خلاصهی فیلم:
فورست گامپ، مرد سادهدلی است که در یک ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته است. وقتیکه یک خانم کنار او روی نیمکت ایستگاه مینشیند فورست خودرا معرفی میکند و شروع به تعریف کردن داستان زندگیاش میکند. فورست کودکی با بهرهی هوشی پایینتر از همسالانش است و تمام دنیاییکه در آن سیر میکند به مادرش-که حوادث اطرافش را با زبانی ساده برایش توصیف میکند- محدود میشود. در کودکی بهخاطر قوز کمرش مجبور است همراه با تسمههای فلزیای که دورپاهایش بسته شده راه برود. تقریباً تمام بچههای همسن و سالش یا اورا اذیت میکنند یا حتی حاضر نیستند اجازه بدهند او در سرویس مدرسه کنارشان بنشیند؛ بهجز دختر زیبایی بهنام جنی. جنی و فورست با هم همبازی میشوند و از همان کودکی فورست دلباختهی جنی میشود. طی حادثهای، فورست شروع به دویدن میکند و تسمههای فلزی دور پاهایش از هم جدا میشوند. این دویدن فورست را حتی به دانشگاه و تیم ملی راگبی آمریکا میبرد. جنی جوان که هرگز از مهر پدر الکلیاش بهرهای نداشته، آرزو دارد خوانندهای معروف بشود. زندگی مطابق میل جنی پیش نمیرود و نمیتواند به آرزوهایی که دارد برسد. بعد از فارغالتحصیلی از کالج، فورست به ارتش میپیوندد و به ویتنام اعزام میشود. فورست در دورهی آموزشی ارتش، دوستی به نام بابا پیدا میکند. بابا جوان سیاهپوست سادهدلی است که آرزو دارد خانوادهی فقیرش را با صید میگو به وضع بهتری برساند. آنها به ویتنام اعزام میشوند و تحت فرماندهی سرگرد دن تیلور قرار میگیرند. در یکی از حملات، نیروهای آمریکا به شدت بمباران میشوند. با فرمان فرماندهش، فورست شروع به دویدن میکند و ناگهان به یاد بابا میافتد. او باز میگردد تا بابا را پیدا کند اما هربار یک مجروح دیگررا پیدا میکند و اورا تا کرانهی رودخانه میرساند، از جمله ستوان دن. بالاخره بابا را درحالیکه بشدت زخمی است پیدا میکند. بابا میمیرد و ستوان دن هردوپایش را از دست میدهد، اما فورست به لطف دویدن خوبش فقط یک زخم جزئی برمیدارد. دن بخاطر آنکه تا آخر عمر فلج است و با افتخار نمرده و گمان میبرد فورست نگذاشته به سرنوشتش برسد از او خشمگین است. فورست مدال افتخار میگیرد و در دوران نقاهت استعدادش در پینگپنگ شکوفا میشود. درحالیکه او به مسابقات جهانی میرود و یکییکی پلههای افتخار را طی میکند زندگی جنی هرروز در سراشیبی است. اعتیاد و روابط ناسالم، جوانی و زندگی جنی را میرباید. فورست، ستوان دن را با خود همراه میکند تا به آرزوی بابا جامهی عمل پوشاند. او اسم قایقش را جنی میگذارد و موفق میشود یکی از بینظیرترین صیدهای میگو را انجام دهد، چنان که عکسش بر جلد مجلهها میرود. فورست که به هیچ عنوان جاه طلبیای در زندگیاش نداشته به صورت کاملاً تصادفی تبدیل به فرد بسیار موفقی میشود، اما عشق او یعنی جنی فردی سرخورده و منزوی میشود. تا حدی که مجبور میشود پیش فورست برگردد. اما این بازگشت هم همیشگی نیست و اتفاقات دیگری پیش میآیند که...
