غزل، «غزل امروز» است، گفت: دفاع كردن از غزل نوعي بيمهري به آن است.
عصر پنجشنبه (25 خردادماه) بيستوپنجمين نشست ادبي عصر روشن با موضوع
«بحثي درباره غزل معاصر» در حالي برگزار شد كه حاضران در آن ازجمله
محمدعلي بهمني، حميدرضا شكارسري، هادي خوانساري، حامد ابراهيمپور،
محمدعلي محمدي، سمانه نائيني و عليرضا بهرامي، بحث مفصلي درباره چيستي و
چگونگي غزل معاصر، ارزيابي جريانهاي چند دهه اخير و نيز نامگذاريهاي
متعدد براي غزل در روزگار معاصر داشتند.
در ابتداي اين نشست، دبير نشستها، يكي از غزلهاي منوچهر آتشي را كه
توسط مهدي ابراهيمزاده، از منتقدان خطه جنوب به جلسه آورده شده بود، و
گشتاسب شهيدي آملي، هنرمند تجسمي نيز كه پس از چند دهه براي ديدن محمدعلي
بهمني به اين نشست آمده بود، متن يكي از خط - نقاشيهاي كتابش را براي
جمع خواند. در ادامه حسين جلالپور - شاعر اهل بندر گناوه - و سمانه
نائيني - شاعر اهل تهران - به غزلخواني پرداختند.
در ادامه پس از آنكه عليرضا بهرامي به انگيزه برگزاري نشست با اين موضوع
و نيز محدوديتهاي مختلف براي دعوت از ديگر صاحبان نظر در اين حوزه اشاره
كرد، محمدعلي بهمني سخنانش را درباره چيستي و چرايي غزل معاصر آغاز كرد و
بابيان اينكه هميشه براي من نگاه غير مثبت به غزل يك سوال است، گفت: فكر
ميكنم اين غير مثبت نگاه كردن به غزل اتهامي است كه هيچگاه هم تفهيم
نميشود. واقعاً چرا بعضي از شرايط ما را بايد به جايي بكشاند كه بنشينيم
و از غزل دفاع كنيم؟! خود اين دفاع كردن شايد نوعي بيمهري به شعري است
كه قرار است مدافع آن باشيم. خود تاريخ از غزل دفاع ميكند؛ ما كه هستيم
كه بخواهيم به هر شكلي از غزل دفاع كنيم.
اين شاعر ادامه داد: يكي از تهمتهاي ديگري كه همواره به غزل زده شده است
و معلمان و استادان دانشگاه هم همواره آن را تكرار كردهاند، اين است كه
غزل را يك «قالب» دانستهاند و آنرا در قالب غزل محدود كردهاند؛
درصورتيكه همين تهمت را نبايد پذيرفت؛ چراكه وقتيكه به قالب
ميانديشيم، خود به خود حصاري در ذهنمان ميسازيم كه گويي از آن
نميتوانيم عبور كنيم. البته مولانا و برخي قدما از آن عبور كرده بودند
ولي به شكل روشنتر، اين غزل معاصر بود كه اين حصار را شكست. اصلا چرا
بايد غزل امروز را به يك قالب محصور كنيم كه باعث به وجود آمدن چنين
ذهنيتهايي براي ما شود.
بهمني در ادامه اظهار كرد: نمیدانم کسی که با کلمه زندگی میکند، چگونه
دلش میآید بگوید که دوران غزل تمام شده است. اصلا چطور میتوانیم چنین
حقی به خودمان بدهیم که چنین حرفی بزنیم؟ به باور من امروز جوانانی که
نیما را به درستی درک کردهاند، غزلهایی ارائه میدهند که ضرورت دفاع
کردن را از بین بردهاند. هر کسی باید کار خود را انجام بدهد. چه کار
داریم که دیگری چه کار میکند و در چه قالبی شعر میسراید! آتشی بزرگ غزل
هم میگفت، ولی نه برای این که ما دلخوش شویم، بلکه دلتنگیهایش را در
غزل میریخت. آقای بهرامی در صحبتهایش نام هوشنگ ابتهاج را آورد. باید
بگویم ابتهاج در جایی است که اگر کسی با شعرش زندگی کند، متوجه میشود که
او پلی بین غزل دیروز و امروز زده است که به چشم نمیآید و خیلیها آنرا
نميبينند. معماری و طراحی این پل با ابتهاج است، ولی خودش از این پل
عبور نکرده است. شاید این از دلشورههای روزگار ما باشد که فکر میکنیم
اگر خودمان را درگیر شعر آزاد کنیم، به ما ميگويند تو برو غزلت را بگو!
