مصاحبه با «ماتئی ویسنی‌یک» مترجم «شادی شریفیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مصاحبه از: دلفین پونتویو (Delphine Pontvieux)

معمولاً تیتر نمایشنامه‌های شما طولانی، ابزورد و گمراه‌کننده است. هدف شما از این نوع انتخاب چیست؟

دلیل من از این نوع انتخاب، کاربردی است: حتی اگر مردم قادر به بخاطر سپردن تمامِ یک تیتر طولانی یا شاعرانه نباشند، باز هم بهتر از یک تیتر کوتاه آن ‌را در ذهن خود نگه می‌دارند. من دوست دارم تماشاگر را با پیشنهاد یک تیتر هایکو مانند تحریک کنم. تیترهایی از این سبک زیاد دارم، مثل «از حس ارتجاعی که وقتی روی اجساد راه می‌رویم به ما دست می‌دهد»، «داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد.» این تیترهای طولانی نه تنها دعوتنامه‌ای به دیدن هستند، بلکه به تحسین دوره‌ای می‌پردازد که قاعده‌ای برای انتخاب تیتر کوتاه وجود نداشت و کسی کمبود جا روی جلد را بهانه‌ی انتخاب تیتر کوتاه نمی‌کرد.

آیا شیوه‌ی مقاومت در برابر یک الگوی فرهنگی هنوز حاکم است؟

به‌ نظر من یک هنرمند باید دائم مقاومت کند و خلاف جریان حرکت کند. اگر جریان امروز طوری ا‌ست که ترجیح بر شتسشوی مغزی است تا مردم توانایی گوش کردن به چیز دیگری به جز تولیدات هالیوودی و تئاتر رئالیستی که آن‌ها را به خنده می‌اندازد نداشته باشند، باید بگویم که من موافق جهانی‌شدن فرهنگی توسط صنعت سرگرمی و تفریحات نیستم. من از تئاتر تجاری بیزارم. من طرفدار آزادی هستم، به خودم اجازه می‌دهم همان‌طور که می‌شنوم بنویسم، که نمایش‌هایم از شعر و استعاره پر شوند. بعضی از نمایشنامه‌های من در سی کشور اجرا شده‌اند و من همه‌جا افرادی را پیدا می‌کنم که طرز فکری مشابه من دارند؛ به این صورت که روی این زمین نه تنها باید تنوع اکولوژیک طبیعت را حفظ کرد، بلکه تنوع فرهنگی هم احتیاج به مراقبت دارد و نباید گذاشت فرزندان ما تحت استعمارِ ناخودآگاه‌شان در بیایند. باید بتوانند همزمان محصولات سرگرمی امریکایی و در کنارش فیلم‌های تارکوفسکی و تئاترCantor را هم دنبال کنند.

نمایشنامه‌های شما به موضوع جنگ، درد و حافظه‌ی زخم خورده می‌پردازد. در کنارش خنده هم هست. این استهزا آیا روشی است تا شما را از واقعیت محافظت کند؟

در قاره‌ی امریکا، در مکزیک، سنتی قدیمی و تمسخرگرایانه در مورد مرگ وجود دارد؛ بنابراین فقط اروپای شرقی نیست که مورد استهزا واقع شده است و به طعنه با آن برخورد می‌شود. من تا 31 سالگی در رومانی زندگی کرده‌ام، در دوره‌ای که کمونیسم حکمفرما بود. من با کمک استعاره، شعر، شوخی و کنایه می‌توانم چیزی را که به‌نظرم غیرقابل تحمل است اعلام کنم. این مشکلی ا‌ست که من با پرسوناژهایم دارم: حتی همسایه‌ای که نماد بارز کاپیتالیسم افراط‌گرایانه است نیز گاه جنبه‌های کمیک و خنده‌دار از خود بروز می‌دهد، گاه حتی شاعرانه. باید اضافه کنم که با این وجود اروپای شرقی پایه‌گذار تئاتر گروتسک، تئاتر رویاگونه با وجهه‌ای شگفت انگیز بوده است.