درباره فیلم:
سال 1986 وینستون گروم رمانی با عنوان «فورست گامپ» منتشر کرد. هشتسال بعد و در سال 1994 اریک راث فیلمنامهنویس آمریکایی فیلمنامهای بر اساس همین کتاب نوشت. این فیلمنامهی اقتباسی هر چند که تغییرات زیادی نسبت به کتاب داشت، اما توسط استودیو پارامونت پیکچرز برای ساخته شدن انتخاب شد. رابرت زِمِکیس که اسکار بهترین کارگردانی را برایWho Framed Roger Rabbitدر کارنامه داشت برای کارگردانی انتخاب شد و نقش اصلی فیلم نیز به تام هنکس رسید. سال گذشته تام هنکس با بازی فوقالعادهی خود در فیلم فیلادلفیا موفق شده بود اسکار بهترین بازیگری را کسب کند. خود هنکس میگوید بهمحض خواندن فیلمنامه تصمیم به بازی در این نقش گرفته است. جالب اینکه زمِکیس و هنکس هنگام ساخت فیلم از گرفتن دستمزد خودداری کردند و قرار گذاشتند تا مقدار معینی از سود فیلم نصیبشان شود؛ و بعد از موفقیت همه جانبهی فیلم به هر کدامشان نفری 40 میلیون دلار رسید! فورست گامپ تحسین منتقدان و تماشاگران را برانگیخت و فیلمی که با بودجهی 55 میلیون دلاری ساخته شده بود در نهایت توانست به چهارمین فیلم پرفروش تاریخ (تا زمان ساخت) بدل شود و فروشی در حدود 687 میلیون دلار داشته باشد. در مراسم اسکار همان سال رقابت سختی بین فورست گامپ و رستگاری شاوشنگ شکل گرفته بود، فورست گامپ در تمام موارد توانست رستگاری شاوشنگ را پشت سر بگذارد و در 6 رشته به عناوین بهترین بازیگر مرد، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین جلوههای ویژه، بهترین فیلمنامه اقتباسی و در نهایت اسکار بهترین فیلم سال دست پیدا کند. به جز این شش جایزه و نقدهای مثبتی که فیلم گرفت، فورست گامپ 35 جایزه و 45 نامزدی دیگر در جشنوارههای مختلف کسب کرد و در پایگاه اینترنتی فیلمها (IMDB) در بین 250 فیلم برتر تاریخ از نظر کاربران، رتبهی 15 را به دست آورد.
یک جعبه شکلات سحرآمیز:
نوشتن در مورد فورست گامپ کار آسانی نیست، مخصوصاً اگر 20 سال از زمان ساخت آن گذشته باشد. فورست گامپ را قبل از هر چیز باید در ژانرهای رمانتیک، کمدی، درام و حتی حماسی دستهبندی کرد. به همین ژانرها هم اگر دقت کنید میفهمید که این فیلم چه طیف گستردهای از موضوعات را درون خود جای داده است. از یک طرف زندگی فورست و دلدادگیاش -از همان کودکی- نسبت به جنی، و از طرف دیگر زمان و تاریخی که فورست در آن زندگی میکنند فضای جذاب و سرگرمکنندهای رقم زدهاند که بیننده خواسته یا ناخواسته از دیدن آن لذت میبرد. بهتر است قبل از هر چیز به شخصیت فورست بپردازیم: کودکی با آیکیوی پایینتر از حد معمول که با وجود تمسخر دیگران نسبت به وضعیت جسمی-ذهنیاش میتواند بعضی کارها را بهتر از دیگران انجام دهد و بیش از تمام آنها در زندگیاش موفق میشود و بر دورهی خودش تأثیر میگذارد. شاید سادهدلی و قلب پاک فورست باشد که این چنین در دنیای رو به تغییر آمریکای آن زمان راه موفقیت را برایش هموار میکند. فورست که از همان سالهای ابتدایی کودکیاش دلباختهی جنی میشود به دور از هیاهوی زمانه یا اتفاقات تاریخی دوران به زندگیاش ادامه میدهد. فورست هیچ کاری با وقایع سیاسی آمریکا ندارد و فقط همراه با مادرش زندگی میکند. اما بهنحو عجیبی از سر تصادف یا شانس در بعضی حرکات بزرگ تاریخی سهیم است و به نحو سرگرم کنندهای آنها را بازگویی میکند. اما جنی دقیقاً نقطهی مقابل اوست؛ جنی که رویای شهرت را در سر میپروراند و روزگاری