واقعیت این است که اگر ابتهاج و منوچهر نیستانی را با هم مطالعه کنید و
با آنها زندگی کنید، متوجه میشوید که این یک معماری است که ابتهاج
انجامش داده، که البته ظرفیت آن از نیما شروع شده بود ولي نیستانی گستاخی
معاصر خودش را در آن به نمایش گذاشت و از این پل عبور کرد. اگر از ابتهاج
بزرگ بگذریم، در لحظاتی که داریم با شعرش زندگی میکنیم، میبینیم که
بهدرستی نیستانی از روی این پل عبور کرده است. مهم این است که عزیزانی
که این تهمتها را میزنند، بزرگانی چون ابتهاج و نیستانی را نزیستهاند
یا این که خودشان را در ذهن خودشان تخریب میکنند که چنین میگویند.
اين شاعر ادامه داد: اگر بخواهیم در میان شعراي بعد از نيما نگاه
بيمهرانهاي داشته باشيم يا سوالي را با بيمهري مطرح كنيم، خود را
نكاويدهايم و اين يك بيحرمتي است كه كسي بخواهد از غزل دفاع كند. آيا
اصلا به اين كار فكر كرده ايم؟ البته چند سال پيش چنين شكياتي درباره
مثنوي هم مطرح شد ولي شعر هر چه فعالتر باشد، حضور بيشتري دارد و همواره
تهمت به هر شكل از شعر كه نتوانسته خود را از دورهاي به دوره ديگر
برساند، وارد شده است. اما وقتي شعري خود را از روزگاري به روزگار ديگر
رسانده، يعني هنوز زنده است.
در ادامه اين نشست هادي خوانساري در پاسخ به پرسش مجري نشست به اظهار نظر
دربارة غزل ديروز و امروز پرداخت و بيان كرد: اگر اينگونه حساب كنيم كه
غزل معاصر از دوره مشروطه شروع شده است، بايد بگوييم بعد از دوران
مشروطه چون كشور ميخواست تحركاتي داشته باشد و از آن عقب افتادگي خارج
شود و تكاني بخورد، بنابراين لازم بود تا فضاهاي جديد اجتماعي و هنري را
تجربه كند. در حاشيه اين اتفاقات در هنر هم اتفاقاتي رخ داد و سمت و سوي
شكل روشنفكري ما نيز تغيير كرد. پس از اين اتفاقها چهرههايي مثل نيما
در شعر حضور پيدا كردند. بعد از نيما هم آدمهايي كه به سمت شعر رفتند،
افرادي برجسته و عمدتاً كساني بودند كه از مطبوعات و فضايي كه در جامعه
ايجاد شده بود استفاده كردند. بدين شكل جامعه به سمت نوگرايي در همه
عرصهها رفت، اما غزل بهطور كامل پوستاندازي نكرده بود.
خوانساري با بيان اينكه دليل پوستاندازي نكردن غزل عدم حضور چهرهاي
سياسي و اجماعي در آن بود، افزود: در اين زمان چهرههايي كه بهسمت غزل
آمدند، خيلي سياسي نبودند و در مطبوعات و طيفهاي مختلف اجتماعي و سياسي
حاضر نبودند. همين دليل باعث شد كه غزل ما بهخوبي ادامه پيدا نكند. بعد
از انقلاب نيز با رويكرد دولتي به قالب غزل روي آوردند كه به اين دليل
بود كه رويكردهاي سنتي و مذهبي بيشتر به اين سمت گرايش داشت، زيرا غزل
بهخاطر موسيقي و هارموني كه داشت ميتوانست با جامعه ارتباط برقرار كند
بنابراين مورد توجه حاكميت قرار گرفت، چون ميخواست بازگشتي به سنتها
داشته باشد و شاعراني كه به مسائل مذهبي، سنتي و حماسي و نظام يكتايي
اعتقاد بيشتري داشتند، به اين سمت رفتند ولي متأسفانه شاعران حرفهاي ما
زياد به اين سمت نرفتند، چون با آن علمي و جدي برخورد نكردند.
