نويسنده و كارگردان «ورنر هرزوگ» ؛ «مرتضي غياثي»
چه باید کرد؟
مشخصات فیلم:
نام: مرد خرسنما (Grizzly Man)
کارگردان، نویسنده، راوی، مصاحبهگر: ورنر هرزوگ (Werner Herzog)
تهیهکننده: کوین ال.بگز (Kevin L.Beggs)
تصویربردار: پیتر زیتلینگر (Peter Zietlinger)
موسیقی: ریچارد تامسون (Richard Thompson)
خلاصهی فیلم
یکی از ویژگیهایی که فیلم مستند را جذاب میکند، شخصیت منحصر بهفرد است. موضوع فیلم مستند میتواند یک شهر، یک جامعه، یک دورۀ تاریخی، نظریات علمی و بسیار چیزهای دیگر باشد، اما بطور کل یکی از موضوعات متداول فیلم مستند، معرفی یک شخصیت است. |
چه چیز تردول را متمایز میکند؟
یکی از ویژگیهایی که فیلم مستند را جذاب میکند، شخصیت منحصر بهفرد است. موضوع فیلم مستند میتواند یک شهر، یک جامعه، یک دورهی تاریخی، نظریات علمی و بسیار چیزهای دیگر باشد، اما بطور کل یکی از موضوعات متداول فیلم مستند، معرفی یک شخصیت است. مستندهای بسیاری هستند که اختصاص به معرفی اندیشمندان، هنرمندان، سیاستمدارن، ورزشکاران و شخصیتهای تاریخی یافتهاند. حضور چنین چهرههای بهدلیل شهرتشان، بسیار جذبکننده است. اما شهرهی عام داشتن شرط لازم و کافیِ یک شخصیت جذاب نیست، حتی افرادی که دارای موقعیت خاص اجتماعی، سیاسی، علمی یا هنری نیز نیستند، به این شرط که سازندهی فیلم در خلق و خو یا افکار آنان نکتهای متفاوت، برجسته یا ویژه بیابد، میتوانند موضوع یک مستند برجسته باشند. تردول یکی از اینهاست.
تردول یکی از مشتاقان حیاطوحش است. او وقت خود را صرف افزایش آگاهی و تشویق مردم و بخصوص کودکان به اهتمام در حفظ محیطزیست میکند. تعداد فعالان محیط زیست کم نیست و بخصوص در ایامیکه قدرت و تسلط انسان بر طبیعت به نابودی تقریبی آن انجامیده است، تعداد این افراد روز به روز در حال افزایش نیز هست. اما دو ویژگی اصلی که ترودل را از خیل فعالان محیط زیست متمایز میکند: یک، شوق به افراط کشیدهی او نسبت به خرسهای گریزلی و دو، شیوهی غیرمعمول او در جامهی عمل پوشاندن بر این شوق است.
عشق تردول به خرسها نه فقط یک میل شدید، که چیزی برخاسته از جهانبینی اوست. او خود را بیزار از انسانها و جوامعشان میداند و تنها چیزیکه میتواند او را برهاند، حضور منفرد او در طبیعت و در کنار خرسهاست. «من ناچارم برای کنارآمدن با زندگی که در آن هستم، تا حد یکسان شدن، در طبیعت مستحیل شوم.» تردول که با خطر زیستن در کنار خرسها آشناست، آگاهانه و مشتقانه خود را در معرض مرگ قرار میدهد. چنانکه خودش بارها و بارها با اعلام این خطرها سعی در تشریح دیدگاه خود در اینباره دارد. در واقع زمانیکه تردول با بحران چگونه زیستن مواجه میشود، با پیش رو قرار دادن مرگ و انتخاب آن، روشی برای زیستن مییابد. «بسیاری از اوقات احساس میکنم، مرگ بهترین گزینهی در اختیارم است. اینگونه، عملم وجههای با اهمیتتر مییابد و امکان بروز تغییراتی که نمیتوانم آنها را در زنده بودنم اجرایی گردانم، بوجود میآورد.» گزینهای که در نهایت با ختم شدن به مرگ، درهم آمیختگی پارادوکسیکال مرگ و زندگی را نمایان میسازد.
