دوست عزیز! امروز هم مثل همیشه با هم کتابی را مرور میکنیم. نام این کتاب «من و سنگ و لیلای مجنون» است. این کتاب مجموعهای است از چند داستان شاعرانه که مناسب تو دوست نوجوان نوشته شده است. نویسنده این کتاب عبدالمجید نجفی و ناشر آن موسسه فرهنگی منادی تربیت است. این کتاب 80 صفحه دارد و در سال 88 به چاپ رسیده است.
یکی از ویژگیهای این کتاب این است که نویسنده، نام داستانها را خودش انتخاب نکرده و انتخاب عنوان هر داستان را بهعهده مخاطب نوجوان گذاشته تا خودش انتخاب کند. ویژگی دیگر این کتاب این است که نویسنده ابتدای هر داستان چند بیت شعر از شاعری که دوستش گفته آورده و داستان خود را درباره آن شعر نوشته است. به این ترتیب که داستانی که زیر هر شعر نوشته شده، از نظر معنایی با آن شعر ارتباط دارد. بهنظر میرسد این کار نوعی تنوع در مطالعه داستان، برای تو دوست نوجوان بههمراه دارد تا تمایل بیشتری برای خواندن داستان پیدا
کنی. حالا برای آشنایی تو دوست عزیز به چند خط نمونه از این کتاب اشاره میکنم:
شعر:
یکی از ویژگیهای این کتاب این است که نویسنده، نام داستانها را خودش انتخاب نکرده و انتخاب عنوان هر داستان را بهعهده مخاطب نوجوان گذاشته تا خودش انتخاب کند. |
بعد از پدر بزرگ/ جای خانهاش آپارتمان روئیده بود/ مادربزرگ آنجا را نمیشناخت.
داستان:
پیرزن گفت: آقا تو خانه منو ندیدی؟ گیج شدم. صدایش رو به خاموشی داشت. رنگ بر چهره پر چروکش نبود. قدمی برداشتم و کنارش گرگی نشستم. زنبیل بهدست گفت: «خونهشون همینجا بود. بعد از مرگ شوهرش بچههاش خونه رو فروختن و زن بیچاره آواره شد.» همهچیز یادم آمد. خانهای قدیمی، با درختهای قطور کهنسال توت، جایش را داده بود به آپارتمانی دو طبقه و نوساز.
این کتاب برای دوستانیکه به شعر علاقه دارند هم مناسب است. بهخصوص برای آنهاییکه میخواهند مفهوم بعضی شعرهای نو را بهتر درک کنند.