مصاحبه شروه با مريم حسينيان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

اولين قصه ام را وقتي هفت ساله بودم با مداد قهوه اي و روي مقوا نوشتم كه دليلش را هم اصلا نمي دانم. در يازده سالگي فكر مي كردم به خاطر نوشتن چند داستان كودكانه و كوتاه، روزي سيمين دانشور مي شوم و اين را جايي توي دفتر خاطراتم نوشته ام. از اينكه اسفند ماه به دنيا آمده ام راضي ام و البته اول فروردين 1354 را مجبورم توي همه ي فرم هاي اداري بنويسم. به خاطر رتبه كنكورم در رشته مهندسي خاكشناسي دانشگاه فردوسي مشهد درس خواندم . بعد ديگر دوست نداشتم حبس شوم توي آزمايشگاه ،‌پس رفتم سراغ ادبيات و چهار سال هم آنجا هرچه سعي كردم نتوانستم از نثر و نظم متون كهن، داستان نويسي را ياد بگيرم.پس به حلقه انجمن ادبيات داستاني خراسان پيوستم و حدود هفت سال با كمك چند داستان نويس خوش ذوق و فعال، تجربه هاي بسيار خوب و نويي را در دنياي داستان كسب كردم. جشنواره ي داستان هاي ايراني ،آشنايي و مصاحبت با بسياري از نويسندگان ، برگزاري كارگاه هاي داستان و جلسه هاي نقد داستان حاصل اين روزهاي خوب بود. دو مجموعه داستان " حتي امروز هم دير است" و " ماريا انگشت" تجربه هايي در نوشتنم بوده اند تا سال 1383 و چند كتاب گروهي . رمان "بهار برايم كاموا بياور" هم كه همين چند روز گذشته منتشر شده است. موسيقي و كتاب و شمع را هميشه دوست داشته ام و الان هم شانس آورده ام كه شغلم فاصله اي با ادبيات ندارد. كارشناس ادبي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان خراسان رضوي هستم و هفت ساعت در روز را ميان دستنوشته هاي كودكان و نوجوانان و مربيان مي گذرانم و لذت مي برم.

 

1) شاخصهای داستانی زنان معاصر نسبت به نویسندگان دو دهه قبل چگونه است ؟

 به گمان من اين زندگي است كه تغيير مي كند و نه زنان و مردان.هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه از جريان روز زندگي جداست و براي خودش و با نگاهي خاص مي نويسد.بايد ديد زنان در دو دهه ي قبل چه دغدغه هايي داشته اند؟ دل نگراني ها و تجربه هايشان از كجا نشات مي گرفته و كفه ي خانه برايشان سنگين تر بوده يا كوچه ها و اداره ها و تنهايي هاي زندگي مدرن؟ زن در آثار سيمين دانشور و گلي ترقي از خانه اربابي مي گويد،‌ مهماني و آبروداري و بچه و سفر دورش را احاطه كرده است. زن در قصه هاي منيرو رواني پور آشفتگي هاي عدم تعادل ميان سنت و مدرنيته را دارد و امروز... زن در قصه هاي زنان، بار اندوهي را بر دوش مي كشد كه از دانشكده،‌ محيط كار،‌ فضاي ناامن و شتاب سردر مي آورد.اين ها در هر نسل، شاخص مي شوند و با كلمه ها طغيان مي كنند.

 

2) آیا زنانگی مربوط به بسامد برخی از کلمات خاص در داستان زنان می باشد ؟

زنانگي و مردانگي بايد وجود داشته باشد. اين قانون زندگي است. تفاوت نگاه ، تفكر و حتي علاقه هاي عادي زنان و مردان بر هيچكس پوشيده نيست. اصلا بياييم از ذات داستان شروع كنيم.مگر غير از اين است كه داستان از دل تجربه ها و دغدغه هاي شخصي خلق مي شود؟ چطور ممكن است تجربه ها و دغدغه ها و علاقه مندي هاي زنان و مردان مشترك باشد؟ به هرحال روح كلمه است كه به داستان معني مي بخشد و نه فقط چيدمان كلمه ها. نمي دانم منظورتان از " كلمات خاص" چيست؟ اگر منظور اشاره به جزئيات آشپزخانه اي و تاكيد بر فضاهاي زنانه است كه اين نمي تواند زنانه نويسي باشد. شايد اگر آن آقايي كه كلاس آشپزي دارد، روزي داستان نويس شود، هرچه مربوط به اين بخش زندگي زنانه است بهتر از من بنويسد. يا مثلا امروز كه ديگر زنان هم مي توانند راننده پايه يك شوند اگر خانمي كه راننده اتوبوس است روزي قصه نويس شود، حتما وارد اين تجربه هاي مردانه هم خواهد شد. آنوقت به اين بايد بگوييم زنانه نويسي و يا مردانه نويسي؟

بگذاريد واضح تر بگويم. به گمان من تفاوت ميان زنان و مردان نويسنده وجود دارد. ولي نه به اين معني كه توجه به ريزه كاري هايي كه شايد فقط زنان ببينند و يا دغدغه هايي كه شايد فقط در ذهني مردانه لانه كند، كلمه ها را تقسيم مي كنند و سطح داستان را بالا و پايين ببرند.  

