مصاحبه‌‌اي با «جومپا لاهيري» مترجم «شادي شريفيان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

نویسنده‌ی «مترجم دردها» و «همنام» از نیاز خود به‌سادگی می‌گوید و اینکه چرا از پیگیری انتقادها در مورد کتاب‌هایش حذر می‌کند و همین‌طور در مورد مجموعه داستان‌های کوتاهی که در دست چاپ دارد.

جومپا لاهیری, رمان‌نویس مورد‌تحسین بنگالی‌ست که در مورد تجارب مهاجران می‌نویسد. هردو کتاب قبلی او مترجم دردها (منتشر شده در سال 2000 برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر) و همنام, رمان منتشر شده در سال 2003 که بعدها فیلمی مشهور از روی آن ساخته شد به ناهنجاری‌هایی می‌پردازد که مهاجران برای سازگار کردن فرهنگ مادری هندی خود و وطن جدیدشان دارند.
«خاک غریب», مجموعه‌ای از هشت‌داستان کوتاه است که لاهیری باز هم در آنها به همین تم می‌پردازد, این‌بار با توجهی خاص روی نسل دوم مهاجران که می‌بایست هم ارزش‌های سنتی والدین مهاجرشان را حفظ کنند و هم مسیر ارزش‌های امریکایی پیش‌رویشان.

*اولین کتاب برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شما‌, «مترجم دردها», مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه بود. بدنبال آن رمان «همنام» را منتشر کردید. و حالا جدیدترین اثر شما باز هم یک مجموعه داستان‌کوتاه است. چرا تصمیم گرفتید به داستان‌کوتاه برگردید؟

*هیچوقت بطور جدی این تصمیم را نگرفتم‌. بدین‌صورت اتفاق افتاد که همان زمان که «همنام» را تمام می‌کردم چند ایده از قبل برای داستان‌‌نویسی داشتم و شروع به نوشتن آنها کردم. درواقع, بسیاری از این داستان‌ها, راستش را بخواهید, ایده‌های خیلی قدیمی من هستند که قبل از زمان نوشتن «همنام» به ذهنم آمده بودند. این‌طور نبوده است که دنبال ایده‌ی جدیدی باشم.

*بسیاری از داستان‌های شما در مورد تبعید هستند در مورد مردمی که دور از خانه زندگی می‌کنند یا به جای جدیدی نقل مکان کرده‌اند. در کتاب اول شما تمرکز شما عموماً روی بنگالی‌هایی بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند, اما «خاک غریب» در مورد‌ مردمی‌ست که در داخل آمریکا به‌جای جدیدی نقل مکان می‌کنند, یا کاراکترهایی که به لندن, ایتالیا و سرتاسر دنیا سفر می‌کنند. چه چیزی در قرار دادن کاراکترها در موقعیت‌های فیزیکی جدید وجود دارد که شما را مجذوب خود کرده است؟

*برایم جالب است که تصور کنم کاراکترها از شرایط و موقعیت مکانی به‌جای دیگری می‌روند؛ برای هر دلیل و نتیجه‌ای که می‌خواهد باشد. در مجموعه اول, همه کاراکترها برای دلایلی تقریبا ً مشابه جابجا می‌شوند (که درواقع دلیل آمدن والدین من به امریکا هم همین بود): برای فرصت‌های بهتر یا شغلی جدید. در این مجموعه, الگوی جابجایی مشابهی وجود دارد, اما دلایل آن‌ها شخصی هستند – دلایلی چون خانواده یا مرگ در اعضای خانواده و مواردی از این قبیل. در این کتاب من به کاراکترهایی پرداخته‌ام که خودشان مهاجر نیستند بلکه نتیجه‌ی مهاجرت والدینشان هستند. این به‌نظر من جالب است زیرا وقتی شما به‌عنوان فرزند یک مهاجر بزرگ می‌شوید همیشه – یا حداقل من‌که این‌طور بوده‌ام – این مسئله خیلی برایتان مهم است که معنای بی‌ریشگی یا بی‌ریشه کردن خود چیست. کسی این مسئله برایش مهم می‌شود که خودش موجب این کار نبوده باشد. من می‌دانم والدینم چه احساسی داشته‌اند – احساس بی‌ریشگی.

