بعد از " ماجرای کفتر کش " رمان خون زاد دومین کار مشترک برادران حسینیون است و بعد از رئالیسم جادویی ساعدی در ایران که به واقعیت هایی که در نمود های خرافه - جادو بیان می شود پرداخته است اکنون در رئالیسم جادویی برادران حسینیون همان مسیر آشنا را می بینیم . اگرچه داستان خونزاد به نوعی ادامه قصه یکی از بچههای جنوب شهر، محلۀ شاهپور است به نام ابی دودست که ما قبلا در داستان ماجرای کفترکش با او آشنا شده بودیم،در آن داستان هم او بطور تصادفی با کسی که قاتل کبوتر هاست در می افتد. پس از داستان " بچه های کوچه دلبخواه " و محله امیریه ، این دو کتاب داستان بازارچه شاپور است . اگرچه ابی دودست یک شخصیت خیالی است که نویسندگان کتاب خلق کرده اند و از طبقه پایین و محروم اجتماع است اما آن محله شخصیتهای مردمی فراوانی به جامعۀ ایران تحویل داده که هرکدام برای خودشان قصه مستقلی دارند قابل نوشتن که بعضی از انها هم تا اندازه ای نوشته شد مثل غلامرضا تختی که بچۀ خانی آباد بود و تا اندازه ای حقش ادا شد ومهندس مهدی بازرگان که بچۀ بازار چه شاهپور بود وملت ایران او را فراموش نخواهد کرد واز انتهای بازارچه ، کوچه آل احمد حضرت جلال ال احمد و بلاخره حضرت مصطفی شعاعیان که دریک دست قلم وکتاب و دردست دیگرش اسلحه و نارنجک بود ، که او هم از کوچه پس کوچه های شاهپور پا به عرصه تاریخ ایران گذاشتند . و دهها آدم مشهور و غیر مشهور دیگر. بنابراین با وجود این ادم های بزرگ ، ابی دودست کوچیکه محله بازارچه شاپور است
خلاصه داستان و شخصیت های آن
کتاب با جلد سرخ خود و طرح روی جلدی از شیطان و نقل قولی از کشکول شیخ بهایی از دورانی تاریک و سیاه که نوید دهنده تباهی هاست اغاز می شود و چهره و بدن خونین " ابی دو دست " در اولین صفحه کتاب شروع یک جنگ نابرابر را نشان می دهد جنگ بین محرومین و کت و شلواری اطو کشیده و نو چه هایش که می خواهند نوزادی از تبار جن را متولد کنند تا به کمک قدرت او جهان را و دیگران را تحت حکومت و سلطه خود داشته باشند. این موجود از خون بچه های معصوم تغذیه می شود تنها راه نجات و نابود کننده " خون زاد " نغمه اسمانی یک ساز است ، صدای تنبوری است که از شیخ بهایی بجا مانده است که همه بدنبال ان هستند .علاوه بر آن ادم اطو کشیده قاتل که بدنبال ساز است دیگرشخصیت اصلی داستان یعنی پیرمرد گدا هم بدنبال ان است و به کمک ابی دو دست می پردازد تا آن را به چنگ بیاورد اما در پایان داستان معلوم می شود که او هم بدنبال نفع شخصی خود بوده است.و در پایان پس از فراز ونشیب های فراوان و زندان و شکنجه و زد و خورد ها , ابی دو دست می ماند و ساک مشکی زندان و کتاب تنگسیر و اسطوره محمدعلی کلی و کبو تر ها و شهر تماشا چی . شهر تماشا چی راز قصه است ؟؟شخصیت دیگر قصه بچه است که نماد معصویت است و تحت حمایت ابی دودست اما ساختار خونین و خشن جامعه او را نیز تباه می کند .و تقی تیغی و بقیه انسان نما هایی که بیشتر به حیوان شبیه هستند و فقط مهره و شی هستند تا انسان ، و در پایان این راه خونین ابی دو دست هنوز مرددو ودو دل است که ازبین سه راهی که اخوان در زمستان نشان داده است ،کدام را انتخاب کند .عده ای از جامعه شناسان مدعی شده اندکه عصر تیپ های نمونه ماکس وبری به پایان رسیده است حتی اگر در جامعه شناسی این اتفاق افتاده باشد که جای بحث خودش را دارد , و تکلیف تمایزات بوردیو چه خواهد شد ؟ اما در عرضه رمان هنوز شخصیت و تیپ نمونه کار کرد موثر دارد. همانطور که شخصیت های این قصه تیپ های ایده الی ادم های هستند که در اطراف مان یا روزنامه ها بشکلی کم رنگ تر یا پر رنگ تر می بینیم .
