بازیگران: ستاره پسیانی،پانتهآ پناهیها، بهناز جعفری، ندامقصودی، عبد آبِست، دایانا فتحی، بیتا معیریان، جواد پولادی، پانیذ فریوسفی
تهیهکننده: نورالدین حیدری ماهر
طراحصحنه: سیامک احصائی
آهنگساز: آرش گوران
- ·خلاصه نمایش:
- ·مرداب روی بام در یک نگاه
رزیتا دختر جوانی که با عمهاش و خدمتکار خانه زندگی میکند. عاشق پسری است که علیه حکومت و برای برقراری آزادی مبارزه میکند. پسر این را از رزیتا پنهان کرده است. وقتی توسط عوامل حکومت دستگیر میشود به او فرصت کوتاهی برای خداحافظی با خانواده داده میشود. عمه از او میخواهد که به رزیتا دروغ بگوید و بگوید برای کار به آرژانتین میرود. پسر همینطورعمل میکند و مدام برای رزیتا نامه میفرستد اما...
تئاتر «مرداب روی بام» یک اثر متعارف نیست. این تئاتر هم در بخش نمایشنامه و هم در بخش اجرا، پارامترهای مختص به خود با مختصات ویژهای را دارد. مختصاتی که از یکسو منجر به خلق اثری با غنای محتوایی جهانشمول گشته است و از سوی دیگر در تنگناهای بیسرانجامی گرفتار آمده است. تئاتر با یک مونولوگ شروع میشود که پانتهآ پناهی با خود واگویه میکند و در حقیقت پایان یک آغاز را خبر میدهد. این مونولوگ در همان ابتدای تئاتر به مخاطب این پیام را میدهد که نباید منتظر اتفاق خاصی در طول نمایش باشد، چرا که در حقیقت نمایش به پایان رسیده است و حال مخاطب آنچه را میبیند مجموعهای از حوادثیست که روند نمایش را شکل میدهد. کارگردان در واقع نوعی درهم آمیختگی اپیزودیک را مبنای طراحی اجرای خود قرار داده است و نمایش بر روال همین درهم امیختگی ساختاری روایت میشود.
-
تئاتر «مرداب روی بام» یک اثر متعارف نیست. این تئاتر هم در بخش نمایشنامه و هم در بخش اجرا، پارامترهای مختص به خود با مختصات ویژهای را دارد. |
- بخش دوم نمایش که از صحبتهای میان پانتهآ پناهی با عبد آبست آغاز میشود، در حقیقت در اجرای خطی اثر ابتدای نمایش است و تا آنجا که نامهای از وی به دست معشوقش (ستاره پسیانی) میرسد ادامه مییابد و سپس به بخش آغازین نمایش پیوند میخورد.
- بخش پایانی نمایش، در واقع در اجرای خطی اثر، بعد از بخش آغازین نمایش قرار میگیرد و آنجایی میایستد که پانتهآ پناهی با آن مونولوگ افتتاحیه که در حقیقت اولین جملههای نامهی عاشق به معشوق است، اعلام میکند که نمایش و نیز حوادث درون آن به اتمام رسیده است و آنها از آن کلبه (یا گلخانه) میروند و مخاطب رفتن آنها از آن محل را بعد از پایان بخش دوم نمایش مشاهده میکند. این بخش با ورود بهناز جعفری و پانتهآ پناهی با ساکهایی در دست به روی صحنه شروع میشود و سپس ستاره پسیانی به جمع آنها میپیوندد و سپس هر سه خندهکنان از صحنه خارج میشوند.
با این توضیح میتوان نمودار اجرایی اثر را در قالب شیوهی خطی چنین ترسیم کرد:
1 – ابتدا بخش دوم نمایش
2 – سپس بخش آغازین نمایش
3 – و در نهایت و در پیوند با دو بخش دیگر، بخش سوم نمایش.
نمایش «مرداب روی بام» یک اثر نمایشی بر مبنای الگوهای سانتیمانتالیسم نیست و اساساً تلاشی هم جهت جذب مخاطب بر اساس الگوهای آشنا و متعارف ندارد و در واقع این نمایش شعرگونهای در قالب رئالیسم جادوئی است و بر همین اساس از همان ابتدا تلاشی بیوقفه جهت آشناییزدایی از عناصر متنی و اجرایی دارد. در این اثر عناصر و مفاهیم، گسترهای فراتر از ادراک و معانی رایج خود در ذهن مخاطب را در مینوردند و هر کدام خود به تنهایی در قامت مفاهیم بدیع عرضه میشوند؛ بهعنوان نمونه، کاردها (که عناصر آکسسواری هستند) در صحنه پیوندی محتوایی با زنبقها (که نمادی از عشق و نیز سمبل جریانات مبارزاتی چپمدارانه هستند) ایجاد میکنند. از یکسو زنبقها را سمبلی از عشق مبدل میسازد و از دیگر سو زنبقها در پیوند با کاردها، فضایی لطیف و ایدهآلیستی به مبارزات آزادیخواهانه میبخشد؛ به دیگر معنا گویی اینکه مبارزه برای آزادی مقامی همطراز با عشق دارد و یا اینکه این عشق است که در محدودهی شخصی برآورده کنندهی نیازهای عاطفیست و در محدودهی گستردهتر عاملی جهت مبارزه برای رسیدن به دنیایی بهتر است و تا بدانجا پیش میراند که آدمی حتی جان بر سر آرمان توام با عشق خود میگذارد.
