نويسنده و هنر داستانگويى
داستانها ابزار زندگىاند. كنت برك
داستان خوب، روايت مناسب
«داستان خوب» يعنى داستانىكه ارزش تعريف كردن داشته باشد و دنيا بخواهد گوش كند. يگانه وظيفه شما يافتن چنين داستانى است.
پس بايد بپرسيم چه چيز داستان خوب را مىسازد؟
پاسخى كه به اين سوال مىدهيم تمام ژانرها (انواع داستان مثل درام، كمدى، جنايى و غيره) را در برمىگيرد و يك كلمه بيشتر نيست: شخصيت. تصادفى نيست كه بيشتر فيلمها و رمانها داستانهاى شخصيتمحور هستند.
هدف نخست از نوشتن اين است كه چيزى را در خودتان روشن و آشكار كنيد، اما تنها راه انجام اين كار اين است كه آنرا از خودتان بيرون بريزيد.
هدف دوم از نوشتن اين است كه آنرا با ديگران در ميان بگذاريد.
گام نخست داشتن استعداد است. بايد ذاتاً از اين توانايى برخوردار باشيد كه وقايع را بهنحوىكه تاكنون به ذهن كسى خطور نكرده است كنار هم بچينيد.
آنگاه بايد عمقى را اثر ببخشيد كه حاصل نگاه ويژه شما (جهانبينى) به سرشت بشر و جامعه و دانش ژرف شما از شخصيتها و دنياى اثر است.
عشق به داستان
اين اعتقاد كه تنها از طريق داستان مىتوانيد حرف بزنيد، كه شخصيتهاى داستانى مىتوانند واقعيتر از مردم عادى باشند كه دنياى داستان عميقتر از دنياى واقعى است.
عشق به درام
علاقه و گرايش به حوادث و مكاشفات ناگهانى كه باعث تغييرات عظيم در زندگى مىشوند.
عشق به حقيقت
اعتقاد به اينكه دروغ هنرمند را فلج مىكند كه بايد همه حقايق زندگى تا مخفىترين انگيزههاى خود را مورد پرسش قرار داد.
عشق به بشر
تمايل به همدردى با كسانىكه رنج مىكشند، رخنه به درونشان و ديدن جهان از چشم آنها
عشق به احساس
نياز به درگير شدن با احساسات جسمى و از آن مهمتر احساسات درونى
اين اعتقاد كه تنها از طريق داستان مىتوانيد حرف بزنيد، كه شخصيتهاى داستانى مىتوانند واقعيتر از مردم عادى باشند كه دنياى داستان عميقتر از دنياى واقعى است.
|
عشق به رويا
لذت از پرواز بر بالهاى تخيل و سپردن خود به آن
عشق به طنز
لذت از عامل جبرانكنندهاى كه به زندگى توازن و تعادل مىبخشد.
عشق به زبان
دلبستگى و علاقه به اصوات و معانى، صرف و نحو
عشق به دوگانگى
استعداد شناخت تضادهاى پنهان زندگى، ترديد دائم در ظواهر امور.
عشق به كمال
شور نوشتن و بازنويسىكردن براى رسيدن به كمال مطلوب
عشق به يگانه بودن
جسارت و بىپروايى در برابر ريشخندها
عشق به زيبايى
احساسى درونى كه به خوب نوشتن عشق مىورزد، از بد نوشتن بيزار است و فرق اين دو را مىداند.
عشق به خود
قدرتىكه نيازى به يادآورى دائم آن نباشد كه شما را از بابت نويسنده بودنتان مطمئن سازد.
بايد عاشق نوشتن باشيد و تنهايى را تحمل كنيد.
اگر نويسنده داستانى را انتخاب كند كه درباره آن احساس شديد و پرشورى دارد، خواننده و بيننده هم آنرا احساس خواهد كرد اماعشق به داستان خوب شخصيتهاى فوقالعاده و دنيايىكه ساخته شور، جسارت و قدرت خلاقه شماست كافى نيست. هدف شما بايد داستان خوبى باشد كه خوب هم نقل شده باشد.
بهترين كارى كه نويسنده مىتواند انجام دهد چنگ انداختن به دمدستترين و فورىترين ايدهها وتوانايى در پاسخ گفتن به پرسشهاى هولناكى از اين قبيل است: خوب است يا بهدرد نمىخورد؟ اگر بهدرد نمىخورد چه بايد كرد؟ اگر ضمير آگاه و در برابر اين پرسشها حيران بماند سد راه ناخودآگاه مىشود. ولى اگر ضمير آگاه بهكار عينى اجراى فنون و اصول مشغول باشد، افكار خلقالساعه و خودجوش آزاد مىشوند.
بهعبارت ديگر استادى در فن، ناخودآگاه را از قيد و بند مىرهاند.
برنامه روزانه يك نويسنده چيست؟
اول وارد دنياى تخيلى خود مىشويد و درحاليكه شخصيتها به گفتگو و كنش مشغولاند مىنويسيد.
كار بعدى چيست؟ از خيال خود خارج مىشويد و چيزى را كه نوشتهايد مىخوانيد و در حين خواندن چه مىكنيد؟ تحليل. «خوب است؟ كارايى دارد؟ اگر ندارد چرا؟ بايد چيزى را كم كنم يا اضافه؟ يا بايد نظم تازهاى به آنها بدهم؟» مىنويسيد و مىخوانيد؛ آفرينش/ نقد؛ جوشش/ منطق؛ مغز راست/ مغز چپ؛ بازآفرينى/ بازنويسى.
بهترين كارى كه نويسنده مىتواند انجام دهد چنگ انداختن به دمدستترين و فورىترين ايدهها وتوانايى در پاسخ گفتن به پرسشهاى هولناكى از اين قبيل است: خوب است يا بهدرد نمىخورد؟ اگر بهدرد نمىخورد چه بايد كرد؟ |
در آخر
١-هرگز و هـرگز مطالعه را فراموش نكنيد.
٢-حتماً آخر هفتهها به تماشاى فيلم بنشينيد. (اهميتى ندارد كه آن فيلم يك شاهكار سينمايى است يا يك فيلم سخيف مهم اين است كه شما هميشه و در همه حال بايد به تجربيات سينمايى خود اضافه كنيد)
٣-به تحليل فيلمها بپردازيد.
٤-و هميشه هوشيار باشيد تا به شكار لحظههاى خاص انسانى در زندگى براى استفاده مناسب از آنها در فيلمنامهتان بپردازيد.
برگرفته:
از كتاب داستان نوشته رابرت مك كى
راه داستان نوشته كاترين آن جونز