مضامین داستان
درون مایه این داستان مبارزه است ، خود مبارزه در هر شکلش با الهام از اسطوره مبارزه و تضاد خیر و شر در هستی است و این داستان هم یک پایش در اسطوره مبارزه با اهریمن و بدی است و یک پایش در خرافات دامن گیر جامعه. شاید کنشهای شخصیتهایی که هرکدام با همان ویژگی شخصیتی و ظاهری خود نامگذاری شدهاند مثل ابی دو دست که بوکس کار می کرده و با هر دو دست می جنگیده ، یا پیرمرد گدا شکل ، یا کت و شلواری یا بچه، همه این ادم ها و اسم ها ممنوعه و خط قرمزهای نانوشته بودند و نباید دربارۀ ایشان حرفی زده میشد. اما به هر حال ناگفتنیها را اگر نتوان مستقیم گفت در قصه و افسانه و اسطوره باز گو می شود و ساکِ زندان ابی دودست، که همه زندگی اوست یک کتاب یک صفحه روزنامه و یک مسواک و چند تکه لباس که او را سبکبار کرده وهمیشه آمادۀ رفتن و تغییر محل ، ابی روح سرکش و مقاومی دارد و اهل تسلیم شدن نیست . اما دلش هم نمی خواهد که برای مردم بی تفاوت فدا کاری کند ، اما با همه مخالفت های عقل دور اندیش در مسیر کار و فدا کاری برای مردم ، او نمی تواند ازتقدیر مقدر خویش بگریزد و عملن به آن کنش ضد ظلم طبیعی انسان سالم دست میزند و گویی نیرویی مرموز که ریشه در اسطورهها دارد و نگاه قهرمان قصه تنگسیر یعنی زار محمد و روح ورزشکار ی خودش نمی گذارد تا او به مردم و طبیعت خودپشت کند وفرار کند. پس تا اخر خط باقی میماند.و نمونه ای از مبارزی است که نه بخاطر مردم یا یک عقیده خاص بلکه بخاطر طبیعت سالم ومنحرف نشده انسانی خودش پایداری می کند . نکته جالب دیگر داستان باطل السحر خون زاد است که موسیقی و نوایی است که از ساز شیخ بهایی بلند می شود و طبیعی است که این موسیقی روحانی و اسمانی با طل سحر است همانطور که شیخ بهایی درباره شراب می سراید
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم زان حجاب جسمانی
و این موسیقی با موسیقی شیطانی که خونزاد و طرفدارانش را به وجد می اورد فرق می کند .
پرسش اصلی از نویسندگان
پرسش اصلی و کلیدی در ادبیات جادویی این است که در جامعۀ ای که تمایل شدیدی به خرافات و اسطورهها دارد ایا باید به آنها دامن زد و آنها را مطرح کرد؟ یا بخاطر عقلانی کردن جامعه باید رئالیسیم جادویی مارکزی را رها کرد و واقعیت روز مره را بیان کرد ، این سوال مهم جامعه شناختی است. آیا اگر نویسندهای ازپلشتی ها و فساد و خون ریزی هایی که در جریان است در قالب افسانه و قصه و اسطوره حرفی به میان نیاورد ایا آنها از بین خواهند رفت؟ معلوم نیست، و تاکنون نیز عده ای به زبان اورده اند و عده ای سکوت کرده اند و روزگار چنین است که می بینیم به هر حال طرح آنها و این نوع از رئالیسیم زبان آشنایی است برای گفتن بعضی حقیقتها. شاید اختصاص بخشی از هنر و ادبیات به افسانه و خرافه واسطوره و جادو خود ناشی از نیاز به زبان غیر مستقیم تری برای طرح مبارزه خیر و شر است . قصه و حکایت و افسانه و اسطوره و روایتهای خرد و کلان چون کار کرد اجتماعی دارند همچنان ادامه دارند و درجامعه به زندگی معنا بخشی میکنند و سرگرم میکنند و وقت آدمها را در کنار کار برای معاش و تلاش های برای بودن وماندن پر میکنندو همچنین دری و پنجره ای را بسوی شدن در میان این هست ها، بسوی انجا که نیست باز می کنند
قصهها تبدیل به نمایشنامه میشوند و نمایشنامهها تبدیل به فیلم میشوند و فیلم ها اوقاتی از آدمها را پر میکنند و برای ساعاتی انسان ها از واقعیت های روزمره می کَنند و به اسمان ها و یا زیر زمین های دهشتناک می برد درست همان کارکرد ونقشی که آیینها بازی می کنند. این سوالی است که واقع بین های محدود اندیش پاسخی دقیقتر باید به ان بدهند ؟؟ و مخالفین چنین ژانری هم باید پاسخی سنجیده تر برای آن بیاندیشند .که اگر این ها نباشند چیزی و فکری برای جای خالی آنها دارند ؟؟ اگر این ها را حذف کنیم چه بجای آنها خواهد نشست؟