لذا انتخاب شجاعانه، غیرعادی و افراطی او در روش زندگیش است که همدلی مخاطب را بر میانگیزاند. تردول 13 تابستان از عمر خود را به شکل یک مردمگریز، تک و تنها، در میان خرسها بسر میبرد. او خود در یکی از تصاویر ضبط شدهاش توضیح میدهد که چگونه به سرزمین خرسها کشیده شده است: «من خیلی مشکل داشتم، زیاد مینوشیدم. خودم را با برنامههای زیادی مشغول میکردم، تمام تلاش خودم را میکردم تا خودم را از نوشیدن نجات بدهم، اما در نهایت همه تلاشهایم باز به نوشیدن ختم میشد... تا اینکه این سرزمین خرسها را کشف کردم و متوجه شدم که آنها گرفتار خطرهای بزرگ بسیاری هستند و نیاز به یک محافظ دارند... اما نه یک محافظ مست... برای همین به خرسها قول دادم که از آنها محافظت کنم به شرط آنکه آنها هم به من کمک کنند تا انسان بهتری باشم... که این اتفاق افتاد، من الکل را کنار گذاشتم. این یک معجزه بود... حیوانات معجزه بودند.»
اینکه خرسها به تردول کمک کردهاند، طبق گفتهی خود او امری مسلم است؛ اما تردیدهایی دربارهی اینکه او حقیقتاً به خرسها کمک کرده باشد، وجود دارد. سون هاکانسون[4]، رئیس موزه کادیاک آلوتیک[5]، معتقد است تردول بیشتر به خرسها آسیب رسانده است تا اینکه به آنها کمک کرده باشد، چرا که او با عادت دادن خرسها به حضور انسان و دوربین، به آنها چنین القا کرده است که همهی انسانها بیآزارند. همچنین او معتقد است حریمهایی 7000 ساله بین انسانها و خرسها وجود داشته است، تردول آنها را شکسته بود و میبایست تاوانش را پس میداد. همچنین سَم اِگلی[6] اذعان میدارد که تردول دوست داشت مثل خرسها باشد؛ اما نتوانست و با آنها طوری برخورد کرد که انگار انسانهایی در لباس خرس هستند.
لذا انتخاب شجاعانه، غیرعادی و افراطی او در روش زندگیش است که همدلی مخاطب را بر میانگیزاند. تردول 13 تابستان از عمر خود را به شکل یک مردمگریز، تک و تنها، در میان خرسها بسر میبرد. |
شناختن شخصیت چگونه حاصل میشود:
هرزوگ در مورد ترتیب ارائه اطلاعات، نظم خاصی را دنبال نمیکند. شاید بر اساس میل و یا تجربهی خود تصمیم گرفته باشد که اطلاعات را کِی و در کجا قرار دهد و چون قصه نیز وابسته به شناختِ شخصیت است، آن نیز در مسیر خاصی قرار نمیگیرد. تمام تلاشِ فیلم بر روی ارائهی شناخت از وجوه مختلف، متمرکز شده است. با تصاویری دربارهی خرسها که توسط خود تردول ضبط شده است، آغاز میشود. به این وسیله موجب بروز این ظن میشود که این فیلم، فیلمی است دربارهی خرسها. سپس هرزوگ از طریق صدای روی تصویر[7] اطلاعاتی کلی و مقدمهوار دربارهی تردول ارائه میکند. در همان دهدقیقه نخست به مرگ تردول اشاره میشود، از آن پس معرفی تردول متناوباً از طریق پخش تصاویر ضبط شدهی تردول، مصاحبهها و گفتار روی متن، ادامه مییابد و بتدریج ظن نخستین برطرف میشود و در مییابیم که با فیلمی نه دربارهی خرسها که دربارهی مردی خرسنما، مواجه هستیم. همچنین ماجرای مرگ تردول در چند مرحلهی مختلف واکاوی میشود. اطلاعاتی دربارهی دوران کودکی و نوجوانی تردول ارائه میشود. در نهایت فیلم با نمایش تصویری خاتمه مییابد که حد تطابق تردول با طبیعت را بهنمایش میگذارد. تردول دوربین را بر روی زمین در چمنزاری مسطح کارگذاشته است و خود در حالی که پشت به دوربین دارد، از آن دور میشود؛ دو روباه بازیگوش، جست و خیزکنان و دوستانه او را دنبال میکنند.