*یکی از چیزهایی که مرا در داستان‌های قبلی‌تان مجذوب می‌کند نحوه ‌ی نگاهی‌ست که به ازدواج‌های هم‌نسل‌های والدینتان دارید. عنوان داستانتان هم همین تم را دارد, دختری بالغ که متوجه می‌شود پدرش وارد رابطه‌ی جدیدی شده است. آیا این مسئله به‌هنگام بزرگ شدن شما برایتان جذابیت خاصی داشته است؟ و آیا فکر می‌کنید این مسئله فقط برای شما جالب است چون در فرهنگی متفاوت از آنچه که آنها در آن زندگی کرده بودند, بزرگ شده‌اید؟

*نمی‌دانم چرا‌, اما هر‌چقدر سنم بالاتر می‌رود بیشتر علاقمند به ماجرای ازدواج پدر و مادرم می‌شوم‌ و اینکه خودتان هم متأهل باشید ماجرا را جذاب‌تر می‌کند, چون مقایسه‌ی غیر‌قابل اجتنابی پیش می‌آید. من فکر می‌کنم که این سوالی‌ست که ذهن مرا در همه‌ی کتاب‌هایی که نوشته‌ام مشغول کرده است‌. والدین من ازدواج از پیش تعیین شده‌ای داشتند, همانند بسیاری از باقی مردمی که وقتی من بزرگ می‌شدم ازدواج می‌کردند. پدرم به امریکا آمد و زندگیش را در اینجا شروع کرد و مادرم نحوه زندگی متفاوتی داشت‌ و من همه‌ی این‌ها را درک می‌کردم. همیشه تعجب می‌کردم از این مسئله و مسلما ً به نوشتن در این‌مورد ادامه خواهم داد.

*در مورد نویسنده‌های قدیمی‌تری که شما دوست داشته باشید, به چه‌کسی اشاره می‌کنید و از او الهام می‌گیرید؟

*تازگی خیلی از رمان‌های قرن‌نوزدهم را خوانده‌ام. همیشه کارهای چخوف و تولستوی را دوست داشته‌ام, اما تازگی‌ها به هاردی هم علاقه پیدا کرده‌ام. او یکی از رمان‌نویس‌هایی‌ست که همیشه سراغش می‌روم. هیچ‌وقت از این دست رمان‌ها خسته نمی‌شوم‌. دنیای کاملی که او خلق می‌کند خیلی دقیق و جالب است . فکر نمی‌کنم خودم بتوانم همچین روشی را در کارهای خودم اعمال کنم‌, اما الهام‌بخش است‌. من واقعا ً وارد دنیایی کامل و غنی و راضی‌کننده می‌شوم. مرز تعادلی بین درام انسانی و دنیای اطراف آن وجود دارد‌ و این تعامل خیلی زیبا انجام شده است‌. همین‌طور دوست دارم از این کتاب‌ها چیزی یاد بگیرم. کارهای هاوثورن را هم می‌خوانم‌. از این طریق عنوان این کتاب به ذهنم رسید‌. مسلماً کتاب‌‌های دیگری هم هستند که از آنها ایده‌های زیادی می‌گیرم‌.

*از نویسنده‌های معاصر چطور‌؟

*ویلیام ترور‌, آلیس مونرو‌, هیویس گلنت را می‌خوانم.