و این ضرورت ها همه نشان میدهد که لایههای زیرین واقعیت به گونهای دیگر و بازبانی دیگر باید بیان شوند والا واقعیتی که آدمها در آن شناور هستند و آدمها بطور روز مره خودشان با آنها درگیر هستندو برایشان عادی و قاعده شده است دیگر جذابیتی برای اندیشیدن ندارند تا چه رسد به اینکه بخواهند به عمق بروند و به ریشه ها برسند و شاید اکثریت همین ادم هایی که در درون واقعیت ها پرتاب شده اند و جزیی از واقعیت شده اند با معنای اصلی آنها و پشت صحنه انها و لایه های میانی و ریشه های واقعیت آشنا نباشند.همگی اشیا و مهره هایی باشند که بازی گردانان اصلی انها را بکار گرفته اند مثل مهره هایی که در داستان معرفی شده اند و و همگی فقط ابزار هستند مانند کت و شلوار یا چنگیز یا بچه یا تقی تیغی وسایرین . این هنرمندی مانندبرشت است که از ظاهر واقعیت ها ی روز مره عبور می کند ودر واقعیت های عمومی و عادی ، استثنا ها و پشت صحنه ها و لایه های زیرین را می بیند و آن را مطرح میکند. این نیاز بشر در هر عصری است برای این که بتواند تکان بخورد، روحش نپوسد و روحش پروازی به دیگر سو داشته باشد. صحنه پرتکاپوی زندگی معمولی را به صورتی سینمایی و داستانی از نوع دیگر ببیند تا تصاویر تکراری زندگی را جور دیگر ببیند و استثناها را ببیند. آثار هنری باید لایههای دیگریک واقعیت را که دیده نمی شوند بازنمایی کنند، آن دو سوم این کوه یخ واقعیت را که در دریای زندگی شناور است نشان دهند تا هنر باشند . لایۀ میانی واقعیت یعنی ساختار اجتماعی – اقتصادی یک جامعه است که شخصیتها وکنش ها را شکل میدهد و مهمتر از لایه میانی لایه زیرین واقعیت است یعنی آن اندیشه و افکار و فرهنگی که در ریشه قرار دارد ونرم افزاری است که در داخل مغز ها قرار می گیرد و باعث میشوند ساختار اجتماعی –اقتصادی که براساس آنها ساخته شده پایههای خود را حفظ کنند و تغییری نکند ، و میوههای آن ساختار و آن فرهنگ نیز همین شخصیتهای قصهها و همین کنشهای آدمهاست که در قصه میبینیم.
ابی دودست شخصیت و تیپی است که در جامعه حاکم نیست اما زیر بار محکومیت خود نیز نمی رود محکومی است که به حکم خود اعتراض داردو گردن خم نمی کند . یا پیرمرد که تا آخر قصه معلوم نمیشود که او هم بدنبال کسب قدرت است .اگرچه در ابتدا به نظر میرسد مخالف با شر است اما در پایان می بینیم طرف خیر هم نیست . مردم ساده کوچه و بازار برای او هم مهم نیستند ؟؟بلکه او بدنبال افسانه شخصی خود و بدست آوردن قدرت برای خود است. ابی دودست هم ناآگاهانه بدنبال افسانه شخصی خود در حرکت است و نوعی جبر و سرنوشت او را به سمتی هدایت میکندکه سعی می کند تا آ ن را انکار کند . این داستان قدرت طلبی همواره در جوامع به چشم میآمده ومافیای قدرت و ثروت چه در ایتالیا و چه در جا های دیگر آن چنان اسطوره غالبی بوده است که جادو را خلق کرده است وفیلسوفانی مانند نیچه آمدهاند وقدرت را تئوریزه کردهاند و اصلن زندگی را "ارادۀ معطوف به قدرت " معنی کردهاند و براسا س نظریه تکامل و انتخاب اصلح جامعه را به دوگروه ضعیف و قوی تقسیم کردهاندو حق را به قوی داده اند.
بنابراین ، این قصه در عین این که در یک فضای موهوم و خرافاتی جریان دارد و موجودی شرور دارد متولد میشود که اوضاع را بدتر از انچه هست خواهد کرد . خونزاد ی که از خون تغذیه میکندو خون ریزی هم خواهد کرد و یکبار دیگر اسطورۀ آدم خونریز را تداعی و عینیت میبخشد. مهم نیست که چقدرواقعی است و چه نامی و چه جنسی دارد جن باشد یا ابلیس یا فرزند شیطان در هر حال مخالف خوان تعزیۀ خیر و شر است و نقش شر را در این نمایش بعهده میگیرد، تا قهرمان و اسطورههای مبارزه در مقابل او نقش ایفا کنند.و اسطوره مبارزه به زندگی خود ادامه دهد .