شما از 1987 در پاریس زندگی می‌کنید. آیا فقط از فرانسه درخواست پناهندگی سیاسی کرده بودید یا کشورهای دیگر هم مورد نظرتان بودند؟ نظرتان در مورد کشوری که اقامت گزیده‌اید چیست؟

من رومانی را به مقصد هر جایی که بشود ترک کردم، تا خودم را از شر کابوسی که کشورم و اروپای شرقی در آن گیر کرده بود رها کنم. ولی شانس بزرگی که من آورده بودم این بود که می‌توانستم در فرانسه بمانم و خودم را به مردم بشناسانم و اجراهای کوچکی از این دست را به‌روی صحنه ببرم. دورنمای غنای فرهنگی بزرگی پیش‌رویم بود، شرکت‌های زیادی بدنبال تئاتر زنده بودند و حاضر بودند نویسنده‌های معاصر را معرفی و به مردم بشناسانند. در این حین بود که اولین نمایشنامه‌ای که به زبان فرانسه نوشته بودم در پاریس در سالن تئاتر ویشی مونپارناس به اجرا رفت و بعد این کمپانی‌ها مرا به فستیوال آوینیون معرفی کردند. دو دهه نمایشنامه‌های من هر سال آنجا به اجرا می‌رفت. گاهی اوقات می‌گویم: اگر رومانی به من ریشه/اصل و نسب داده است، فرانسه به من بال داده است، زیرا به مدد زبان فرانسه، نمایشنامه‌هایم در سرتاسر دنیا چرخیده است. فرانسه واقعاً کشور مهمان‌پذیری است، نه تنها برای پناهندگان سیاسی بلکه به این خاطر که به من فضایی داد که بتوانم خودم را در آن شکوفا کنم.

آیا فکر می‌کنید بتوانید باز هم به رومانی برگردید و آنجا زندگی کنید؟

من تعطیلات بسیاری را در رومانی برای نوشتن سپری می‌کنم. ولی الان در پاریس مشغول حرفه‌ی روزنامه‌نگاری در RFI هستم. وظیفه‌ام ایجاد نقاط مشترک فرهنگی بین شرق و غرب، بین رومانی و فرانسه است. در RFI، برنامه‌هایی به زبان رومانیایی در مورد فرانسه و فرهنگ فرانسوی به‌روی آنتن می‌بریم. هرسال، در کنار یکی دو همراه فرانسوی که در نمایش‌هایم بازی می‌کنند به رومانی می‌روم، یا برای انجام پروژه‌هایی که برای همکاری با شرکت‌های رومانیایی و فرانسوی می‌گیرم. از شغلم لذت می‌برم. از بین بردن مرزها برای من لذت خاصی دارد چرا که خودم آن زمان که جوان بودم در رومانی خیلی اذیت شدم. مرزهای زیادی وجود داشت و من نمی‌توانستم از فرهنگ غربی استفاده ببرم و حالا بنا به شرایط من در برابر این مرزها قرار گرفته‌ام.

در حال حاضر همه‌ی نمایشنامه‌هایتان را به فرانسه می‌نویسید؟ آیا نوشتن به زبانی‌که زبان مادری شما نیست دشوار است؟