مورد اذیت و آزار پدر الکلیاش قرار میگرفته بهدنبال عشق و شهرت تقریباً به هر دری میزند. از دوستیهای دوران کالج و اجرا در کلوبهای شبانه گرفته تا مبدل شدن به یک هیپی و روی آوردن به موادمخدر و در نهایت حتی شرکت در فعالیتهای سیاسی و ضد جنگ و چندین بار تا مرز خودکشی پیش رفتن. جنی شاید حضور نمادین انسانهایی باشد که سعی در تغییر جامعهی آمریکا در دهههای مختلف داشتهاند و در هیاهوی اجتماع به فراموشی سپرده شدهاند، بهعنوان نمونه ستوان دن. بهجز جنی و فورست یکی دیگر از شخصیتهای دوستداشتنی و قابل ستایش فیلم مادر فورست با بازی سالی فیلد است. شاید بهنظر بیاید فورست بیش از حد از مادرش تعریف میکند اما با تصویری که در فیلم از او میبینیم او یک زن مهربان، فداکار، مستقل و باهوش است. خانم گامپ جلوهی به تمام معنای رویای آمریکایی است، زنیکه بدون توجه به دیگران سعی در درست زندگی کردن دارد و حاضر نیست پسرش فورست را بهخاطر چند نمرهی پایینتر آیکیو به جامعهی کندذهنهای طرد شده بفرستد. اصرار او برای عادی بودن فورست، استقامت و پایداریاش روی این حرف، زمانی صحت پیدا میکند که برخلاف باور همسایهها یا همشهریهایشان فورست ورزشکار میشود، از کالج فارغالتحصیل میشود، مدال جنگی میگیرد، به یک قهرمان پینگپنگ تبدیل میشود، در صید میگو فرد موفقی میشود و چندبار به دیدار رئیس جمهورهای مختلف آمریکا در کاخ سفید میرود. اینها شاید همگی آرزوهایی بودند که تمام همسن و سالان فورست قصد دستیابی به آنها را داشتند اما هیچکدامشان موفق نشدند. از جمله ستوان دن که بهوضوح هدف مشخصتری نسبت به فورست برای شرکت در جنگ ویتنام داشت اما نهایتاً این فورست بود که به خاطر شانس، تصادف، سرنوشت یا هرچیزی که بتوان آنرا نامید به مدال افتخار دست پیدا کرد. مادر فورست که همیشه همهچیز را طوری برای فورست تعریف میکند که او متوجه شود دربارهی وضعیت خود فورست به او میگوید احمق کسی است که کارهای احمقانه انجام دهد. فورست همین جواب را چندبار در طول فیلم به آدمهای مختلف میدهد و به ما ثابت میشود که فورست شاید بهرههوشی کمتری نسبت به دیگران داشته باشد اما با این تفسیر مثل دیگران احمق نیست. سکانس سال نو که ستوان دن فورست را بهخاطر پافشاری روی انجام قولی که به بابا داده مسخره میکند مابهازای بیرونی هم دارد، رستگاریای که ستوان دن در طول فیلم و با قرار گرفتن در کنار فورست پیدا میکند یکی دیگر از دلایلی است که دید بیننده را نسبت به خیلی مسائل عوض میکند. برای مثال در بعضی از نقدها یا یادداشتهایی که در مورد این فیلم نوشته شد فورست را یک عقبمانده ذهنی یا یک فرد احمق نامیدند، این نامگذاری اشتباه مورد اعتراض بسیاری از مردم و دوستداران این فیلم قرار گرفت. همین اعتراضها بهخوبی نشان میدهند که فورست گامپ تأثیری که باید را، روی بینندگانش داشته است. اگر افرادیکه در ایستگاه اتوبوس کنار فورست مینشینند و شنوندهی قصهی زندگی او هستند را در نظر بگیریم میبینید که خیلی از بینندهها دقیقاً مابهازای بیرونی این افراد هستند. خیلیهایشان هیچگونه راه ارتباطی به فورست نمیدهند و بهزور حاضرند با او همکلام بشوند. بعضی دیگر سرگذشت او را دروغ میدانند و با حالت تمسخرآمیزی او را ترک میکنند. فیلم در تلاش است تا بیننگان را به مهربانی و صبوری ای در سطح پیرزنی که نهایتاً کنار فورست مینشیند برساند. پیرزنی که در نهایت جهت مقصد را نیز به فورست نشان میدهد.
