کارور و مقلدان بی‌مایه‌اش

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

آرمان صالحی

 

راوی در داستان‌های ریموند کارور اغلب مستقیما درمورد شخصیت‌ها و موضعش درباره آن‌ها حرف نمی‌زند. این واضح‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین گزاره درمورد داستان‌های کارور است. اما کارور با گفتن جزییاتی از آدم‌ها فقط جنبه یا وجهی از آن‌ها را در داستان می‌آورد که در نسبت با مسئله اصلی داستان قرار است خودی نشان بدهد و همین واکنش به مسئله اصلی داستان حس ما را به شخصیت مشخص می‌کند؛ شکلی از آن‌ها که اتفاقا معلق‌ترین یا متناقض‌ترین و گاه کم‌رنگ‌ترین وجهشان است؛ شکلی که سریع تغییر می‌کند. در کنار چندین شکل دیگری که هرازگاهی از منفذهای داستان بیرون می‌آید.

پس اگر قضاوت ما براساس خود داستان است در واقع براساس قضاوتی هم هست که کارور می‌کند. او برای ما انتخاب می‌کند اگر قضاوتی می‌کنیم درمورد کدام شکل از چندین شکلی باشد که در داستان اشاره می‌شود. ممکن است دکتر را مست کند. ممکن است در آن موقع از زن زیبایی فقط به کثیف بودن دور دهانش یا زیبایی کف پاهایش اشاره کند. و این کار را قدری ماهرانه می‌کند که در کنار چند اشاره دیگر انگار می‌شود شکل کاملی از یک زن. منظور از شکل اصلا نقاب یا بعد شخصیتی نیست. آدم‌های کارور چنین آماده نمی‌شوند که کارشان به نقاب هم بکشد؛ بلکه هر وجه گزیده‌ای از چیزهایی است که می‌شود از کارها و ظاهرشان و دیالوگ‌هایشان گفت.

بقیه وجوه این آدم‌ها جز وجهی که در برابر مسئله می‌آید و زود محو می‌شود در بقیه داستان گم می‌شوند. حل شده‌اند و پراکنده‌اند.

وجوه گم‌شده در کل داستان‌های کارور بسیار مهم‌تر از وجوه اصلی‌اند. درحالی که در هر تک‌داستان شکل اصلی که در برابر مسئله است برای خود داستان مهم است. اما این اهمیت از کجا می‌آید؟ شکل‌های پخش‌شده و فرعی در نسبت و ارتباط با مسئله اصلی داستان و شکل اصلی نوعی از بی‌رمق بودن و بی‌اهمیت شدن و اضافی بودن روابط و کسالت و تنهایی را وقتی مسئله اصلی داستان رخ می‌دهد، نشان می‌دهد. پیوند همه داستان‌های کارور در جزییات مهم کارور نیست، بلکه در جزییات بی‌اهمیت کارور است. و اگر کارور را نویسنده‌ای بدانیم که همه اجزای داستانش اهمیت یکسان دارند و برای همین نویسنده مهمی است بهتر است برویم درمورد شنگول و منگول حرف بزنیم.

شروع اکثر داستان‌های کارور به قدری با ریتم تند و توصیف سرسری فضا و اطلاعات کلی و بیوگرافی مانند از شخصیت‌ها است که انتظار قصه‌ای به معنای کلاسیک درون داستان داریم. اما درست وقتی داستان به سمت مسئله اصلی می‌رود چینش آدم‌ها و گزارش‌ها چنان به هم می‌خورد که دیگر انتظارمان از قصه را فراموش می‌کنیم بلکه دیگر تنها انتظارمان مشخص شدن تکلیف خودمان و شخصیت‌ها حتی ماست‌مالی‌کردنش با این مسئله است، اما باز هم در ادامه مسئله اصلی در یک فراموشی ظاهری قرار می‌گیرد؛ حالا باید منتظر چه باشیم؟

جزییات مهم کارور این‌جاست که ظهور پیدا می‌کند. داستان دیگر مماس یک قصه روزمره و مسئله حرکت می‌کند که هم روزمرگی و هم مسئله در این‌جا به شکل مضحکی تقلیدی از خودشان هستند. و حتی از بس مماس هم‌اند ممکن است از هم رنگ گرفته و کمی هویت هم بگیرند. دیگر انتظار نداریم، بلکه فقط ناظریم و منتظر هر چیزی هستیم تا با ولع مهم تلقی‌اش کنیم.

