درک کلمه اقتباس در سینما خود میتواند راه حلی باشد برای، هم کارگردانی که از اثری دیگر اقتباس میکند و هم نویسنده یا هنرمندی که از اثرش اقتباس میشود. و این میتواند سرآغازی باشد برای آنها تا درک کنند که قرار نیست در یک فیلم تماما جزییات اثر اول به تصویر کشیده شود. دلیل این امر تفاوت زبان سینما با دیگر مدیومهای هنری و در کل تفاوت هنرها و البته انواع نگرشها با هم است.
در سینمای ایران سه نوع اقتباس انجام گرفته:
یک:
الف: اقتباس از آثار ادبی و هنری کهن
آثاری همچون حسن کچل ساخته علی حاتمی و شب قوزی اثر فرخ غفاری و ...
در این آثار به دلیل عدم حضور نگارنده اثر کهن در زمان حال، سازنده فیلم با هر سلیقه و روشی که خواسته فیلمش را ساخته و گاه در آثار همچون لیلی و مجنون کارگردان فارسی ساز تصمیم میگیرد پایان خوشی را برای داستان در نظر بگیرد که به سلیقه آن روز و اغلب روزهای سینمای ایران مطابقت کند.
این نوع فیلمها بیشتر در دوره پیش از انقلاب ساخته شده و اغلب کارهایی با سطح کیفی متوسط یا پایین ساخته میشدند و تنها جنبه سرگرمی داشتند و چندان به ایجاد فرمی جدید یا ارائه محتوایی جدید در سایه داستان جذاب قدیمی نداشتند. تنها میتوان دو اثر فریدون در تخت جمشید و شب قوزی را آثاری با جنبههای هنری بالا و فرم های جدید در این زمینه دانست.
ب:اقتباس از آثار نویسندههای معاصرخارجی
در این نوع آثار به خاطر مرگ نویسنده و نپیوستن ایران به قانون کپی رایت و البته مشهور نشدن فیلم در سطح جهانی مشکلی بین صاحبان اثر اولیه و ثانویه پیش نیامد. تنها مشکل عمده در فیلم پری ساخته داریوش مهرجویی پیدا شد که آن هم به نوع و روش اقتباس و ساخت فیلم مرتبط نمیشد و اعتراض وکیل سلینجر نویسنده رمان «فرنی و زویی» به خاطر عدم اجازه از نویسنده را به همراه داشت که آن هم خیلی زود ختم به خیر شد!
در آثار دیگر همچون شبهای روشن ساخته فرزاد موتمن که سعیدعقیقیِ فیلمنامهنویس از کتاب «شبهای سپید» داستایوسکی اقتباس کرده بود مشکل خاصی مشاهده نشد و اعتراضی از جانب صاحب اثر یا بازماندگان صورت نگرفت.
شاید بهترین فیلم از این نوع اقتباس را بشود به «ناخدا خورشید» عنوان کرد که بر اساس رمان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی توسط ناصر تقوایی ساخته شده بود. فیلمهای دیگری همچون سارا ساخته داریوش مهرجویی، خواهران غریب ساخته کیومرث پوراحمد، اینجا بدون من ساخته بهرام توکلی را میتوان از فیلمهای اقتباسی موفق از آثار معاصر خارجی دانست.
دو:اقتباس از آثارجدید با همکاری خود نویسنده
این اتفاق گاه با حضور نویسنده به عنوان فیلمنامهنویس و گاه به عنوان مشاور فیلم نامه انجام میشود. اغلب اقتباسهای سینمایی از آثار جدید در ایران به این شکل انجام میشد. آثاری همچون سریال و مجموعه فیلمهای قصههای مجید که نویسنده فیلمنامه همان نویسنده رمان و داستانها، یعنی هوشنگ مرادی کرمانی بود. در این نوع اقتباسها به علت حضور نویسنده اثر ادبی در جریان نگارش فیلم نامه مطمئنا نویسنده و کارگردان به تعاملات و تفاهماتی میرسند که از مشکلات احتمالی بعد از ساخت جلوگیری میشود. این میشود که اثری همچون گاوخونی یا قصههای مجید بدون هیچ حاشیه نوشته و ساخته میشوند.
