتاه نوشتن شد که گفت : «می خواهم همه چیز را در یک جمله بگویم» اما خود او هم بعدها گفت: «هیچ کس نمی تواند همه چیز را در یک جمله بگوید.»

ولفوندراچک یک بار نوشت جمله هایی وجود دارد که با یک جمله نمی‎توان  گفت. مگر کافکا در یاد داشت روزانه هایش ننوشت که غیر ممکن است همه چیز را بگویی و غیر ممکن است همه چیز را نگویی؟

داستان‌های مینی مالیستی مقدمه‌گریز هستند

مقدمه در رمان وداستان کوتاه از بدو پیدایش همواره، یکی از عناصرساختاری  نویسندگان بوده است.
از نویسندگان بزرگی چون داستایوسکی وتولستوی گرفته تا ماکسیم گورکی، گی دو موپاسان ، فاکنر، کافکا، جویس و… مقدمه را به عنوان پلی برای ورود به داستان استفاده کرده‌اند.
داستان کوتاه «دو زن نواز» جیمز جویس با این مقدمه شروع می شود:
“غروب گرم سربی ماه اوت بر شهر فرود آمده بود و هوای گرم ملایم ،یاد آور تابستان، در خیابان ها  جریان داشت.در خیابان ها ،که به خاطر تعطیلی یکشنبه مغازه های واقع در آنها بسته بود، جمعیتی شوخ و شنگ موج می زد . چراغ ها ،همچون مروارید های رخشان ، از فرازتیر های بلند ، بر زمینهء زنده ء زیرین که با تغییر مدام شکل و رنگ ، زمزمه ای بی تغییر و بی وقفه به هوای گرم سربی غروب می‌فرستاد ،می‌تابید دو مرد جوان از تپه میدان روتلند پایین آمدندو…”

نویسنده ابتدا با توصیف مکان و زمان و فضا، داستان خود را با مقدمه آغاز می کند و سپس “دو مرد جوان از تپه میدان روتلند پایین آمدند و…” شخصیت ها و کنش داستانی وحرکت برای شکل گیری طرح آغاز می‎شود. اما این عنصر در داستان‌های مینی‌مال و به ویژه فلاش‌فیکشن ها وجود ندارد.

نگاهی به فلاش فیکشن‌ها

برای درک بهتر تفاوتی که میان داستان کوتاه و فلاش فیکشن وجود دارد، می‌توان نگاهی به یک داستانک انداخت و آن را مقایسه کرد.


گیتار
جان ام دانیل

هیچ وقت مرا مثل گیتارش در بغل نمی گیرد. سال هاست که من را آن طوری لمس نکرده.
برای آنکه در آغوش او جا بگیرم ،توی گیتارش می روم.
تمام روز شکلش و صدایش را عوض می کند ، اما میل در آغوش رفتن را نه.
سرا نجام لال، ناپیدا و بی حرکت در آن جا گرفت و انتظار کشید.
“عزیزم ، من برگشتم ! یک گیتار نو خریده ام !عزیزم…؟”

داستان «گیتار» کم‌تر از مقدمه داستان، دو زن نواز جویس است.
استیو ماس  گرد آورنده‌ی این داستان ها معتقد است:

«داستان ۵۵کلمه ای کوتاه‌ترین شیوه داستان سرایی است که در آن هر کلمه ای به دقت انتخاب می شود تا تاثیر گذارتر باشد. اگر “اوهنری “هم ناچار بود داستانی را پشت کارت ویزیت بنویسد همین شیوه را انتخاب می کرد.»

صحبت کارشناسانه نیست، اگر بگوییم نوشتن داستان های خیلی کوتاه راحت هستند!

در صورتی که زدن زوائد از پیرنگ و بیان لب کلام و استفاده درست و به جا از کلمات، به نظر می‌رسد کار هر کسی نیست. البته کسانی که طویل گویی های رمانی را می‌پسندند به طبع از این گونه داستان‌ها خوششان نمی آید.
امروزه نویسندگانی می‌کوشند تا با درکنارهم گذاشتن مینیاتورهای کوتاه‌ترین داستان‌ها، رمان‎های تجربی  خلق کنند.
اما جیمز توماس در پیش گفتار گلچین فلاش‌فیکشن‌‌هایش، اندازه داستان‌هایش را هفتصد و پنجاه کلمه می داند و می گوید: تمامی داستانهایی که اهمیت یافته‌اند، توفیق خود را مدیون عمق، دقت و روش بیان و مفاهیم انسانی خود هستند نه طول داستان.

عناصر مینی‌مالیستی

در داستان مینی مالیست فرصت برای مقدمه و حاشیه وجود ندارد و فقط باید لب کلام را باید گفت. باید توجه کرد که نمی توان هر داستانی را صرفا” به این دلیل که کوتاه است و حجم کمی دارد داستانی مینی مالیستی دانست. بخصوص داستان‌هایی که به طور اتفاقی کوتاه شده‎اند و دارای ویژگی های مینی‌مال یا فلاش فیکشن نیستند.
داستان‌های مینی‌مال همچنین با قالب هایی چون، طرح (plot )یا اسکچ و لطیفه (انکدوت) متفاوت هستند. این سه قالب از لحاظ حجم و فشردگی روایت بسیار شبیه یکدیگر می نمایند و گاهی حتی تمییز دادن آنها کار دشواری است.

