دکتر علی خزاعی فر، استاد دانشگاه فردوسی و سردبیر مجله مترجم و مجله انگلیسی زبان The Reader را میتوان جزء اولین کسانی دانست که با آگاهی از مباحث نظری ترجمه و بهصورت پیگیر و مستدل به بحث درباره ترجمه در ایران پرداختهاند.
نگاه او به ترجمه نگاهی صرفاً پدیدارشناختی و توصیفی نیست، بلکه توصیفش را با داوری و تجویز آمیخته است زیرا از نظر خزاعیفر ترجمه فعالیتی است که در زبان مقصد صورت میگیرد و بر زبان و فرهنگ مقصد تأثیر میگذارد و بنابراین نمیتوان فارغ از هر نوع دغدغه از دیدگاهی صرفاٌ عینی و توصیفی به آن نگریست. در این نوشتار به بیان نظریه «لفظگرایی» دکتر خزاعیفر میپردازیم. درمورد تعریف اصطلاح ترجمة ادبی، یک پاسخ ساده و یک پاسخ دشوار وجود دارد. پاسخ ساده این است که ترجمة ادبی کاری است که مترجمان ادبی میکنند. این تعریف، به قول منطقیون، مستلزم دور است. همچنین اگر بگوئیم ترجمة ادبی یعنی ترجمه آنچه که در عرف بنام ادبیات شناخته شده است، در این تعریف مفاهیم ترجمه و ادبیات بدیهی فرض شدهاند، حال آنکه اهل فن میدانند که نه تعریف ترجمه کار سادهای است نه تعریف ادبیات. در ترجمه، متنی از یک زبان با متنی از زبان دیگر جایگزین میشود، ولی آیا این جایگزینی مستلزم نوعی تعادل زبانی است، یا تعادل معنایی؟ آیا ترجمه، تفسیر نشانههای کلامی یک زبان با استفاده از زبانی دیگر است؟ آیا جایگزینی پیامی با پیامی دیگر است؟ آیا هدف ترجمه ایجاد نوعی تعادل سبکی یا تأثیر مشابه در زبان دیگر است؟
تعریف ادبیات از تعریف ترجمه هم دشوارتر است. نظریهپردازان ادبی گاه از برخی ویژگیها نام میبرند که ادبیات را از غیر ادبیات متمایز میکند، اما اگر بر سر این ویژگیها توافق هم بکنیم، باز این ویژگیها در متون مختلفی پیدا میشود که در کتابخانهها همه آنها را تحت عنوان ادبیات دستهبندی نمیکنند. مثلاً تذکرهالاولیاء یا تاریخ بیهقی در اصل کتب ادبی نبودهاند اما امروزه آنها را کتبی ادبی میشمارند و در دپارتمانهای ادبیات فارسی تدریس میکنند. در عصر حاضر نیز متون بسیاری نوشته میشوند که از ویژگیهای ادبی برخوردارند اما ادبیات به معنی خاص آن نیستند. این ویژگیها تقریباً در انواع متون علوم انسانی به نسبت کم و بیش پیدا میشود. بنابراین در تعریف مفهوم ترجمه ادبی، لازم است نوعی توافق به عمل آید. میتوان گفت منظور از متن ادبی، ادبیات در معنی خاص آن یعنی شعر، داستان کوتاه، نمایشنامه و رمان است. متن ادبی، در معنی مورد نظر، در مقابل متن علمی قرار نمیگیرد بلکه متن ادبی در یک سوی پیوستاری قرار میگیرد که در سوی دیگر آن متن علمی قرار دارد. متن علمی متنی است که هدف آن صرفاٌ انتقال اطلاعات به خواننده است. در میانه این پیوستار، یعنی بین دو نوع متن ادبی و علمی، انبوهی از متون قرار دارند که هدفشان صرفاٌ انتقال اطلاعات نیست بلکه نویسنده به جنبههای دیگر از جمله سرگرم کردن خواننده یا به هیجان آوردن او نیز نظر داشته است. در روی پیوستار هرچه بهسوی ادبیات پیش میرویم، جنبه اطلاع رسانی متن ضعیفتر شده و نقش و اهمیت زبان بارزتر میشود. بنابراین ترجمه ادبی از ترجمه غیرادبی متفاوت است و این تفاوت نه فقط در فرآیند ترجمه ادبی بلکه در محصول این فرایند نیز دیده میشود.
