نوشتن و نوشتن مانند نان‎پختن اندلسی‎ها

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

مسئله جهانی شدن ادبیات ایرانی/ فریدون حیدری مُلک‎میان

نوشتن و نوشتن مانند نان‎پختن اندلسی‎ها

ادبیات محفلی، واژگان ویژه خود دارد. اگرچه کمتر تعریف صریحی از آن به دست داده می‎شود، با وجود این، غالباً نقش مسلطی را در جامعه روشنفکری یا شبه‎روشنفکری ایفا می‎کند و تأکیدهایش را تا حد شعار یا دستورالعمل صرف، ساده می‎سازد و سپس آن را به اذهان معمولاً از پیش آماده‎ای حقنه می‎کند که گویی تنها همین‎قدر قادرند قول نازل دیگران را غرغره کنند.

امروزه یکی از این شعارها یا اقوال و شاید حتی غلیظ‎ترین آن‎، همانا به مسئله جهانی شدن ادبیات ایرانی به‎طور اعم و داستان یا رمان این دیار به‎طور اخص اشاره دارد.

البته ادبیات ایرانی از پیشینه‎ای چنان گران‎سنگ برخوردار است که خود به خود، تناقض این تأکید را از قبل برملا می‎کند. پیداست آن‎چه منحصراً در این‎جا ( پُردل شویم و بگوییم در این بازار مکاره ) می‎تواند مطمح نظر باشد، ادبیات معاصر است و شاید شعر و داستان هر دو !

اما به‎راستی این تأکید دوپهلوی تردیدآمیز از کجا و از ناحیه چه کسانی سرچشمه می‎گیرد؟ واقعاً چرا رمان ایرانی باید جهانی شود؟ وقتی گفته می‎شود «ادبیات ما»، «شعر ما» و یا «داستان ما»، این «ما»ی مشکوک دقیقا کدام نحله، جماعت یا انجمن و … را در بر می‎گیرد؟ این «ما» که گویی به شدت معاصر نیز می‎نماید و حتی او را عملاً با آن سابقه رشک‎انگیز و عظیم نیاکانش کار چندانی نیست، در پی چیست؟ چه نفعی – از این‎گونه خود را نگران نشان دادن – عایدش می‎شود؟ به راستی این تخم لق را نخستین‎بار چه کسی در دهان محفل‎نشینانی از این دست، انداخته است؟ کدام « ما »؟ به‎راستی « ما » شده‎اند؟ یا نه، این هم از همان نان قرض دادن‎های معمول وادی شرم‎آور ادبیاتی است که تعفن « من »هایش روزبه‎روز بیشتر در همه جا می‎پراکند؟ اما جای حیرت دارد از نویسنده‎ای که آن « من » خلاق خویش را قربانی این « ما »ی مبهم می-کند و همچنان در سودای خلق به اصطلاح یک شاهکار فناناپذیر جهانی قلم می‎زند!

در هیچ منبعی سراغ نداریم که مثلاً در دوره‎ای از تاریخ ادبی جهان، جمعی فارغ‎البال نشسته، به رایزنی پرداخته و با آگاهی تام وتمام، پیش‎زمینه طرحی را تدارک دیده باشند تا در نهایت به خلق یک رمان بزرگ ختم شده باشد. نه امروز و نه دیروز، هرگز هیچ نشانه‎ای در دست نیست که به صحت این اندیشه یا ادعا، اگر نه اصرار، حداقل اشارتی بکند.

فریدون حیدری ملک میان

فریدون حیدری ملک میان

آیا این مسئله از نوعی تشویش و نگرانی خاص حکایت دارد؟ اما چه کسانی نگران چه چیز هستند؟ آن‎ها صلاحیت این – به زعم خود – احساس تعهد و مسئولیت را از کجا کسب کرده-اند؟ تأسف آن‎جاست که امروز گویی تقریباً همگی این موضوع را پذیرفته‎اند و به محض این‎که فرصتی دست می‎دهد، به‎راحتی در باب آن، داد سخن می‎دهند. اما چگونه است که اینان هیچ‎گاه و تحت هیچ شرایطی از ناتوانی خود حرفی نمی‎زنند؟ راستی، چرا همواره و همه جا، دانا و توانمند جلوه می‎کنند و خود را همه چیزدان می‎نمایانند؟ و شاید بدین خاطر، دیگر حتی موجبی برای تأسف هم نیست. پس بدا به روزگار رمان‎نویسی که همه چیز، همه چیز، همه چیز را از پیش می‎داند!