وجوه افتراق:
ا
نکدوت رویکردی خنده آور دارد، در صورتی که این ویژگی در دو گونه داستانی دیگر حتمی نیست. پایان غافلگیر کننده ، و به نوعی پیچش طرح در پایان داستان عنصری ضروری است. در صورتی که این ویژگی در دو گونه دیگر بارز نیست. به نظر می رسد، لطیفه سرگرمی خوبی است اما خواندن آن برای بار دوم لطفی ندارد.

طرح (اسکچ):

این گونه ادبی ،داستان خام است که اصولا” تحولی در آن صورت نمی گیرد. و تنها توصیف یک موقعیت ایستا است. طرح مانند اشیاء بی جان است  اما در داستان همواره روایت، کنش و حادثه وجود دارد.

اگر قرار است مثلاً یک چراغ نفتی و قدیمی در داستان وجود داشته باشد حتماً باید قسمت کوری از داستان را برای ما روشن کند، در غیر این صورت باید برداشته شود.

کوتاه ترین داستان هامی تواند همچون اتم شکافته ای از فهم این جهان پهناور باشند، داستانک هایی کهحتا مرز داستان کوتاه را در می نوردند، متونی که درلحظه تأمل می کنند و آن را می شکافند.این داستانک هااز کوشی نوستالژیکی که به آزمایش و آزمون با مینیاتورهای زبانی می پردازند، عبور کرده و به سمت شکلی نو، کامل و بزرگ‌تر بارویکرد رمان‌نو حرکت کنند.

داستان “عدل” صادق چوبک نمونه درخشانی از (اسکچ) است. اسکچ هرگز یک داستان مینی مالیست نیست.

کوتاه ترین داستان آن قدر بر تکه تکه شدن فهم انسان از جهان و تلاش در نشان دادن آن پای می فشرد که دیگر یک تصویر کلی و ایستا  از من،که پنهان است در او جای ندارد.
تمایل به کوتاه نویسی در نویسنده های ایرانی  نیز دیده می شود. صادق چوبک در داستانهای یک چیز خاکستری، رضا براهنی با کوتاه ترین قصه عالم و بیشتر آثار کوتاه زویا پیرزاد و… داستان شمعدانی های غمگین اثر ولفگانگ بورشرت نمونه موفقی در گونه ادبیات مینی مالیستی به شمار می‌رود:

ساموئل بکت

ساموئل بکت، از اولین نویسندگان نمایشنامه های مینی مالیستی

شمدانی‌های غمگین

ولفگانگ بورشرت

زمان آشنایی آن دو، هوا تاریک بود. زن اورا به آپارتمان دعوت کرد. مردپذیرفت . زن آپارتمان، رومیزی، ملافه ها، حتی بشقاب ها و چنگالها را به او نشان داد. اما همین که در روشنایی روبه‎روی هم نشستند، چشم مرد به بینی زن افتاد.
با خود اندیشید: انگار بینی را چسبانده اند. اصلا شبیه بقیه‎ی بینی ها نیست بشتر شبیه نوعی میوه است . عجب! سوراخ های  بینی اش اصلا” با هم تناسب ندارد. یکی خیلی تنگ و بیضی شکل است ، یکی مثل حفره‎ی چاهی دهان باز کرده است. تیره و چرد و بی انتها.
با دستمال عرق پیشانی  اش را خشک کرد.
زن گفت: «خیلی گرم است، اینطور نیست.»
مرد نظری به بینی او انداخت و گفت: «آه ، بله.»
و دوباره به فکر فرو رفت : باید آن را چسبانده باشند . وصله‎ی نا جوری  است. رنگش هم با این پوست فرق می کند.تیره تر است. راستی، سورا خ های بینی هم نا هماهنگند یا شاید مدل جدید است.
یاد کارهای پیکاسو افتاده بود.
مرد گفت: «شما کارهای پیکاسو را می پسندید.»
زن گفت: «گفتید کی؟پی…کا…»
مرد بی مقدمه گفت: «تصادف کرده اید؟»