او در بخش ديگري از سخنانش با بيان اينكه چرا بايد من در 24 سالگي
مانيفست ارائه دهم، ادامه داد: به اين دليل كه معتقدم غزل قابليت،
پتانسيل و مخاطبان بسياري دارد و موسيقي و هارموني آن ميتواند مخاطب را
جذب كند و به كشف و شهود مخاطب كمك كند. بنابراين اگر غزل را در يك فضاي
بسته فرض كنيم، بايد بتوانيم از امكانات آن هم استفاده كنيم، چراكه انسان
خوب در عصر مدرن كسي است كه به همه اصالتها تن در ميدهد و قالب غزل اين
امكانات را به ما ميدهد؛ ولي ما آنرا بهروز كردهايم و در ضمن هيچ
شرطي هم نيست كه همه شاعران غزل بگويند.
اين شاعر در ادامه با اشاره به اينكه فعلا نامگذاريهايي كه بر روي غزل
صورت ميگيرد قراردادي است، اظهار كرد: در چنین شرایطی عدهای از دوستان
ما هم فضا را برای سوء استفاده مهیا دیدند و در دورههايي در جشنوارههای
مختلف به درو کردن جوایز و سکهها مشغول شدند.
در ادامه، حامد ابراهيمپور به اظهار نظر دربارة غزل معاصر پرداخت و با
بيان اينكه با غزلسرا ناميدن خودمان مخالفم، اظهار كرد: همه ما شاعريم
و اين شعر است كه ما را انتخاب ميكند نه اينكه ما شعري را انتخاب كنيم.
همه ما ممكن است در هر قالبي شعر بگوييم ولي اينكه شاعري چند شعر مثلاً
در زمينه غزل بيشتر داشته باشد، دليل نميشود كه آنرا از ديگر شاعران
جدا ببينيم.
اين شاعر در ادامه با اشاره به دلايل كمتر توجه كردن شاعران به غزل عنوان
كرد: متأسفانه چه قبل و چه بعد از انقلاب ما شاعر كلاسيك خوب در اين عرصه
نداشتيم. او گفت: در دوره اي شعر آزاد و سپيد ما بهخاطر اينكه شعر ترجمه
رواج پيدا كرد و آدمهاي باسواد توانستند اين شعرهاي ترجمه را بخوانند،
رشد كرد. اما شاعراني كه بعد از انقلاب شعر كلاسيك كار ميكردند چهره
روشنفكري نداشتند و بازهم در اين دوره شعر كلاسيك شاعر نامي نداشت. البته
شاعراني چون عليرضا قزوه، يوسفعلي ميرشكاك و سيدحسن حسيني چهرههاي
شناخته شدهاي بودند ولي روشنفكر نبودند. بلكه شعر آنها بيشتر در خدمت
حاكميت بود. بعد از دهة 70 نيز اين رويكرد تغيير كرد و زماني كه شاعران
جديدي وارد عرصه شدند در عرصه شعر تغييرات دادند. اين شاعران بيشتر
باسواد و تحصيلكرده بودند و با سينما و ادبيات آشنايي داشتند كه باعث شد
شعر آنها وارد مرحله جديدتري شود. كساني كه اينگونه شعر ميگفتند مدل
شعرشان با شعر كلاسيك فرق داشت.
در ادامه اين نشست هادي خوانساري با بيان اينكه يكي از مشكلات غزل معاصر
اين بود كه همة اتفاقات سياسي آنرا شارژ ميكردند، اظهار كرد: يكي از
دلايلي كه غزل مورد بيمهري قرار گرفت، اين بود كه مانند شعر سپيد چهره
كاريزماتيكي مانند نصرت رحماني و احمد شاملو نداشت؛ البته چهرهاي مهرباني
چون محمدعلي بهمني و پريشان چون حسين منزوي بودند ولي آنها هم كاريزما
نبودند.
او همچنين گفت: در همان زمان كه حسين منزوي غزل ميسرود افرادي كه اين
روزها سنگ او را به سينه ميزنند حتي در تشييع جنازهاش هم شركت نكردند.
همچنين ما بانويي مثل سيمين بهبهاني را در غزل داشتيم ولي او هم در شعرش
با اينكه كارهايي كرده ولي گويي كه چيزي كم داشت و آن چهره اي نبود كه
بتواند غزل را به جلو ببرد.
در ادامه عليرضا بهرامي دربارة چرايي ايدهها و درنتيجه نامگذاريهاي
مختلف در غزل مانند فرم، روايي، خودكار، چريك، پيشرو، متفاوت،
پستمدرنريال فرافرم و ... گفت كه محمدعلي بهمني نيز ادامه داد: كسي كه
مدعي ميشود و نامي بر روي حركت خود ميگذارد، درواقع دارد نفي گذشته را
ميكند. اتفاقي باعث شده او به فضاي ديگر فكر كند و همين موضوع باعث شده
فضاي قبلي را به تمامي به كناري بگذارد و نامي را براي خود برگزيند.