 

3) چقدر تفاوت می بینید بين داستانهای دهه اکنون با  گذشته است ؟

چندي قبل مطلب جالبي خواندم با اين مضمون كه امروز تعداد داستان نويس ها از خوانندگان كتاب دارد بيشتر مي شود! واقعيت هم همين است.خيلي ها الان بنا به هردليلي مي نويسند. تعداد بيشماري در همه گروههاي سني هستند كه دست كم يك يا دو داستان كوتاه را نوشته اند و شايد با همان تك داستان برنده جشنواره يا جايزه اي هم شده اند. حجم زياد تك داستان هاي امروز كه شايد هيچ وقت در هيچ مجموعه اي منتشر نشوند يا مثلا نويسنده آن هرگز نخواهد يا نتواند نوشتن را ادامه دهد، اتفاق چندان مباركي در ادبيات داستاني نيست. علي رغم اينكه در دهه ي اخير،‌ داستان هاي كوتاه درخشاني خلق شده اند كه از نظر فرم و محتوي قوي هستند؛ اما نوعي آشفتگي و تكرار در بطن قصه ها ديده مي شود. به هرحال اصل تبادر در ادبيات وجود دارد و امروز كه مدام داستان هاي پراكنده خلق مي شوند ، اين تكرار به طور ناخودآگاه به چشم مي خورد. شايد در گذشته به اين شكل،‌خطر آشفتگي و تكرار سوژه وجود نداشت و داستان ها اصالت بيشتري داشتند و زودتر جاي خود را پيدا مي كردند. البته نبايد انكار كرد كه نگاه نو در نسل تازه داستان نويس گاهي حيرت انگيز است. ولي نمي دانم چرا آرامش داستان نويسي اين روزها كم شده و گاهي احساس مي كنم سرعت دنياي مجازي به طور عجيب و غريبي روي داستان نويسي امروز هم اثر گذاشته است.

 

4)داستان خوزستان را چگونه می بینید ؟و دارای چه مولفه هایی است ؟

من داستان هاي جنوب را با احمد محمود شناختم و در سالهاي نوجواني هم اين اتفاق افتاد. كتاب همسايه ها توي كتابخانه پدرم بود و اجازه نداشتم سراغش بروم قرار بود وقتي عقلم كامل تر شد بخوانمش. ولي من مي رفتم و مثل گنج پنهانش مي كردم و با لذت مي خواندم. از احمد محمود زياد خوانده ام و خيلي هم دوستش دارم. صادق چوبك را هم خيلي دوست دارم و هميشه تحسينش كرده ام. بعدها ...خيلي بعد، كنيزو را از منيرو رواني پور خواندم و همان كنيزو هميشه در ذهنم از خانم رواني پور مانده است. فكر مي كنم در داستان هاي جنوب ، بومي نويسي نه با ترفندهاي نوشتن بلكه در لايه هاي پنهان داستان مثل غول چراغ جادو،‌هزاران سال خوابيده است. انگار نويسندگان جنوبي فقط بايد بدنه ي چراغ را لمس كنند تا هرآنچه جنوب را مي سازد در خدمت قلمشان بيايد. البته بديهي است كه هركسي به اين چراغ جادو دسترسي نخواهد داشت.

 

5) پست مدرن در داستان اکنون چه منظری دارد ؟

من اصولا معتقدم در ايران هنوز از مدرنيسم عبور نكرده ايم پس چطور پست مدرن شده ايم؟! اين خاصيت شرقي هاست كه متصلند به ريشه ها و سنت ها. چيزهايي كه امروز به عنوان داستان پست مدرن به خوردمان مي دهند به گمانم بيشتر بازي هاي فرميك است تا نزديك شدن به مفهوم پست مدرن كه امروز در غرب به آن رسيده اند و حاصل زندگي صنعتي و گذر از مدرنيته است.