زن گفت: «چطور مگر؟»
مرد گفت:«خب…»
زن گفت: « آهان به خاطر بینی ام می پرسید؟»
مرد می خواست بگوید: «عجب!» اما گفت: «پس این طور!»
زن گفت: «من به تناسب خیلی اهمیت می دهم آن دو شمعدانی کنار پنجره را ببینید! یکی سمت چپ و دیگری سمت راست است.متناسب نیستند. باور کنید باطن من خیلی باظاهرم فرق می کند. خیلی.»
و دستش را رو ی زانو ی مرد گذاشت . مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن دید.
زن آرام و اندکی شرم زده گفت: «و مخالفتی هم با ازدواج و زندگی مشترک ندارم.»
از دهان مرد پرید :«به خاطر تناسب؟»
زن اشتباه او را با مهربانی تصحیح کرد: «هماهنگی …به خاطر هماهنگی.»
مرد گفت: «بله به خاطر هماهنگی .» و بلند شد.
زن گفت : «دارید می روید؟»
مرد گفت: «بله می روم.»
زن او را تا دم در بدرقه کرد. گفت: «باطن آدمها مهم است نه ظاهرشان.»
مرد فکر کرد: «تو هم با این دماغت!» و گفت: «یعنی در باطن مثل قرار گرفتن شمعدانی ها متناسبید.»
و از پله ها پایین رفت.
زن کنار پنجره با نگاه او را دنبال کرد.
دید که مرد آن پایین ایستاد و با دستمال عرق های پیشانی اش را پاک کرد. یک بار، دو بار و باری دیگر و اما نیشخند فارغ البال او را ندید،ندید چون اشک چشمهایش را پوشانده بود. شمعدانی ها بوی غم می دادند.

برخی از منتقدین داستان‌های مینی‌مالیست را به یک معجزه کوچک و برخی، به ماده منفجره‌ای که در فضایی کوچک انفجار بزرگی را ایجاد می‌کند تشبیه می‌کنند.

داستان شمعدانی‌های غمگین، ویژگی داستان‌های مینی‌مال را دارد. طرح ساده، ایجاز، و شعار اصلی فرمالیستی، یعنی توجه به تمهید در زبان در این اثر به وضوح دیده می شود. این داستان برشی از یک موقعیت است، حادثه خارق‌العاده‌ای رخ نمی‌دهد. اما یک داستان کامل است با جذابیت که از ویژگی‌های بارز این گونه داستانی است.
حال شاید دو سوال  برای خواننده مطرح شود:
اشاره شد داستان های مینی مال ضد مقدمه اند داستان  شمعدانیهای غمگین با مقدمه ای کوتاه شروع می شود. ( زمان آشنایی آن دو، هوا تاریک بود) البته به نظر می رسد که مقدمه بورشت با جویس متفاوت است و به نوعی فقط به بیان زمان بسنده می کند. واینکه راوی داستان درون ذهن شخصیت می رود (ذهنی) در صورتی که اغلب داستان‌های مینی مال با زاویه دید سوم شخص  نمایشی، (عینی) روایت می شود.به طوری که راوی همانند یک دوربین عمل می کند.به این قسمت داستان توجه کنید: با خود اندیشید : انگار بینی را چسبانده اند.اصلا شبیه بقیه‎ی بینی‎ها نیست بیشتر شبیه نوعی میوه است. عجب! سوراخ های  بینی اش اصلا” با هم تناسب ندارد. یکی خیلی تنگ و بیضی شکل است، یکی مثل حفره‎ی چاهی دهان باز کرده است. تیره و چرد و بی انتها . و یا ” مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن دید.”
پس مانیفست همیشه تعیین کننده یک داستان نیست و آن چه که  الزام متن باشد انجام می پذیرد.

مینی مالیسم برشی از یک موقعیت جذاب زندگی است که احتیاج به پرداخت عالی دارد

دو نکته حائز اهمیت در این گونه داستانی عبارت است از :
اول: به دلیل کوتاهی امکان شخصیت پردازی در داستانک وجود ندارد به ویژه اگر با تمایلات مینی‌مالیستی نوشته شده باشد. البته کسانی چون جویس در داستان کوتاه توانسته اند تا حدودی تیپ ها را به شخصیت نزدیک کنند اما در هر صورت  در داستان  کوتاه به ویژه مینی‌مال فرصت شخصیت پردازی آن گونه که در رمان مجالش هست وجود ندارد. در داستان‌های نمونه هم دیدیم که مجال برای پرداخت بیشتر شخصیت‌ها  وجود نداشته است.
دوم : درون مایه این گونه‌ی داستانی  همانطور که در داستان شمعدانی‌های غمگین  دیدیم به مفاهیم انسانی و اجتماعی  که از خصیصه های  داستانهای مینی‌مالیستی است، می پردازد.  و در نهایت، یادمان باشد، هر زمان داستان مینی مالیستی می‌نویسیم این شعار را فراموش نکنیم که: کم هم زیاد است. یا هر چه کم تر بگوییم، بیش‌تر گفته ایم. همچنین نباید فراموش کرد که داستان هایی با حجم زیاد،حتا بیش از یگ داستان کوتاه وجود دارند که می توان آن ها را مینی مال خواند. همچنین داستان‌هایی هم هستند که حجم اندکی دارند، اما ویژه گی‌های داستان مینی مال را هرگز ندارند. پس شعار مینی‌مالیسم  فقط به معنای حجم کم نیست، فقط آنچه را که لازم است باید گفت؛ حذفی مؤثر برای ارتباط بر قرار کردن بهتر، حذفی که به معنای نابودی طرح و معنا نیست.

انتشار در مد ومه: ۲۰ فروردین ۱۳۹۰

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692