وقتی به پاریس رسیدم، کمی زبان فرانسه بلد بودم ولی خواندنم بهتر از حرف زدنم بود. از آنجایی‌که زبان رومانی از ریشه‌ی لاتین است، برای رومانی زبان‌ها یادگیری زبان فرانسه دشواری چندانی ندارد. حدوداً سه‌سال زمان برد تا بتوانم نمایشنامه‌هایم را به فرانسه بنویسم. زبان فرانسه برایم چیزهای زیادی به ارمغان آورد، چرا که یک تمرین نگارشی
فوق‌العاده است، با کمترین کلمات می‌توان به‌راحتی منظور را رساند. در آغاز، من از این تمرین نگارش برای مقاله‌نویسی به زبان فرانسه استفاده می‌بردم «که در عین فقر، کاملاً غنی باشم»، منظورم این است که سعی می‌کردم کلمه‌ی زیادی به‌کار نبرم و خودم را مجبور به گرفتن موقعیت‌های دراماتیک مهم می‌کردم به اینکه به پرسوناژ، به دراماتیک بودن قضیه و حتی به سکوت فکر کنم... زبان فرانسه به من نظم را یاد داد. به من کمک کرد دیدگاهم را عوض کنم، زیرا با زبان رومانی من خیلی غنی بودم: مثل کسی‌که به‌راحتی پول خرج می‌کند. در واقع، من پشت زبان خودم را مخفی کرده بودم، دقیقاً به این خاطر که می‌توانستم اجازه‌ی هرکاری را به خودم بدهم، کلمه بسازم، گرامر را از بین ببرم و قاعده بسازم. با زبان فرانسه، خودم را در موقعیت گدایی قرار داده بودم. باید سعی می‌کردم دقیق باشم و دقت بالایی بخرج بدهم. در کلمات صرفه‌جویی بکنم و چیزی بیش از آنکه لازم است نگویم. شما این نمایشنامه را دیده‌اید: بسیار دقیق است و واضح. پرحرفی و پریشان‌گویی در آن دیده نمی‌شود. این قشنگ‌ترین دستاوردی بود که زبان فرانسه برای من داشت. در 33 سالگی، یک رمان، چند نمایشنامه و شعر قبلاً نوشته بودم. ولی برای نوشتن به فرانسه، همه‌چیز را از نو شروع کردم که تجربه‌ی قوی و خوبی بود.

اوایل کارتان در کشور خودتان سانسور می‌شده‌اید. سپس طی مدت سه‌سال، تبدیل به پرکارترین نویسنده‌ی تئاتر رومانی شدید. این تحول را چگونه توضیح می‌دهید؟

این تغییر خیلی سریع اتفاق افتاد! حتی ممکن بود از ثبات بیفتد. در واقع، قبل از این اتفاق نمایشنامه‌های زیادی نوشته بودم که در رومانی آن زمان اجرا می‌شدند. این سبک را «ادبیات اپیزودیک» می‌نامیدند. من و هم‌نسل‌هایم، نوعی مقاومت فرهنگی داشتیم، زیاد می‌نوشتیم ولی به خوبی می‌دانستیم که نوشته‌هایمان در ممیزی به مشکل برمی‌خورد. زمانی‌که کمونیسم برچیده شد، خیلی از کارگردانان رومانی نمایشنامه‌های من را گرفته بودند و مشغول تمرین اجرای آن بودند. ولی با این وجود به زندگی در فرانسه ادامه دادم، دوست داشتم تجربه‌ی نویسنده‌ی فرانسوی زبان را داشته باشم چرا که فرانسه قبل از آن هم افق‌های زیادی را به‌روی من باز کرده بود. زبان فرانسه به من کمک کرد در خارج زندگی کنم ولی با این‌حال بین دو کشور زندگی می‌کردم. می‌دانم که در این حرفه هیچ‌وقت نمی‌توان گفت کسی برنده یا بازنده است. سال‌های 50 یا 60، نویسنده‌هایی چون بکت و یونسکو خیلی زود معروف شدند و به «کلاسیک‌های مدرنیته» مشهور شدند، آن دوران تغییر کرده است. حالا باید کار کرد، تائید کرد و ادامه داد. لحظات خوشبختیِ من زمانی است که می‌فهمم نمایشنامه‌هایی که بیست، بیست و پنج‌سال پیش نوشته‌ام الان توسط کارگردانان و بازیگران جوان در حال اجراست، کسانی‌که وقتی من این نمایشنامه‌ها را می‌نوشتم حتی به‌دنیا نیامده بودند. رضایت من وقتی نیست که نمایشنامه‌هایم را به‌روی صحنه می‌برند، بلکه زمانی است که دوباره و چندباره اجرا می‌شوند. می‌دانم که وقتی موفقیتی کسب می‌کنم، باید خیلی زود آن ‌را فراموش کنم و دوباره به کارم بچسبم.


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692