*یکی از منتقدینی که کتاب اول شما را بررسی کرده بود گفته است نثر شما کاملاً ناخودآگاه و بی‌تکلف است. بدون ابراز عقیده راجع به نظر ایشان‌,آیا فکر می‌کنید نظرشان درست است؟

*من دوست دارم راحت باشم. این‌طوری برایم خوشایندتر است. یک فرم و یک تابع وجود دارد و من هیچ‌وقت طرفدار فرم به تنهایی نبوده‌ام. من و همسرم همیشه سر این مسئله باهم اختلاف‌نظر داریم چون وقتی به خرید می‌رویم مثلاً برای مبلمان, او همیشه به صندلی‌هایی توجه نشان می‌دهد که تجملی باشند و زیبا و غیرعادی, ولی من هیچ‌وقت اگر آن صندلی راحت نباشد آنرا نمی‌خرم. در نوشتن هم‌, دوست ندارم فقط زبان‌ام زیبا به‌نظر برسد. اگر آثار نوباکوف را خوانده باشید, که البته کارهایش را دوست دارم, می‌بینید که زبانش زیباست اما در‌عین حال داستان را هم می‌سازد و زبان تنها بخشی جزئی از داستان است. حتی حالا هم در کارهایم, می‌خواهم آنرا کمتر کنم-آنرا ساده‌ترکنم. وقتی دوباره سراغ کارهایم می‌روم می‌خواهم تا جائی‌که می‌شود آن‌را ساده‌تر کنم.

*آیا طی زمان خاصی از روز می‌نویسید, خصوصاً حالا که بچه‌دار شده‌اید؟

*کارکردن با وجود بچه‌ها سخت‌تر است, برای همین هرزمان که وقتم برای خودم باشد می‌نویسم‌. هرچه می‌گذرد بیشتر پیچیده می‌شود‌, اما در روزهای عادی معمولاً صبح‌ها زمان بهتریست. اگر همه‌چیز مرتب پیش برود می‌توانم باز هم در روز بنویسم‌.

*وقتی کتاب‌هایتان چاپ می‌شوند آیا نظرات و نقد و بررسی‌ها را دنبال می‌کنید؟

*نه‌, ‌در مورد کتاب آخرم حتی یکی هم نخوانده‌ام‌! البته در مورد هر کتاب متفاوت است‌. به‌عنوان مثال, در مورد کتاب اولم خیلی خوشحال بودم که به این مرحله رسیده است و همه‌ی نظرات را می‌خواندم . مثل بچه‌ی اول بود میلیون‌ها عکس می‌گیرید و هر لحظه‌ی آن خاص است‌. هم نظرات خوب را می‌خوانم و هم بدها. از یک زمانی به بعد دیگر نمی‌توانستم تعادلم را نگهدارم. با چاپ «همنام» سعی کرده‌ام بیشتر فاصله‌ام را حفظ کنم‌. برای من به این صورت است که‌, چطور یک نقد می‌تواند به من کمک کند بهتر بنویسم؟ تحسین و ستایش دیگران برایم مهم نیست, گرچه هیچ‌کس برعکس آن‌را هم نمی‌خواهد‌. احساس می‌کنم باید در این مورد بیشتر مقاومت به‌خرج دهم‌, اما از جهتی احساس آسیب‌پذیری می‌کنم. با این کتاب تصمیم گرفتم به هیچ نقدی نگاه نکنم. شاید بعداً به ویراستارم یا کسی بگویم بعضی از آنهایی را که در نوشتن کمکم می‌کند به من نشان دهد.

*با توجه به اینکه در مورد کارتان بسیار حساس هستید, از اینکه درمورد کتابتان فیلم ساخته‌اند چه احساسی دارید؟

*خیلی لذت بردم و با کارگردان «میرا نیر» (Mira Nair ) ارتباط خوبی برقرار کردم. کار ِ دیگر او را دیده بودم و می‌دانستم باهوش است و کارهایش جالب است. احساسی داشتم شبیه اینکه این شخص دیدگاه‌های ویژه‌ای دارد او می‌داند چه می‌خواهد بگوید. یک دنیای خاص دارد و به ‌نظر من فقط مختص او بود .آن فیلم « همنام ِ» او بود.

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692