ظریفی نکته‎دان، تا همین اواخر، به مجرد آن‎که پی می‎برد فی‎المثل میهمانش دغدغه یا در حقیقت ادعای قلم‎زدن دارد، با طمأنینه خاصی بلاانقطاع از وی می‎پرسید: «مهاباراتا خوانده‎ای؟ عهد عتیق چطور؟ عهد جدید؟ هزار و یکشب؟ تاریخ بیهقی؟ سمک عیار؟…» و پس وقتی به یقین درمی‎یافت که میهمان مدعی‎اش هیچ‎کدام از آن آثار را هرگز به‎طور کامل نخوانده، مگر گاه چیزکی این‎جا و چیزکی آن‎جا، آن هم تنها به گونه‎ای پراکنده، و به‎واقع چونان نی‎انبانی توخالی می‎نماید، بی آن‎که هیچ از آداب میزبانی‎اش فروکاهد، با صراحتی تند و تیز اعلام می‎داشت: «… واقعاً نخوانده‎ای؟ پس تو اصلاً بی‎جا می‎کنی که می‎خواهی بنویسی!»

و بسیار مفتضح است آن‎گاه که شاهد هستیم این همه‎چیزدان‎ها ازقضا عموماً از آن دسته‎ای هستند که هیچ‎یک از آثار بزرگ را حتی تورقی هم نکرده‎اند. و درست همین بی‎مایگان نه تنها از فضیلت سکوت به‎کلی بی بهره‎اند، که بسا بسیار حرافی می‎کنند و چرت و چولا می‎بافند و در هر زمینه‎ای وارد بحث می‎شوند و خود را از جمیع جهات آگاه می‎نمایانند. و مگر می‎توانی به این راحتی‎ها از پس‎شان برآیی؟ بس که حاضرجواب تشریف دارند و فی‎البداهه نطق می‎فرمایند. و این‎جاست که صراحت کلام آن ظریف – با وجود تمام تندی و تیزی گزنده‎اش – بسیار بجا و حتی منطقی می‎نماید.

پس یعنی آیا – حالا در محدوده جغرافیای ادبی این دیار – این است دوره کوتوله‎ها؟ دوره کتاب‎نویسان کتاب‎ناخوانده؟ دوره نام‎درکردگان نالایق؟ دوره کتاب‎های بی‎محتوا با اغلاط فاحش دستوری و ادبی؟ دوره …؟

ولیکن بد نیست به یک ویژگی شگفت دیگر این عالمان عجیب نیز اشاره‎ای بشود: گاه برخی‎شان بسیار محجوب و مبادی آداب می‎نمایند. البته معمولاً از صحنه‎های صعب غایب هستند و بی آن‎که تن به آزمونی سپرده باشند، مبرا از خطا خوانده می‎شوند. به زعم همگان، اینان خوب هستند چون شرارت نمی‎دانند! اما مشکل این‎جاست که گویا محبت هم نمی‎دانند؛ گیرم از نوع حقیر ادبی‎اش!

حقا که شرم دارد!

کاش هنوز و همچنان، حاضر بودند ظرفایی از آن دست که قادر باشند رک و راحت، پرسش‎هایی از این دست نیز بکنند که آخر چه اصراری است همین‎طور مسلسل- به مثال نان-پختن اندلسی‎ها – کتاب پشت کتاب نوشتن و چاپیدن؟! (آن‎چنان‎که میگل دو سروانتس بزرگ اظهار شگفتی می‎کرد!) و کاش حداقل – به مفهوم کلاسیک کلمه – واقعاً کتاب بودند!

اما آنانی که حرف از جهانی شدن ادبیات معاصر می‎زنند، لابد ضرورت این موضوع را بهتر از هر کس دیگری درک می‎کنند و محال است هرگز مجال استماع قول قلیل کج‎اندیشان کج‎سلیقه کج رفتاری را پیدا کنند که ذره‎ای هم نگرانی جهانی شدن رمان ایرانی را ندارند؛ حتی نوک سوزنی.

القصه، چرا نویسندگان این پهندشت، درست عین پدران و مادران کلاسیک حراف خویش این همه حرف‎های مدرن می‎زنند و با این مجله و آن نشریه باب گفت‎وگوهای کوتاه و بلند تفسیری، تحلیلی، تبیینی و الخ … می‎گشایند؟ آنان با این همه وراجی‎ هنوز  چه چیزی را می خواهند ثابت کنند؟ این که فرزندان خلف پدران‎شان هستند؟ خب، این درست؛ اما چرا دیگر هرگز حتی یک‎نفرشان با خود خلوت نمی‎کند و به سایه قوزکرده‎اش روی دیوار خیره نمی‎شود؟ یعنی چه بر سر آن سایه آمده است؟

انتشار در «مد و مه»: پنج شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692