6) تاثیر  ساخت و فرم را در داستان چگونه می بینید آیا یک ویژگی است؟

ساختارگرايي هميشه چالش بزرگي بوده است در ادبيات داستاني ايران.گاهي به شدت محتوي قرباني مي شود وگاهي تكنيك زدگي با ساختارگرايي اشتباه مي شود. وقتي كفه اي سنگين تر شود خطر سقوط از آن طرف پشت بام، نويسنده را تهديد مي كند. جداي از ويژگي ها و تئوري ها من فكر مي كنم ساختار زبان و توجه ويژه به آن براي داستان هاي امروز بسيار ضروري است. توجه داشته باشيم كه وقتي صحبت از ساختار مي شود ،‌ما با يك جريان رو به رو هستيم. موجي كه كل متن را در خود فرو مي برد و نه تنها جزئي از كل داستان.گاهي كه بحث هاي ساختارگرايي را دنبال مي كنم و مي بينم از بارت تا دريدا را با يك قدم كوچك طي مي كنيم! به خودم تلنگر مي زنم كه : وقتي از ساختارگرايي در ادبيات حرف مي زنيم از چه حرف مي زنيم؟!!!!

 

7) آیا اعتقادی  به ساده نویسی دارید ؟

به شدت معتقدم كه ساده نويسي كمك موثري به پيشبرد داستان مي كند. متاسفانه ساده نويسي هميشه با سطحي نويسي اشتباه مي شود. ساده نويسي كمك مي كند كه بدنه ي داستان تميز و سالم باقي بماند و جزئي نگري نويسنده مجالي داشته باشد تا خودش را به مخاطب عرضه كند. البته برخي نويسندگان صاحب نام تفكر خاصي براي كاربرد كلمه ها دارند. جمله هاي مركب، ساختارشكني زبان و نفوذ متون كهن به داستان مدرن امروز، گاهي سبك شده اند براي بعضي نويسندگان معاصر و شايد به تعداد انگشتان يك دست هم نرسند كساني كه عرق ريخته اند براي كلمه ها. اما وقتي در كل آثار همين دوستان نويسنده كنكاش كنيد، رد پاي ساده نويسي را در بسياري از داستان هاي آنان مي بينيم. نمونه هاي عيني اش را الان هم به خاطر مي آورم ولي ترجيح مي دهم از نام ها عبور كنم.

8)داستان خراسان در کجای این قله ادبیات داستانی ایستاده است ؟

باد ،‌بوي نيشابور را براي بورخس با خود برد و من كه در خراسان به دنيا آمده ام ‌،بزرگ شده ام و قلم به دست گرفته ام به عظمت سفر باد هميشه فكر مي كنم. ادبيات داستاني در خراسان هيچ وقت صامت و خاموش نبود ه است. با نگاهي به نسل داستان نويسان از گذشته تا حال،‌مي توان نام هاي بزرگي را ميان آنها ديد. اما خوب خراسان هم از تاثير تمركز گرايي ادبيات مصون نبوده است. شايد تجربه فعاليت داستاني در سطحي وسيع تر از چهارديواري اتاق نوشتن، به من نشان داده است كه خراسان نياز به تلسكوپ دارد تا پتانسيل هاي داستاني اش ديده شود. دوستان بسياري را مي شناسم كه قلم شان فوق العاده است اما خاموش مانده اند چرا كه واقعا اهل شال و كلاه كردن و سفر داستان هايشان به پايتخت نيستند. ما با نويسندگان بسياري گفتگو كرده ايم. جلسه هاي متعدد نقد داستان را در مشهد برگزار كرده ايم و كارگاه هاي زيادي هم در خراسان تشكيل شده اند. واقعا خراسان در دامنه ي اين رشته كوه نيست! فكر مي كنم اگر بتواند خطر سقوط بهمن را به جان بخرد، مي تواند در قله ادبيات داستاني پرچمش را بكوبد.

 

به این سوالات کوتاه جواب بدهید :

دموکراسی داستانی: پايت را كه بگذاري آن طرف مرز،‌همه چيز درست مي شود!

سایت ادبی مرور: حركتي است آهسته اما پيوسته. پس مي تواند ماندگار شود.

زن بودن: منظورتان دو تا كروموزوم ايكس است يا ضعيفه؟

مینیمال: نقاشي هايش را بيشتر از داستان هايش دوست دارم.

پسا ساختارگرایی : بايد وسط خرده شيشه ها به دنبال سوژه گشت.

نثر شاعرانه : ريسك بزرگي است كه فقط از عهده ي بيژن نجدي برمي آيد.

مریم حسینیان نویسنده : آش دهان سوزي نيست خيلي.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692