بنابراين من اين نامها را باور ندارم و فكر ميكنم هيچ نامي بهتر از
«غزل امروز» بر غزل نميتوان گذاشت و حواشي تنها خود ما را فريب ميدهد.
او همچنين گفت: بسياري از كساني كه الگوهاي بعد از نيما هستند كسانياند
كه غزلهاي نابي داشتهاند و هركدام از غزل پيش از خود وام گرفتهاند.
بهمني عنوان كرد: هنوز بخشي از تواناييهاي شعر را در غزل ديدهام. كسي
كه غزل را نفي ميكند ضعفش از شناخت غزل است، چون آن را نزيسته است و اگر
غزل را زيسته بود و آنرا ميفهميد، ميدانست چقدر گستردگي دارد.
او در ادامه گفت: نامگذاريها را در هيچ شكل نميپذيرم و در اين دفاع
كردن هم حتماً بايد كسي را زير سوال ببريم كه خود يك ضعف بهحساب ميآيد.
هادي خوانساري نيز با بيان اينكه هر اثري زاييده پيشينيان است، عنوان
كرد: شكي نيست كه نامگذاريها نجاتدهنده نيست، ولي در جاهايي ژانرها و
سبكها بايد مشخص باشد. در نامگذاريهاي ابتدايي اول غزل پيشرو بود كه
چارچوبها و ساختارهاي غزل گذشته را زير سوال برده بود. غزل پيشرو در
واقع در بخش فني غزل تغييراتي ايجاد كرده بود. پس از آن شخصاً نام غزل
خودكار را پيشنهاد كردم كه از آن استقبال نشد. پس از آن نيز غزل پستمدرن
مطرح شد كه هيچ ماهيت ديريني ندارد و عنواني جعلي است.
حامد ابراهيمپور نيز با بيان اينكه بايد بدانيم آيا رفتارها و
نامگذاريها به نفع غزل است يا خير، عنوان كرد: در خيلي از موارد
اسمگذاريها جالب نبوده و بهدرد نميخورده است؛ ولي با اينحال بحث
نامگذاري در چند مورد نشان دهنده سبك و نوعي مدل است. در ادبيات هم وقتي
كاري جدي ميشود نامگذاري سبك نوع آنرا مشخص ميكند. اما با اينحال
فارغ از اينكه اين نامگذاري موفق بوده است يا نه، شكلگيري برخي از اين
جريانات لازم بود ولي متأسفانه در اين بين يك سري دعواها بهوجود آمد كه
درنهايت به ضرر ما تمام شد. در اين بين بعضي باند و نوچه درست كردند، در
جشنوارهها از همديگر حمايت كردند و به هم جايزه دادند و همه اين مسائل
مخصوصاً حضور در فضاي مجازي باعث شد كه بهشدت به ما لطمه وارد شود.
همچنين نبود نقد جدي، وجود نقدهاي دوستانه و مرامي و حتي نقد پولي،
فضاهاي جشنوارهيي و سفارش كاري باعث بيرون رفتن بسياري از دوستان شاعر
ما از فضاي شعري شد.
محمدعلي بهمني با توجه به سخنان خوانساري و ابراهيمپور درباره
نامگذاريها عنوان كرد: الان كه صحبتهاي شما را شنيدم برايم روشن شد كه
چرا نامگذاري ها صحيح نبوده است. يكي از دلايل آن اين است كه ما بر روي
نگرش خود نسبت به غزل عنوان سبك ميدهيم، در صورتي كه سبك با اين مقوله
تفاوت دارد و بايد از نگرش خود با عنوان ژانر استفاده كرد.
بهمني افزود: نامها آدم را گول ميزند و انسان را خودباورتر ميكند و
همين ميشود كه فرد مي گويد سبك من . اين موضوع ناشي از بيتوجهي ماست.
درصورتيكه در گذشته وقتي ما از اين سو و آن سوي شهر با حسين منزوي
بهدنبال منوچهر نيستاني ميرفتيم تا چيزي از او ياد بگيريم، او همواره
سفارش مي كرد كه در كارهايتان غلو نكنيد و هيچوقت بر روي كار خود مكث
نكنيد. اگر هم مي خواهيد ببينيد كه چه كار كردهايد، به سراغ كسي برويد
كه كارهايي در حس و حال كارهاي شما ارايه كرده است و نظر او را جويا
شويد. اما متأسفانه امروز همه در محور خود دور ميزنند. البته نسل ما
اينگونه نبود، ما خود را كوچك هركسي ميدانستيم كه يك كلمه به ما ياد مي
داد.