منظور از اصطلاح لفظ گرایی چیست؟ و آیا می شود بهجای این واژه از اصطلاح ترجمه تحتاللفظی یا ترجمه لغوی استفاده کرد؟ واقعیت این است که این اصطلاحات ماهیت روشی را که از آن به لفظگرایی تعبیر شده، نشان نمیدهد. از لفظ «گرایش» در این اصطلاح استفاده شده است چون لفظ گرایی نه یک روش واحد است و نه فی نفسه روشی مطلوب یا نامطلوب. لفظ گرایی گرایشی نسبی است که آن را میتوان روی پیوستاری تصور کرد. در یک سوی پیوستار صورت افراطی لفظگرایی است. صورت افراطی همان است که از آن به روش تحت اللفظی تعبیر میشود. این روش طبعاً در ترجمه متون غیرادبی و بخصوص در ترجمه متون ادبی، مطلوب نیست. در سوی دیگر پیوستار، صورت معتدل لفظگرایی است. این صورت معتدل در نزد بسیاری از نظریه پردازان و مترجمان روشی مطلوب و بلکه تنها روش مجاز در ترجمه بحساب میآید و در ترجمه انواع متون، بخصوص متون ادبی، بکار میرود. اولاً در ایران روش حاکم بر ترجمه انواع متون از جمله متون ادبی روش لفظگرایی است. ثانیاً در عموم ترجمههای ادبی، میل مترجم به ساخت زبان متن اصلی بر میل او به ساخت زبان فارسی به درجات کم یا بیش غلبه دارد، در نتیجه ترجمههای ادبی به نسبت کم یا زیاد این گرایش را نشان میدهند.این سوال مطرح است که چرا مترجمان ادبی، و غیرادبی، در ایران به لفظ گرایی گرایش دارند؟ آیا شق دومی برای مترجمان ادبی قابل تصور است؟ چه اشکال دارد مترجم به ساخت زبان متن اصلی گرایش نشان بدهد؟ مگر امانتداری هم معنی هم ساخت را در برنمیگیرد؟ مگر ممکن است زبان ترجمه، مثل زبان تألیف، از تأثیر متن اصلی کاملاً بدور باشد؟
مفهوم ترجمه ادبی را با استناد به دو اصل میتوان تعریف کرد. این دو اصل از درون مفهوم ترجمة ادبی بدست میآید و از بیرون بر ترجمة ادبی تحمیل نمیشود. بنابر اصل اول، ترجمه باید تا حد امکان به اصل وفادار باشد. بنا بر اصل دوم، ترجمه باید با معیارهای زبان مقصد، اثری ادبی بحساب بیاید. اهمیت این تعریف وقتی آشکار میشود که ما آنرا با تعاریف متداول از ترجمه ادبی مقایسه کنیم. در تاریخ ترجمه، ترجمه ادبی را براساس ملاحظاتی تعریف کردهاند که بر مبنای فردی و تجویزی داشته است. این ملاحظات عبارتند از ملاحظات فرهنگی، ملاحظات زبانی، ملاحظات اخلاقی و ملاحظات زیباشناختی. این ملاحظات به شکل گزارههایی متضاد بیان شدهاند. روایت سادهای از این ملاحظات به قرار زیر است:
ملاحظات فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوههای تفکر و بیان مردمی دیگر باشد.
ملاحظات زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را بکار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از بکار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد میکند پرهیز کند.
ملاحظات اخلاقی الف.مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ج. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.
ملاحظات زیباشناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشناییزدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب. مترجم باید قرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند. تعریف ما از ترجمه مبتنی بر دو اصل است که مبنای فردی ندارد و تجویزی نیست بلکه برخاسته از ماهیت فعالیتی است که آنرا ترجمه ادبی مینامیم .این دو اصل شاید بهنظر متناقض بیاید ولی اگر تناقضی وجود دارد، این تناقض در ماهیت کاری است که آنرا ترجمة ادبی مینامیم. ترجمه ادبی باید هم وفادار باشد هم زیبا. بیجهت نیست که برخی به ناممکن بودن ترجمه معتقد شدهاند، اما ناممکن بودن ترجمه با واقعیت ترجمه سازگار نیست. ترجمه عملاً اتفاق میافتد و به اندازه کافی نمونههای خوب ترجمه هم وجود دارد. توفیق درترجمه امری است نسبی و مترجم موفق کسی است که این دو اصل بظاهر متناقض را به میزان بیشتری در ترجمه خود منعکس کند. مترجم باید بین دو اصل فوق، تعادلی پذیرفتنی برقرار کند. برخی مترجمان قادر به برقراری این تعادل نیستند و به طرف اصل اول میلغزند.