در این اثر موزیک نیز وجهی تشخیصی بهخود میگیرد. موزیسین در گوشهای از صحنه ایستاده و مینوازد و تماشاچی همزمان، هم کنشهای واقع روی صحنه را میبیند و هم موزیک را میبیند! بله موزیک را میبیند و نه میشنود! |
در این اثر موزیک نیز وجهی تشخیصی بهخود میگیرد. موزیسین در گوشهای از صحنه ایستاده و مینوازد و تماشاچی همزمان، هم کنشهای واقع روی صحنه را میبیند و هم موزیک را میبیند! بله موزیک را میبیند و نه میشنود! گویا موزیک نیز یکی از شخصیتهای نمایش است که در کلیت کار جریان دارد و حتی آن صحنه که موزیسین در یک حرکت خطی پیشگاه صحنه را میرود و میآید، در واقع این موزیسین نیست که حرکت میکند، بلکه موزیک است که در قامت یکی از پرسوناژها در صحنه جریان دارد. در یک کلام، نمایش «مرداب روی بام» یک شعرِ روایتگر و یا یک داستان شعرگونه است که هیچ تعلیق دراماتیکی ندارد، بلکه آنچه خلق میکند فضایی شاعرانه است که مفاهیم رایج را در قالبی بدیع بازشناسی میکند.
- ·ساختار متن
- · ساختار اجرایی
نمایشنامهی «مرداب روی بام» بر اساس نمایشنامهی «دوشیزه رزیتا» اثر لورکا نگاشته شده است. پس دور از ذهن نیست که در نهایت به متنی شاعرانه با بنمایههای رئالیسم جادوئی بدل شود. نمایشنامه اساساً فاقد تکنیکهای درامنویسیست و اساساً قصد خلق اثری با این مؤلفهها هم در میان نیست. نویسنده حادثهای را دستمایه قرار داده است تا مفاهیم جهانشمولی چون عشق، آزادیخواهی، مبارزه برای شرافت را با مفاهیم بدیعی نمایش دهد و از اینروست که اساساً میان شخصیتها دیالوگی با شکل رایج که پیشبرندهی نمایش باشند رخ نمیدهد. هیچ تعلیقی در کار نیست و شخصیتها هیچکدامشان قهرمان و ضدقهرمان نیستند. کسی توطئهای نمیکند تا آن دیگری آنرا خنثی کند. مخاطب در پی کشف چیزی نیست بلکه در همان ابتدای کار دستگیرش میشود که دختری عاشق پسری است که یک مبارز سیاسیست و از سوی حکومت تحتتعقیب است و در نهایت مجبور میشود معشوق را گذاشته و برود و در پایان هم حتماً توسط حکومت کشته شده است. تمام این استنتاجها در همان دقایق نخستین نمایش عرضه میشود و مابقی نمایشنامه، دیالوگهایی شاعرانه با حجم گستردهای از استعارات، ایهامها و تلميحهایی است که در نهایت جملههایی ادبی خلق میکنند و آنقدر طولانی هستند که شنونده از میانهی آن جملات پرگو، اساساً رشتهی کلام را گم میکند و مفهوم معنایی جمله را نمیفهمد و تنها کلمات زیبایی را بهگونهای پراکنده در گوش دارد. ساختار نمایشنامه بهغیر از همان طراحی سهگانه که ابتدای مبحث بدان اشاره شد، نه از حیث زبان و نه از حیث تمهیدات درهم تنیده، چیز قابلی ندارد و بیشتر خطابهایست که مفاهیم تکرار شده را بهگونهای دیگر تعریف میکند. به بیان دیگر، نمایشنامه در بخش متنی آن هیچ جاذبه و کششی برای تعقیب ماجرا در خود ندارد و اگر مخاطب تا پایان آنرا میبیند، تنها بهدلیل تمهیدات اجرایی است و شاید قدری هم بتوان سیاق شاعرگونهی متن را آن هم برای کسانی که لورکا را میشناسند و دل در گروه او دارند، عامل دیگری دانست که نمایش تا پایان دنبال میشود، وگرنه برای مخاطب عامی که نه لورکا را میشناسد و نه از آثار مفهومی سررشتهای دارد، این نمایش هیچگونه جذابیتی ندارد. نه داستان شیرینی در پشت آن است و نه تعلیقات گوناگون که مخاطب را در کنکاشی ژرف جهت گرهگشایی توطئهها وادارد.
نمایش «مرداب روی بام» اساساً تکیهی عمدهاش بر روی تمهیدات اجرایی آن استوار است چرا که نمایش اصلاً تِم جذاب و بدیعی ندارد، بلکه یک دغدغهی روشنفکری را در قالبی شاعرانه بیان میکند و در نهایت حتی از شکست یا پیروزی آن دغدغه هم دچار تأثیر و تأثر نمیشود. معشوق داستان و عمهاش و نیز زن مستخدمی که با آنها زندگی میکنند در هنگام ترک محل سکونتشان، بهرغم فهمیدن اینکه جوان عاشق مرده است، بیامان میخندند بیآنکه هیچ منطق عاطفیای در پشت آن باشد. اینجاست که همهی مفاهیمی که در طول نمایش طرح و تقدیس شده است به ناگاه با خندههایی هیستیریک ریشخند میشوند!
به عقیدهی نگارنده، نمایش «مرداب روی بام» یک روایت شاعرانهایست که در قالب فیزیکال درآمده ست و همهی بار جلب مخاطب بر شانهی اجراست. |
نمایشنامهای که رضا گوران بر صحنه برده است در رستهی آثار کانسپچوال با رویکرد رئالیسم جادویی قرار میگیرد که به سبک تئاترهای تجربهگرا طراحی و اجرا شده است تا به بازشناسی مفاهیم مطروحه پرداخته شود و لذا نمیتوان در آن اثری از تئاترهای متعارف دید.
اگر به تماشای تئاتر «مرداب بر روی بام» میروید با کولهباری از دانش در مورد مفاهیم عمومی، شناخت لورکا و نیز آشنایی با تئاتر مفهومی را با خود ببرید. ■