به این وسیله از تردول یک قهرمان ساخته میشود، اما نه قهرمانی که از هر حیث قابل ستایش است و راه درست زیستن را نشان میدهد، بلکه قهرمانی که زندگی و انتخاب هایش چالشهایی برای مخاطب ایجاد میکنند تا او از خود بپرسد: بالاخره، راه درست زیستن کدام است.
کلامی چندکاره:
هرزوگ گاهی نظر خود را بهعنوان یک فیلمساز در مورد نحوۀ فیلمبرداری تردول ذکر میکند. از این رو هرزوگ آشکارا هنجار عدم حضور فیلمساز در فیلم را میشکند. |
کلام در «مرد خرسنما» به سه شیوه به کار رفته است. اول، صحبتهای تردول است در برابر دوربینِ خودش که آنها را میبایست مونولوگ شخصیت اصلی بحساب آورد. دوم، مصاحبه است که شامل اظهارات دوستان و آشنایان و والدین تردول در برابر دوربین هرزوگ میشود و سوم، گفتار است که شامل اطلاعاتی یا اظهار نظراتی دربارهی تردول از سوی خود هرزوگ است.
بهجز گونهی نخست که تک کارکردی است، دوگونهی دیگر را میتوان دارای دو کارکرد متفاوت دانست، یکی توضیحی و دیگری جدلی. در کارکرد توضیحی هرکدام از گویندگان به روشن ساختن نقاط مبهم از زندگی تردول میپردازند. به عبارتی تنها ارائهدهندهی اطلاعات هستند، اما در کارکرد دوم، همین گویندگان به ارائه نظرات یا قضاوتهای خود پیرامون افکار، عقاید و روش زندگی تردول میپردازد و نحوهی برخورد و موضعگیری خود را با او مشخص میکنند. ویژگی ممتاز «مرد خرسنما» در همین کارکرد دوم خلاصه شده است. به این جهت که تردول را به چالش میکشد و از او تصویری صرفاً مثبت (اصطلاحا الگووار) ارائه نمیکند. اشخاص در مصاحبههای خود مستقیماً و بیپروا، مخالفت خود را با کل یا بخشی از نظرات تردول بیان میکنند که نمونههایی از آن پیشتر در همین مقاله از زبآنهاکانسون و اِگلی، یاد شد.
از همهی مخالفتها جالبتر، مخالفت خود هرزوگ با تردول است. بهعنوان مثال در دقیقه 68م، تردول بر جسد روباهی اشک میریزد و اظهار میکند که این رفتارِ جهانِ پر از درد را درک نمیکند. هرزوگ اذعان میدارد که «در اینجا نظر من با تردول متفاوت است. اینطور بهنظر میرسد که او این حقیقت را که در طبیعت قاتلینی وجود دارند، نادیده گرفته است. من معتقدم قانون فراگیر طبیعت نه صلح و موافقت که بینظمی، خشونت و مرگ است.»
همچنین هرزوگ گاهی نظر خود را بهعنوان یک فیلمساز در مورد نحوهی فیلمبرداری تردول ذکر میکند. از این رو هرزوگ آشکارا هنجار عدم حضور فیلمساز در فیلم را میشکند. حتی لهجهی آلمانی هرزوگ خود نشانهی آشکاری از تعمدی بودن عمل اوست. از این رهگذر هرزوگ به دستاوردی قابلتوجه میرسد، او هم میتواند شخصیت تردول را معرفی کند و در بسیاری از صحنهها بیطرف بماند و هم چالش برانگیز بودن روش زندگی تردول را تشدید کند و از تشکیل تصویری قهرمانانه و غیرقابل نقد از تردول جلوگیری کند. این دو نکته رازهای جذابیت، چالشبرانگیزی و ارزشمندی این مستند هستند. ■