مثل کسی می‌مانیم که منتظر است تا پشه‌ای در اتاقی خالی حرکت کند که بکشدش. در سکوتی کامل و عرق‌ریز می‌خواهیم ببینم تک‌تک شخصیت‌ها چه می‌کنند. در عطش این هستیم که خانم انگشتان کف پایش را تکان بدهد، حتی اگر معنی خاصی ندهند. اما بی‌رحمانه چشم توی شخصیتش می‌کنیم و می‌گوییم پس مطمئنی الان انتخاب کردی که لبخندی بی‌رمق بزنی؟ درحالی که در این بخش سکوت، ریتم زندگی روزمره هم تند‌تر می‌شود. زمان یا عصر است یا اول صبح است یا هر عنصری که تند‌کننده زندگی روزمره است. آدم‌ها باید بروند غذا بخورند. سیگاری بکشند. تذکر دهند که توهینی که چندساعت قبل کردند فقط یک شوخی بوده. اما کمتر کسی حوصله این ‌کارها را دارد.

حال این رها کردن قصه‌ای که باید گفته می‌شد از طرف کارور و رها شدن مسئله به دست شخصیت‌ها یا به شوخی‌اش گرفتن چه قربانی‌هایی دارد؟ چه کسانی به فراموشی وادار و چه کسانی توسط نویسنده فراموش و دوباره یادآوری می‌شوند؟

قدرت کارور در این انتخاب مهم است که شخصیت‌ها چه وقت دیالوگی بی‌ربط اما گزنده به هم بگویند یا چه وقت دیالوگ‌ها پی گرفته شوند یا چه وقتی نکته‌ای مهم را متوجه شوند یا تصمیمی بگیرند. این زمان در فضایی است که معلوم نیست فضا در حول شوخی یا جدیت بیش از اندازه یا مستی شکل گرفته است یا نه. برای همین نمی‌شود گفت این تصمیم شخصیت‌ها فقط برای این فضا و موقعیت است یا نه بلکه برای کل زندگی‌شان و از این به بعد است. برای همین آن مزخرفی که می‌گوید کارور توصیف یک صحنه از زندگی است باید خودش را اصلاح کند و بگوید. کارور فرو رفتن کل زندگی در یک صحنه یا لحظه نامشخص از زندگی است؛ لحظه‌ای که معلوم نیست کجای این زندگی است! چون درواقع همان بخش سکوت داستان است و مخلوق شده‌ترین بخش داستان است.

و اما باید گفت لطفا از داستان‌های کارور توصیفاتش را مثل این آقایان و خانم‌های وبلاگ‌نویس و داستان‌نویس و یادداشت‌نویس… این‌گونه آبکی تقلید نکنید. حتی اگر از کارور بهتر توصیف کنید اما سعی کنید مثل او حد را رعایت کنید مثل همیشه حماقت کرده‌اید. نکته مهم توصیف کارور حد توصیفش نیست. بگذارید اول بگویم که توصیف در داستان‌های کارور توصیف متنوعی نیست. او هم درمورد پوست کندن خیار و هم درمورد نوشیدن قهوه و هم درمورد بستن دکمه پیراهن کسالت‌بار توصیف نمی‌کند. اما قبول همیشه توصیف‌هایش کسالت‌بار است و حتی بعضی اوقات خودمانی می‌شود و یک تشبیهی به کار می‌برد. با آن تشبیه‌های لوس و بی‌مزه‌اش که دست هرکس بدهید می‌تواند یکی دیگر جایش بگذارد.

توصیف در داستان کارور توصیف متنوعی نیست. او هر چیز را چند بار و در جاهای مختلف توصیف می‌کند. اگر شیء یا فضا تغییری کرده باشد، می‌گوید. از زوایای جدید و در کنار واکنش آدم‌های جدید به آن از آن شیء می‌گوید. و بعد در دفعه‌هایی که برای‌مان تکراری است و در همان بخش سکوت داستان است احساس می‌کنیم به جای چیز تکراری تا الان باید چیز دیگری قرار می‌گرفت یا چیز دیگری توصیف می‌شد.

و چون غایب است مثل یک قانون همان چیز قبلی دوباره توصیف می‌شود و انگار که جای عنصر جدید و جادویی را تنگ کرده کمی هم حس به آن عوض شده. داستان به شما می‌گوید در این‌جا طبیعتا باید به جای نور آفتاب تا الان تاریکی ترسناکی می‌شد اما هنوز آفتاب است پس باز برای چندمین بار نور آفتاب کم‌رنگ‌تر شده‌ای را می‌گوید.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692