اين شاعر پيشكسوت اظهار كرد: نسل جوان و امروز فضاهايي را در شعر كشف
كرده كه نسل من نتوانست آنرا كشف كند؛بهطوريكه همين نسل امروز باعث
انرژي گرفتن همنسلان من شده است. همين گستاخي جوانان همنسلان ما را به
خود آورد كه چه كارهايي نكردهايم و اين موضوع از ويژگيهاي نسل جوان
است. اين شاعر در ادامه افزود: خيلي از كساني كه در شعر آزاد كارستان
كردهاند، مديون غزل هستند. ما بايد اين مسائل را درك كنيم، براي اينكه
هيچ چيزي بدون وجود چيز ديگري وجود پيدا نميكند. چه دليلي دارد كه
شاعران ديگران را زير سوال ببرند، هركس شعر خود را بگويد.
در اين بين هادي خوانساري با اشاره به گفتههاي محمدعلي بهمني عنوان كرد:
قبول كردن نظرات همه خوب است ولي اعتقاد دارم بايد ما صاحب موضع باشيم و
كسي را كه در حال اشتباه كردن است هدايت و به آن اعتراض كنيم، چراكه ما
نسبت به جامعه، خدا و خود رسالت داريم و بايد رسالت خود را انجام دهيم.
بهمني نيز گفت: به نظر من به جاي اينكه رو در رو بنشينيم و همديگر را نقد
كنيم، بايد با اثري كه خلق ميكنيم با همان حرف بزنيم. چرا بايد كاري
كنيم كه كسي با پشتوانههاي جانبي كه دارد ما را نقد كند؟ بنابراين فكر
مكنم در هنر فقط خود هنر است كه بايد در مقابل بيهنري بايستد و اگر يك
هنرمند بخواهد از خودش دفاع كند، بايد اين دفاع با هنرش صورت بگيرد. به
طور مثال گذشتگان نيستند تا از غزلشان دفاع كنند ولي ما اثرشان را
ميبينيم.
در جريان اين بحثها، علاوه بر بهرامي، محمدعلي محمدي، سمانه نائيني و
حميدرضا شكارسري نيز به ارايه ديدگاههايي پرداختند. ازجمله، محمدي بحثي
مطرح كرد پيرو سخنان بهمني درباره ابتهاج كه بالاخره آيا شاعر بايد تابع
شرايط اجتماعي خود قرار گيرد يا گامي جلوتر از جامعه حركت كند؟ نائيني
نيز در سخناني به ارجاعهاي مكرر مدعيان حركتهاي نو به ادبيات و هنر غرب
ايراد گرفت و اتصال نداشتن آنها را با پيشينه ادبيات كهن ايران نكته
تاريك آن دانست.
حميدرضا شكارسري نيز با طرح اين سوال كه رابطه شعر با نوع زندگي اجتماعي
چيست، توضيح داد: وقتي نيما ميگويد در هيچ جا آفرينش هنري عوض نشده مگر
نوع زندگي تغيير كرده باشد، بايد به اين نتيجه برسيم كه علت تغيير نوع
زندگي تغيير در گفتمانهاي اجتماعي و چارچوبهاي تفكر اجتماعي بوده است.
بنابراين وقتي زندگي اجتماعي تغيير ميكند، بايد انتظار داشته باشيم كه
تمام شئونات اجتماعي هم تغيير كند، بنابراين تغيير ادبيات يكي از
پيامدهاي زندگي اجتماعي است و وقتي نوع زندگي ايراني تغيير ميكند، نوع
زيباييشناسي هم تغيير ميكند. او سپس در مورد تغيير و تحولات غزل معاصر
عنوان كرد: تحولات و تغييرات در قالب غزل نشان ميدهد كه تعابير
زيباييشناسي نيز تغيير كرده است. اين تغيير تعابير زيباييشناسي حتي
موزون بودن و نبودن آن را زير سوال برده است و همين سوالها باعث شد تا
در نهايت غزل فراخور ايجاد شود. در اينجا نيز اين سوال پيش ميآيد كه اگر
بناست قالب تغيير كند چرا ما اصرار داريم دوباره آنرا غزل بناميم.