یکی از شرطهایی که تام هنکس برای بازی در نقش فورست گذاشت این بود که فیلم وقایع تاریخی زمان وقوع داستان را نیز در خود جای بدهد. زمکیس هم با شرط او موافقت کرد و همانطوری که در فیلم دیده میشود از همان کودکی وقایع تاریخی که فورست شاهد آنهاست یا به شکل عجیبی فورست در شکلگیری آنها نقش دارد نشان داده میشوند. مرور ترور رؤسای جمهور آمریکا همراه با قضاوت سادهدلانه و خندهدار فورست، تقلید الویس پرسلی از حرکات رقص فورست و یا تماس تلفنی او به پذیرش هتل در خصوص روشن بودن چراغ قوه در ساختمان کناری که اشاره به ماجرای رسوایی بزرگ واترگیت دارد، یا حتی خطاب کردن شرکت اپل بهعنوان یک شرکت مرتبط با میوهجات علاوه بر ایجاد طنز فراوان، سعی در ایجاد حس نوستالژی و همذاتپنداری یا ایجاد دید تمسخر آمیز جدیدی در مخاطبان نسبت به اتفاقات بزرگ تاریخی دورانشان دارد. در القای حس سحرآمیز بودن فیلم، زمکیس از جلوههای ویژه نیز به بهترین نحو ممکن بهره برده است. کسانیکه قبل یا بعد از دیدن این فیلم، گری سینیس (بازیگر نقش ستوان دن) را دیدهاند دو دستهاند، دستهی اول کسانیکه باورشان نشده او پاهایش را در این فیلم از دست داده و دستهی دوم کسانی که باورشان نشده وی پاهایش را در این فیلم واقعاً از دست نداده و این جزو جلوههای ویژه فیلم بوده است. علاوه بر حذف پاهای گری سینیس -که شاید برای اولینبار این اتفاق در یک فیلم رخ میداد- تصویر دست دادن فورست با رؤسای جمهور آمریکا مثل جان اف.کندی و دیالوگهای رؤسای جمهور نیز جزو جسارتهای تیم جلوههای ویژه هستند که با شایستگی اسکار را دریافت کردند. هرچند هنوز بسیارند کسانیکه شاید تعدادی از استفادههای جلوهی ویژه در فیلم را نفهمیده باشند. مثلاً خیلیها بازی پینگپنگ تام هنکس را تحسین میکنند در صورتیکه در صحنههای مسابقات پینگپنگ در واقع هیچ توپی وجود نداشته و بعدها از طریق کامپیوتر اضافه شده است. البته نمیشود از بازی وصفنشدنی تام هنکس نیز گذشت، هنکس که سال قبل برای فیلم فیلادلفیا اسکار بهترین بازیگری را دریافت کرده بود در فورست گامپ به حدی فوقالعاده و بینظیر ظاهر شد که توانست سال بعد نیز همان جایزه را کسب کند؛ اتفاقی که پیش از آن فقط یکبار در تاریخ اسکار رخ داده بود. بازی سادهلوحانه هنکس، مدل مو و مدل راه رفتن، پلکنزدنش هنگام بازی پینگپنگ به همراه لهجهی خاصی که به صدایش داده شخصیتی را شکل داده که بعد از یک بار دیدن فیلم هیچگاه از ذهنتان پاک نخواهد شد. سالی فیلد که پنجسال قبل در یکی از فیلمهایش نقش دختر مقابل هنکس را بازی میکرد حالا توانسته شمایل مادری با مهربانی پایانناپذیر و ایمانی