بیل توصیف جامعه ایران
روستای بیل ناکجا آبادی که تنها در ذهن خلاق غلامحسین ساعدی ساخته میشود؛ نیست. روستای بیل نماد اجتماع پیرامون نویسندهای است که با نگاهی منتقدانه و ریزبین به توصیف، معرفی و بیان چالشها، دردها، ترسها و واکنشها و آرزوهای جامعهاش میپردازد. در این نگاه روستا، فرهنگها، اعتقادات و سنتهای جاری، هسته اصلی تشکیل دهندهی جامعهای است که در عصر گزار از سنت به مدرنیته حرکت میکند.
بیل چشمبراه فاجعه
در بیل همه در انتظار فاجعهای نیامده هستند و هرکس به گونهای با آن برخورد میکند و رهاورد این انتظار چیزی جز از هم گسستگی جامعه و تنهایی مردمش نیست. بیتفاوتی و عدم احساس وابستگی در این جامعه موج میزند.
"گاري آمد و نزديک جنازه ايستاد. کدخدا و مشدي بابا جلو رفتند و خواستند که سلام بکنند، نتوانستند ايستادند به تماشاي حاجشيخ که نيمخيز شده بود و با وحشت به تابوت نگاه ميکرد. اسلام هم جلو رفت و ايستاد. حاجشيخ يکدفعه عمامهاش را برداشت و کوبيد زمين و نعره کشيد. مردها جلو آمدند و ديدند که اشک چشمهاي حاجشيخ را پر کرده است. اولبار بود که يکي در مرگ آقا گريه ميکرد"
ترس و اضطراب در این جامعه از اتفاقی که ممکن است بیفتد و انگار همه از حل آن ناتوان هستند؛ جامعهای را تشکیل داده که در انفعال محض، به هر دستآویزی چنگ میزنند.
بیل چشمبراه منجی
در این جامعه که تلاش و کوشش و شادی هیچجایی ندارد و نمیتوان انتظار اتفاق راهگشایی را از کسی داشت. تنها راه، دستآویزی شدن به عناصری غیرواقع است که در تصورات اهالی قدرتمندتر و تواناترند آنها گاهی این قهرمانان را مردهای خود میدانند و برای راز و نیاز و برآورده شدن درخواستهایشان به آنها رجوع میکنند و گاه فضایی، مکانی، و یا حتی صدایی را نجاتبخش اوضاع جامعه خود میدانند و همیشه در انتظار بهبود اوضاع توسط شخصی غیر از خود هستند.
روشنفکران در بیل
مشدی اسلام شخصیت داستان همهکاره روستاست. او تنها کسی که ساز میزند و تنها کسی که صاحب گاریست. انتخاب این اسم و نمادسازی با آن برای نمایش روشنفکر در آن جامعه بسیار هوشمندانه صورت گرفته و بخوبی نماینده شخصیتهای همتراز خود است. اسلام در این جامعه قهرمانی است که تمام مسئولیتهای بیل را به عهده دارد. او باعث شادی و نشاط جمع است و بهموقع نیاز مردم به کمک آنها میرود. اما او نیز توان تحمل رفتارهای بیلیها را ندارد و عاقبت او هم خانهاش را گل میبندد و از بیل میرود.
بیلیها در شهر
در این جامعه آنان که توان مقابله با این وضعیت را ندارند و همینطور از طرف اهالی طرد میشوند دست به مهاجرت میزنند. اما در شهر نیز آیندهای مناسب و نجاتبخشی برای آنها نیست. اغلب به گدایی و یا در مریضخانهها مشغول میشوند و برخی هم گم وگور میشدند. در جامعهای که دچار انفعال و ترس و وحشت و فقر است، هیچ تولید و پویایی و رشدی صورت نمیگیرد. همانطور که در بیل هیچگاه نمیبینیم کودکی متولد شود و یا حتی حیوانی آبستن باشد و یا درختی میوه بدهد. همه چیزی در انجماد و رکود است.
برای خلاصه میتوان گفت جامعهای که در بیل توصیف شده، جامعهای از هم گسیخته، منفعل، منفرد و به دور از هرگونه عشق است. جامعهای که آن را ترس و سیاهی و مرگ احاطه کرده و مردمانش به جای تلاش و مبارزه برای حل مشکلات خود به انابه وزاری و خرافه متوسل میشوند. در این جامعه هیچگاه بهایی به نظرات روشنفکران و اهل فکر داده نمیشوند و آنان ناگزیر به مهاجرت هستند. هرچند جامعهای که به آن مهاجرت میکنند نیز آنان را بهنوعی در خود حل یا طرد میکند.
دیدگاهها
بسیار علمی و کارشناسانه بود. بنده قصد دارم تحقیق و پژوهشی در مورد فیلم گاو داشته باشم. خیلی سپاسگزار خواهم بود اگر کمک و راهنمایی بفرمایید.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا