وقتی نیچه گریست / محصول 2007
کارگردان: پینچاس پری (Pinchas Perry)/
نویسندهی: اروین یالوم (Irvin D. Yalom)
داستان فیلم:
لوسالومه، معشوقه ی سابق نیچه بدون اطلاع وی نزد دکتر جوزف بروئر پزشک مشهور وین میرود و از او میخواهد تا برای درمان حملات میگرنی نیچه راه حلی بیندیشد. لوسالومه با شیوهای طنازگونه در رابطه با مشکل نیچه با بروئر صحبت میکند و از او میخواهد تا تمام سعی و توان خود را جهت بهبود وی به کار بندد. به اعتقاد او نیچه برای تن در دادن به فرایند درمان بسیار مقاومت خواهد کرد و از اینرو از بروئر می خواهد تا با هر ترفندی شده نیچه را به جلسهی درمان بکشاند و در رابطه با این قرار ملاقات نیز هیچ صحبتی با او نکند. لوسالومه چند جلد از کتب نیچه را که حاوی افکار و اندیشه های اوست به بروئر میدهد تا با دنیای ذهنی او بیشتر آشنا شود. بروئر موافقت میکند و پس از مدتی به بهانه ی اینکه مجذوب اندیشه های نیچه شده و دوست دارد او را از نزدیک ملاقات کند وی را به دفتر کارش دعوت میکند. اما در همان جلسهی اول نیچه احساس میکند که بروئر با ترحمی که نسبت به او روا میدارد قصد چیرگی بر او را دارد. او لطف و ترحم بروئر را تعبیر به قدرت میکند و هدف از آن را تسلط بر خویشتن میداند. در نتیجه بین آنها جر و بحثی رخ میدهد و نیچه جلسه را ترک میکند. بروئر اما بواسطهی قولی که به لوسالومه داده است چارهی راه را در این می بیند که به روش دیگری متوسل شود. او با نیچه توافق می کند که در عوضِ درمان حملات میگرنی او تحت درمان روانتحلیلی وی قرار گیرد تا بتواند بر احساس پوچی خود غلبه کند. در واقع هر دوی آنها در آنِ واحد هم نقش بیمار را برای همدیگر بازی کنند و هم نقش درمانگر را. به این ترتیب، نیچه برای درمان آلام روحی و روانی بروئر برمیآید و بروئر برای درمان آلام جسمانی او. هدف بروئر از این کار صرفاً جلب توجه نیچه و تن در دادن او به فرایند درمان است. غافل از اینکه خیلی زود با کمک نیچه پی به جوانب حل نشدهای از روح و روان خود میبَرد. به مرور زمان بروئر در رابطه با درگیری عاطفی شدید خود با برتا (یک از مراجعین قدیمیاش) پرده بر میدارد. دختر هیستریک زیبایی که یاد و خاطرهی او هنوز در ذهن بروئر سنگینی میکند و عدم حضور فیزیکیاش به شدت احساس می شود. بروئر به قدری درگیر ذهنی این دختر شده که تمامی آنچه از زندگی به دست آورده و داراست معنایش را از دست داده است. نیچه سعی میکند ابتدا با توسل به شیوه های رفتاری، هیبت و تقدس برتا را در ذهن بروئر بشکند تا او دست از این عشق بیمارگونه بردارد. اما هیچ یک از این شیوهها کارساز نیست و سایهی برتا روز به روز در یاد و خاطرهی بروئر بیشتر می گسترد. اینجاست که نیچه با استناد به افکار و اندیشه های خود دست به دامان فنون اگزیستانسیالیستی می گردد. او از بروئر میخواهد تا خود را از نو بنا کند و با خودِ واقعی اش رو در رو شود. او باید سعی کند تا با این تصور آرمانی برتا درآویزد. بروئر آنچنان دچار رنج وجودی عمیقی شده که بین آنچه که هست با آنچه که میخواهد باشد فاصله ی درازی دارد. در تمام طول این مدت بروئر با هم صحبت همیشگی خود یعنی زیگموند فروید در ارتباط است. آن دو هر از گاهی در رابطه با فراز و نشیب روند درمان و شخصیت نیچه با یکدیگر گفتگو میکنند. سرانجام بروئر تحت هیپنوتیزم فروید قرار میگیرد و در میان رؤیاهایش دست از همه تعهدات و قید و بندهای زندگی کاری و خانوادگی می کشد و همه ی اطرافیانش را به شوق وصال برتا ترک میکند. اما طولی نمیکشد که میفهمد برتا با پزشک تازهکار دیگری روابط عاشقانه برقرار کرده است. اینجاست که بروئر پی به شکننده بودن تجسم ذهنی خود از برتا میبَرد و قداست او جلوی چشمانش به یکباره فرو میریزد. بروئر پس از طی یک فراز و نشیب طولانی در سرازیری درمان قرار میگیرد و با خود واقعیاش ارتباط برقرار میکند. اینجاست که نیچه هم لب به سخن می گشاید از رابطه ی عاطفی نافرجامش با یک عشق قدیمی (لوسالومه) میگوید.
تحلیل فیلم:
یالوم یکی از بزرگترین رواندرمانگران عرصهی اگزیستانسیال است که تا کنون کتب فراوانی از او به چاپ رسیده است. "مامان و معنی زندگی"، "دژخیم عشق"، "رواندرمانی گروهی"، "رواندرمانی اگزیستانسیال"، "هنر درمان"، "خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ)"، "هر روز نزدیکتر از پیش"، "دارم به پلیس زنگ میزنم"، "مسئله ی اسپینوزا" و "درمان شوپنهاور" همگی از آثار ناب این نویسنده ی خلاق و درمانگر خبرهایست که سالهای سال خاک اتاق درمان خورده است. یالوم در تمامی آثار خود سعی می کند تا رواندرمانی را در قالب رمان و داستان به خواننده ی حرفهای آموزش دهد. به همین سبب او را با عنوان "درمانگر قصه گو" می شناسند. کتابهای او سرشار از رموز پنهان فرایند درمان است. اصول رواندرمانی به زبانی ساده و بسیار گویا در کتابهایش آموزش داده میشود و بر هر رواندرمانگری واجب است تا پیش از ورود به عرصه ی درمان آنها را خوانده باشد. رمان "وقتی نیچه گریست" یکی از موفقترین آثار یالوم در این عرصه به شمار میرود. شخصیت های این رمان علیرغم اینکه همگی واقعی اند اما روند تاریخی داستان دستکاری شده است. و یالوم این کار را به عمد انجام داده تا بتواند با کمک شخصیت های داستان، پیام اصلی داستان را برساند و اصول و مبانی درمان را با توجه به اهمیت اصل ارتباط درمانبخش آموزش داده باشد. او در همهی کتابهایش به اهمیت برقراری ارتباط مؤثر بین درمانگر و بیمار تأکید می ورزد و ارتباط را مهمترین اصل درمان میداند. آنچه که در رمان "وقتی نیچه گریست" کاملاً وضح و گویاست. علیرغم نقشآفرینی زیبا و شباهت گریمی آرمند اسنته (در نقش نیچه) و بن کروز (در نقش بروئر) به کاراکترهای اصلی رمان باید گفت، آنچه که بر اهمیت مطالعهی کتاب "وقتی نیچه گریست" نسبت به تماشای فیلمِ آن میافزاید شتابزدگی کارگردان در خلق سکانسهای مختصر و کوتاست. از اینرو اگر پیش از دیدن این فیلم نسبت به خواندن رمانش اقدام کرده باشید قطعاً متوجه کم و کاستیهای این فیلم خواهید شد. "وقتی نیچه گریست" در جرگه ی آثاریست که چالشهای وجودی هر بینندهای را غلغلک میدهد و او را با کاراکترهای اصلی داستان همراه میسازد. این اثر صرفاَ یک "عشق درمانی" ساده نیست بلکه مواجه شدن با شکافیست بین آنچه که هستیم و آنچه که میخواهیم باشیم (اصالت وجود).
محمدرضا عبدی
دیدگاهها
/http://www.psychologytest.ir
همراه با نقد و معرفی و تصحیح مجدد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا