«شازده احتجاب» توی صندلی راحتیاش فرورفته بود و پیشانی داغش روی دو ستون دستش گذاشته بود سرفه میکرد...
«شازده احتجاب» اینگونه شروع میشود. رمانی که در تخیلات راوی نوسان دارد و روایت میشود. روایتی از یک گذشته پر پیچوخم و نفسگیر. روایتی ازیک بیم و امید و درست معلوم نیست پشیمانیاست یا حسرت؟!
رمان با ریتمی ملایم شروع میشود، با توصیفاتی از گذشته دور که حالا نیست. میشود گفت از خرابی یک امپراطوری مینیاتوری که خان و خانزادهها برای خود ساخته بودند سخن میگوید. راوی بدون هیچ تأملی میگوید. همهچیز را میگوید از کشتن و لهکردن تودههای زیرین جامعه محلی(دهاتی) آن زمان. خرد کردن دندانهای دهانی که باز شده به اعتراض و بریدن دستی که چماق در آن است و بلند شده به اعتراض.
آدمهای شازده «احتجاب» چند دستهاند:
1- یک دسته که اطراف خان و خانزادهها خوشخدمتی میکنند.
2- دسته دوم بازوی قهری خانها هستند.
3- دسته سوم که خنثی هستند، بود و نبودشان فرقی ندارد.
4- دستهچهارم کسانی هستند که له میشوند و در کف خیابان میمانند.
کل داستان در قاب نقاشی چسبیده روی دیوار اتفاق میافتد. همهچیز حرکت سیال ذهن گوینده یا دانایکل است. شخصیتها گاهی تکتک و گاهی جمعی میآیند بیرون و گوشهای از داستان را بهدوش میکشند و دوباره به درون تابلو باز میگردند. البته اینکار آنقدر هنری انجام شده که باید خوب دقت کنی تا این ریتم ملایم جابجایی را متوجه بشویی. درست عین همان تابلوی نقاشی.
جریان همان جدال کهنه و نو است، تضاد همان مدرنیته و سنت. روایت همان دعوای حرکت رو به جلو و مرتجع ماندگاری و واپسگرایی.
یکی میخواهد برود و دیگری غم نداشتن وارث را دارد و البته وارثی که بماند و بدوشد و استثمار کند. آدمهای شازده احتجاب مانند دیگر داستانهای این دهه از آمدن عصر جدید هراسی هم دارند. انگار صدای پای شکاف نسلها از همان موقع شنیده میشده و این را گلشیری خیلی خوب به تصویر کشیده.
در شازده احتجاب زنها شخصیتی خنثی دارند. تن به هر کاری میدهند، مجازات میشوند، حتی خیانت شوهر را میبینند اما اعتراض نمیکنند. |
شازده احتجاب رمان توصیفهای بیامان است. توصیفهای بدون تکرار و دستنخورده. از بزک فخرالنساء گرفته تا گریههای فخری سوگلی شازده و شیهههای اسبی که در نوسان بیرون و درون قاب است و خیابان ریگریزی شده باغ که سوارهای قاب لاینقطع در آن جولان میدهند و گماشتههایی که از خوشخدمتی جولان میدهند وخانوادههایی که یک به یک در چاه قاب میافتند و زیر تلی از سنگ زنده بهگور میشوند. خیلی آرام و تمیز!! بله شازده احتجاب پر است از توصیفات بیامان و دقیق.
زبان داستان کارکرد خوبی دارد. کلمات و در نهایت ترکیبات، خوب چفت و بست شدهاند و به تن روایت نشستهاند و واژههای تأکیدی که در پایان جملهبندی میآیند، برآیند مثبتی در ذهن خواننده ایجاد میکنند که البته بیشتر در سبک گفتاری اشخاص جلوهگری مینمایند.
گلشیری خوب توانسته از عهدهی قالبریزی شخصیتهای داستان برآید. بهنحویکه در گفتگوی اشخاص با موقعیتهای متفاوت اجتماعی دیالوگها خیلی خوب و ماهرانه انتخاب شده، بهگونهای که شخصیتهای مختلف با سلایق مختلف با تکیهکلامهای مختلف خلق شدهاند. خیلی ظریف.
از بهترین دیالوگهای رمان میتوان به دیالوگ فخراالنساء و شازده احتجاب جوان در صفحهی 47 به بعد اشاره کرد...
در روایت رمان حرکت سیالذهن حرف اول را میزند. شخصیتها جایگاه ثابتی ندارند گاهی راوی عوض میشود و گاهی حتی به روایت چندصدایی برمیخوریم. گاهی فخری و گاهی فخرالنساء روایت میکند.
شخصیتهای رمان شازده احتجاب از نظر جایگاه روایی، یک زمانی بودهاند ولی در زمان روایت مردهاند. اما گروهی که هستند دارند ادای گذشتگان را درمیآورند. فخری دارد نقش فخرالنساء را بازی میکند لباس پوشیدن، حرف زدن، با اینکه سواد ندارد عینک زدن او را تقلید میکند حتی به تقلید از او خال میگذارد به تقلید از او راه میرود وکارهای دیگر که مجال آن نیست. حتی شازده احتجاب نیز زندگی او نقش بازی کردن است او هم ادای جد بزرگ را در میآورد. به شکار میرود به تقلید از او مجازات میکند و حتی به تقلید از جد که صد کنیز عقد کرده داشته، عشقبازی میکند و ...
در شازده احتجاب زنها شخصیتی خنثی دارند. تن به هر کاری میدهند، مجازات میشوند، حتی خیانت شوهر را میبینند اما اعتراض نمیکنند. نه اینکه جرأت ندارند، نه، دنیای ترسیمشده شازده احتجاب اینگونه است وگرنه فخرالنساء با توصیفات موجود قدرت هرکاری را داشته، حتی در خیلی موارد شازده را تمسخر میکند و به ریشخند میگیرد. شعار فمنیسم در شازده احتجاب جایگاهی که ندارد هیچ، زن خود خواسته هرهری مسلک و خنثی میباشد.
شازده احتجاب حدیث اضمحلال یک شخصیت(شازده احتجاب) است. شخصیتی که انگار میخواهد از همه انتقام بگیرد. از فخری، از فخرالنساء، از ماهیهای داخل حوض، از کتابهای فخرالنساء و حتی از خودش. یک مازوخیست تمام عیار. چرا چون مجبور شده که یک امپراتوری مینیاتوری را اداره کند.
شازده احتجاب حدیث نفس چندنفر به موازات هم است. در این روایت چندصدایی هیچکجا تزاحم روایت نمیبینیم. هرکس میآید و روایت خود را میکند و میگذرد.
و در پایان شازده احتجاب مانند دیگر شخصیتهای داستان در یک کشقوس درون قاب میرود. قابی نمور و تاریک. ■