یکی از دلایلی که در این آثار اعتراض یا مشکلی به وجود نیامد به خاطر همین بود که نویسنده در جریان نگارش فیلمنامه و ساخت آن بود و تغییرات را جز به جز قبل از اکران میدید و خود البته اگر تخییراتی بود به جان میخرید. گرچه در اکثر این آثار گاه جنبه ادبی بر جنبه سینمایی غالب میشود. مانند فیلم «نان و شعر» کیومرث پوراحمد که از همان سلسله فیلمهای قصههای مجید است که کاملا فضای نوشتاری و ادبی در فیلم دیده میشود و جنبههای تصویری و سینمایی کمرنگتر هستند.
حتی این ضعف به نوعی در فیلم خوبی همچون گاو مهرجویی هم دیده میشود که فیلم سراسر تحت الشعاع اثر اولیه است و هیچگونه خلاقیت تصویری سوای چیزی که در داستان «عزاداران بیل» است دیده نمیشود.
سه:
برای اینکه این نوع اقتباس را بررسی کنیم سری به فیلم «خاک» ساخته مسعود کیمیایی می زنیم که از داستان «آوسنه بابا سبحان» نوشته نویسنده بزرگ ایران یعنی محمود دولت آبادی ساخته شده است.
مسعود کیمیایی فیلم را با اجازه دولت آبادی ساخته و بعد به نمایش عموم در آورده. اما در نگارش و ساخت فیلم هیچگونه مشورتی از نویسنده نگرفته که در سینمای اقتباسی مرسوم در دنیا، گرچه کاری شایسته است اما هیچ معمول و مرسوم هم نیست و کارگردان وظیفهای ندارد که از نویسنده در نگارش فیلم نامه کمک بگیرد. به هر حال هر اثری سوای رابطه بینامتنی با آثار دیگر، خود یک اثر مستقل میتواند باشد و امضای صاحب اثر باید پای اثرش باشد.
گرچه فیلم خاک فیلم خوبی از آب در نیامد، اما اعتراض دولت آبادی به کیفیت فیلم نبود. او خیلی هم فیلم را از این لحاظ ستوده. تنها تغییر برخی المانها و نگرشها را مورد حمله قرار داده:
" من متاسفم. نه برای خودم زیرا تاب شنیدن زخم زبان این و آن را دارم. حتی برای کیمیایی هم متاسف نیستم چون او باز هم یک فیلم پرفروش ساخته است... من تنها برای «آوسنهی باباسبحان» متاسفم. دلم میخواست از یک داستان ملی فیلمی چنین ساخته شود. چنین نیز میپنداشتم اما نشد و باباسبحانها به تاراج رفتند. يكبار در زمین و يكبار در فیلم!"
بعد از ان هم دیگر دولت آبادی با هیچ کارگردانی همکاری نکرد و حتی عطای بازیگری را که زمانی در فیلم گاو سودای آن را در سر داشت را به لقایش بخشید و حالا با خواندن آثار زیبا و مبهوت کننده او باید بگوییم که چه خوب که بخشید و تمرکزش را روی نوشتن گذاشت.
نمونه دیگرفیلم «به همين سادگي» ساخته رضامیرکریمی بود که شباهت فاحشی به داستان کوتاهی از علی اصغر عزتی پاک داشت. اما رضامیرکریمی کاملا منکر آن شد که از داستان او الهام گرفته و از آن بدتر فیلم آژانس شیشهای بود که حاتمیکیا مصر بود که اصلا فیلم «بعداز ظهر سگی» سیدنی لومت را ندیده است. این نشان می دهد که در سینمای ما هنوز معنا و مفهوم واقعی اقتباس درک نشده.به طوری که فیلم اقتباسی وقتی موفق می شود که کاملا به متن اصلی وفادار باشد و بعد بین نویسنده و کارگردان هیچ اختلاف سلیقهای نباشد و اگر باشد فیلم دارای حاشیه و مشکل میشود. و بدتر از همه اینکه برداشت از داستان یک نویسنده دیگر را گاه به شکل یک ننگ میدانند و سعی میکنند آن قدر تغییرات نابجا انجام دهند که کسی متوجه نشود که این فیلم از کدام متن برداشت شده.
این میشود که مخصوصا پس از انقلاب فیلمهای اقتباسی موفقی مشاهده نمیشود. با وجود منابع عظیم ادبی و داستانی در ادبیات ایران این یک اتفاق عجیب می تواند باشد.