او در ادامه با اشاره به سخنان يكي از حاضران در نشست گفت: اگر غزل اين
اجازه را به ما ندهد كه وقتي كه فوتبال نگاه ميكنيم يا در اتوبوس هستيم
شعر بگوييم چرا بايد اصرار كنيم با اين محدوديت دوباره به همان شكل ادامه
دهيم؟ مگر قرار نيست شعر انعكاسي از زندگي ما باشد؟ پس اگر اين شكل
بازآفريني ما را محدود كند، چرا بايد به آن ادامه داد؟!
اين شاعر با طرح اين پرسش كه چرا هنوز غزل براي ما لذتبخش است، عنوان
كرد: هيچ كدام از دلايلي كه گفته شده به تنهايي دليل تغيير فرم غزل نيست
و بايد تغيير معيارهاي زيباييشناسي را كه خود شاعر از آنها باخبر است
عامل تغيير دانست. چراكه بخشي از لذتي كه ما از غزل ميبريم، لذت فرمي
است نه لذت فهمي.
او عنوان كرد: ما در برخورد اوليه با غزل ابتدا از آن لذتي حسي ميبريم و
سپس بهسراغ محتواي آن ميرويم. بنابراين بخشي از غزل نو ما تنها جهان
معاصر را روايت كرده ولي آنرا تغيير نداده است، بنابراين همان اتهامي كه
به شعر كلاسيك وارد ميدانيم، به غزل هم ميزنيم.
شكارسري با بيان اينكه يكي از مشخصات مدرنيسم تعينگرايي است، گفت: اين
تعينگرايي است كه باعث شده كسي با ديگري مرز داشته باشد كه البته فضاي
دموكراتي نيز هست.
او در رابطه با فضاي مجازي و رويكردهاي شاعران به آن عنوان كرد: بيشتر
شاعراني كه در دهه هفتاد سر و صدايي بپا كرده اند امروز تنها در فضاي
وبلاگي نشاني از آنها مانده و در همين جا متوقف شدهاند.
اين شاعر و منتقد با بيان اينكه به نظر ميرسد برخي از كساني كه معتقدند
هنوز غزلسرايي ميكنند از غزل كنده شدهاند، گفت: برخي از شعرهاي
خوانساري كجايش غزل است و مخاطب در كجا متوجه ميشود كه ساختار غزل تغيير
كرده، ولي در عين حال باز هم غزل ميگويد.
شكارسري در بخش ديگري از سخنانش اظهار كرد: بايد بگويم كه غزل با جامعه
امروز هماهنگي ندارد اگرچه ما ممكن است از يك غزل لذت ببريم ولي آن لذت،
لذت معاصر نيست و مطمئناً اگر حافظ نيز در دوره ما زندگي ميكرد شعر نو
ميگفت. بايد لذت از غزل را يك لذت با فكر و فهم بخوانيم كه اين لذت
لزوماً لذت معاصر بودن نيست ولي همزمان با ماست.
او در ادامه اظهار كرد: در شعر پيش از انقلاب شعر سنتي در حاشيه شعر رسمي
آن زمان بود، بنابراين گفتمان،گفتمان نو بود و حاشيه گفتمان سنتي و در
كجا گفتمان اصلي با گفتمان حاشيه است. اين زماني است كه وقتي فروغ به شعر
نو روي ميآورد، تمام كارهاي قبلي او نفي ميشود. همچنين اين مسأله
درباره شاملو، اخوان ثالث و ديگر شاعران هم به همين شكل است. چون جامعه
شاعران نخبه ما در آن زمان به اين سمت گرايش پيدا كرده بود.
او همچنين با رد سخنان حامد ابراهيم پور مبني بر نبود چهره كاريزماتيك در
غزل پس از انقلاب، همچنين گفت: شعر «اسماعيل» رضا براهني بود كه مسير شعر
دهه شصت را عوض كرد ولي متأسفانه شاگردانش در دهه هفتاد به خوبي او
نبودند و خودش هم از اين مسير منحرف شد. البته در آثار بعدياش كه از او
منتشر شده كاملاً مشهود است كه برخورد با فيزيك و زبان متعادلتر شده
است.
به گزارش ايسنا، در پايان اين نشست آرش شفاعي و حميدرضا شكار سري
غزلهايي براي حاضران خواندند. همچنين مازيار غيبي از مجموعه شعر تازه
انتشار يافته «ناسيتا» يك شعر خواند.