مهم این است که تیپ هایی مانند کتوشلواری و خونزاد و ابی دودست و پیرمرد ما را به فکر این میاندازد درباره این نمادها و رابطۀ این شخصیتها یا نمادها با هم دیگر فکر کنیم تامعناشناسی شودو به فلسفۀ تاریخ فکر کنیم که سرانجام تاریخ چه خواهد شد. بالاخره ایا مبارزه بین خیر شر به اتمام خواهد رسید؟ یا این که در هر هزارهای با تولد خونزادی و در مقابل او با تولد سوشیانتی این مبارزه تکرار خواهد شد. مبارزۀ اهریمن و اهورامزدا.
ابی دودست و ... و ... آنها میآیند و میروند و در داستانی دیگر باز همان سناریو در دور بعدی تکرار میشود، مدام تکرار میشود، اما قربانیها در این ماجرا چه کسانی هستند قربانیهایی که انتخاب میشوند مانند جوانانی که در اسطوره فریدون و ضحاک قربانی می شوند تا مغز هایشان برای تغذیه مار های ضحاک مار دوش استفاده شوند .طفلان معصومی که دزدیده می شوند تا خون زاد را تغذیه کنند .
قربانیهایی که خودشان قربانی شدن را انتخاب میکنند یعنی شهیدان اگاه که در این داستان به انها پرداخته نشده است.
این ها مسایلی است که در این قصه وجود دارد و به آنها اشاره میشود.اما مطلب مهم دیگری که در این قصه مغفول است و فراموش شده است ؟ یا بر اساس قانون راوی بی طرف فقط روایت را می خوانیم و مشخص نمیشود برادران حسینیون خودشان چه موضع و نظری دارند. چیزی شبیه به داستان موش و گربۀ عبید زاکانی که موضع عبید ذاکانی درباره شخصیت های قصه اش یعنی موش ها یعنی ضعیفان و گربه یعنی قدرت مسلط نا مشخص است ؟.عبید خود میگوید که منظوری و مدعایی از این قصه داشته که باید فهم شود اما معلوم نمیشود که این مدعا چیست .؟ بالاخره حق با چه کسی است، باگربه است یا موشها، اگر نیچه طرف قدرت و اقویا رامیگیرد ورسمن می گوید در مسیر تکامل برای انتخاب اصلح ضعیفان باید قربانی شوند . عبید و برادران حسینیون معلوم نیست طرف ابی دودست هستند یا طرف پیرمرد و کتشلواریها و سر انجام خونزاد هم متولد میشود و این تراژدی باز ادامه مییابد برای کنشهای بعدی خونزاد.
در داستان عبید زاکانی تزویر گربه آشکار میشود " گربه شد عابد و مسلمانا" قبلن یکی یکی میگرفت حالا پنج تا پنج تا میگیرد. در این جا هم تزویر در تیپ و شکل و شمایل پیرمرد به حمایت از ابی دو دست میپردازد اما معلوم نیست قدرت را برای چه میخواهد. با سوئ استفاده از مذهب، در شکل خرافات ، اربابان کت و شلواری میتوانند قربانیها را به قربانگاه ببرند و همین سوئ استفاده ها باعث شد تا کسانی مثل مارکس بیایند و هستیشناسی دینی و اصول دینی را بطور کلی نفی کنند تا دیگر به نام آنها کسی نتواند قربانیها را به قربانگاه ببرد.اما به دلیل ماهیت دوگانه هستی ، دین و موجودات غیر مادی از صحنه زندگی انسان مدرن هم حذف نشد. وقتی در قرن بیستم در همه جا خون ریزی و شکنجه و زیرزمینها و کشتارها به شکل جمعی یا فردی هست وبصورت فیلم ونوشته پخش میشوند آیا تولد موجودی بنام خونزاد از دل چنین ساختار خونین و خشونت باری چیزی عجیب و غریب است یا بسیار طبیعی مینماید؟
حال که خون زاد هست و متولد می شود بهتر نیست تا اهورامزدا و خدای نیکی هم باشند و مهر و سوشیانت هم متولد شود تا طرفداران نیکی و مردم هم ریشۀ ای و پشتیبانی در بخش غیرمادی هستی داشته باشند و اگر قرار باشد شر و بدی به شکل اسطورهای و خرافی وجود داشته باشد چرا خیر و نیکی هم به شکل اسطورهای و حتی خرافی وجود نداشته باشد که در مبارزه به نیک خواهان یاری برساند و به آنها کمک کند.؟
سید عبدالعلی حسینیون
خرداد 1391
دیدگاهها
فوق العاده هیجان انگیز، ترسناک و یه جوری بود که تا چند شب از فکرش بیرون نمیومدم.
این نقد به نظرم خیلی هوشمندانه و دقیق بود.
مرسی
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا