نمايش «تختهحوضي» يا «رو حوضی» یا «سياهبازي» يكي از نمايشهاي اصيل ايراني است كه اصل و ريشه آن به دوران صفويه باز ميگردد.
معنی سیاهبازی در فرهنگ معین «بهگونهای نمایش سنتی که معمولاً در آن شخصی دارای غلامی سیاه پوست و گیج و گول است که دست به کارهای خندهداری میزند» گفته میشود.
اينگونه نمايش بهدليل آنكه در بين مردم ريشه دوانده، از اقبال عموم مردم برخوردار بوده است. بديههسازي و بديههسرايي محور اصلي اين نوع نمايش بود. اغلب رقص و آواز نيز در آن اجرا ميشده است. متن مكتوب و نوشتهشدهاي در سياهبازي وجود ندارد و هر بازيگري در حول و حوش نقشش بهصورت فيالبداهه ايفاي نقش ميكند. موضوعات نمايشي اغلب اخلاقي است. وقايع تاريخي، افسانهها و انتقادات اجتماعي نيز در سياهبازي كاركرد موضوعي دارد.
تیپهای این نمایش شامل:
نمایش سیاهبازی معمولا در فضایی ملموس برای تماشاگران به اجرا در میآمد و تیپهای مختلفی در آن بهچشم میخورند همچون:
سیاه: که با نامهای متعددی چون: مبارک، الماس، یاقوت، سیاه، غلام، فیروز، زمرد، شبرنگ نامیده میشود که معمولا لاغر، کوتاه، ریز نقش، سیاهچهره که لباس سیاه به رنگ قرمز گاه نقشدار یا گلدار است. ویژگيهای سیاه عبارتند از: صدای نازک جیغ مانند، زیرکی، نکتهپرداز وگستاخ، مهربان و زودرنج، حاضر جواب و ستمدیده مظلوم است.
حاجی: بازیگر مقابل سیاه است. اهل ریا و احتکار و گرانفروش بوده؛ خسیس و ظالم است و تنها کسیکه جرات میکند وارد حریم شخصی او شود سیاه است و یا به - سلطان، زن حاجي، دختر حاجی ملا، پهلوان، رمال، شاه، وزیر، میرغضب را میتوان نام برد که میتوان گفت سیاه سمبل مردم زجردیده و حاكم، تجلی حكومت وقت بود.
این نکته را هم یادآور میشویم که در سیاهبازی جدال میان تیپها و در قصههای تکراری و بداههپردازی دقیق و نکتهسنجانه موجب تازگی و ارتباط با تماشاگر میشد.
بهطوریکه تیپهای موجود با رنگ و لعابی که هر هنرمند با سلیقه شخصی خود به آن میافزاید در بستر طرح داستانی کوچک رشد کرده و پرورش مییابند و بهعلت نبود متن هر بازیگر در چهارچوب اصلی که همان طرح اولیه است در خلق متن نمایش موثر است. چون همزمان با اجرای نمایشنامه دیالوگنویسی شده و روند روبه رشد و جهت حرکت داستانی خود را مییابد، سپس جمعبندی و نتیجهگیری میشود و به پایان میرسد.
در نمايشهاي سياهبازي، دكور بسيار ساده و كم حجم است و عموماً شامل چند صندلي و پردههاي نقاشي شده و يا چيزي شبيه تخت سلطاني ميشود و همه آنچه كه در صحنه ديده ميشود و سن را پر ميكند، توسط بدن و بيان و حركات بازيگران به تجسم در ميآيد. بهرام بيضايي در كتاب «نمايش در ايران» مينويسد: بازي مقلدان، مبالغهآميز و از واقعگرايي به دور بوده و لباسها دقيق و مستند نيست و حامل و حاصل فكر و ابتكار مردم عامي است. مردمي كه بهراحتي با شخصيتهاي سياهبازي مثل «سلطان»، «حاجي»، «زن حاجي» و... ارتباط برقرار ميكنند و انس ميگيرند؛ زيرا اين شخصيتها، برآمده از زندگي روزمره همين مردم هستند.
همینطور «سیاه» در نمایش سیاهبازی یا روحوضی، بهعنوان پرسوناژ تابع تعریف میشود؛ زیرا سیاه بودن او چندان مورد سؤال قرار نمیگیرد و بهصورت قاعدهای پذیرفتهشده است. «سیاه» پرسوناژی خودمختار است كه ظرفیت نمایش سیاهبازی را بسیار بالا میبرد و به جرأت میتوان گفت همه بنمایههای موضوعی زندگی ایرانی، با ظرافتها و برداشتهای خاص او با شور و نشاط بسیار، آنالیز و تحلیل میشوند.
و در آخر میشود گفت: نمایش تخت حوضی معمولا بخش مهمی از مراسم عروسی بهشمار میرفت و زمان اجرای آنرا از حدود نیمهشب تا دمصبح گفتهاند. نمایش بسته به قصهی انتخابی تیپهای متفاوتی دارند که در هر صورت سیاهمحور نمایش است. این محوریت به معنای محوریت قصه نیست بلکه بسیار اتفاق میافتد که جریان قصه بین افراد دیگر میگذرد، اما آنجا که این نوکر شیرین کار در ارکان زندگی همان آدمها حضور داشته و با آن تنیده شده است. محوریت اجرا را از آن خود میکند، عامل مضحکه و روند داستان میشود و جریان داستان را به نفع مظلوم و به زیان ظالم میچرخاند. سیاه یگانهی صحنهی تختحوضی است که بدون یاری دیگر عوامل هیچکاره است.
پس تخت حوزی بدون سیاه دچار کمبود است و سیاه بدون حاجی و دیگر عوامل عاجز از گرفتن یک لبخند.
منابع: نظریهی نمایشسیاهبازی، محسن سراجی ، انتشارات قطره