بینهایت نسبت به پسرش را به خوبی اجرا کند. رابین رایت در نقش جنی، گری سینیس در نقش ستوان دن و میکلتی ویلیامسون در نقش بابا نیز توانستهاند بهخوبی از پس نقششان بربیایند. مرگ کاراکتر بابا بهحدی تأثر برانگیز بود که بازیگرانی که بازی در این نقش را رد کرده بودند به صراحت اعلام پشیمانی کردند. شاید اگر به ماندگاری این فیلم در ذهن فکر کنید دلیل پشیمانی این بازیگران را بهخوبی متوجه شوید. البته بهجز جلوههای ویژه و بازیگران، کارگردانی زمکیس و تدوین دوست و همکار قدیمیاش آرتور اشمیت تأثیر زیادی در این ماندگاری داشتهاند. فارست گامپ آنقدر فیلم کاملی است و برای ساختش دقت بهکار رفته که میشود روی هر نقطهای از آن دست گذاشت و کار مسئول آنرا تحسین کرد. برای نمونه فیلمبرداری دان بورگس یا موسیقی آلن سیلوستری بهحدی قوی هستند که مخاطب را خیره به صحنه نگاه میدارند. جالب آنکه موسیقی متن فیلم که سیلوستری آنرا ساخته بعد از انتشار جداگانه توانست 12 میلیون نسخه فروش داشته باشد و به یکی از پرفروشترین آلبوم های موسیقی متن فیلم در آمریکا تبدیل شود.
در مورد فیلمنامه هم باید گفت که راث اثری خاص را به خوبی پرداخت و روی جزئیات آن کار کرده است. خیلی از عناصر طوری در فیلم قرار گرفتهاند که افراد مختلفی میتوانند از لحاظ مختلف در مورد آنها صحبت کنند، برای نمونه یک پر که اول و آخر فیلم با حالت خاصی نشان داده میشود. این پر یا خیلی دیگر از عناصر فیلم راه به انواع نقدهای سمبلیک یا نشانهشناسانه نیز میدهند. بسیاری از دیالوگهای فیلم نیز چنان معروف شدند که حتی در فیلمهای دیگر نیز استفاده شدند. دیالوگ «مامان میگه زندگی مثل یه جعبه شکلاته، هیچوقت نمیدونی چی گیرت میاد» رتبهی 40 در بین 100 دیالوگ برتر تاریخ را به خود اختصاص داد. سیر خطی اتفاقات و شوکی که در نهایت به بیننده وارد میشوند همگی از فیلمنامهی بسیار قوی اریک راث سرچشمه میگیرند که همان سال توانست با شایستگی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی را نیز کسب کند.
فورست گامپ با وجود تمام نکاتی که به آن اشاره شد، چه از لحاظ تکنیکی، و چه از لحاظ محتوایی و مفهومی فیلمی بسیار قوی و اعجابانگیز است. درحدیکه قبل از دیدن فیلم شاید انتظار دیدن چنین اثر قویای را نداشته باشید. فارست گامپ بیشتر از اینکه یک فیلم باشد، یک روشنگر مسیر است، یک کمدی-درام امیدبخش که بیشتر از چندین و چند کلاس درس میتواند در مورد زندگی به شما آموزش دهد. باشید و بعد از دیدن آن بهیاد دیالوگ خود فورست بیفتید و فیلم را یکی از شکلاتهای شیرین در زندگیتان -که همان جعبه شکلات است- بدانید. ■