اودیسیاس الیتیس (Odysseas Elytis) با نام مستعار اودیسه آلپودلیس شاعر یونانی، ادیب، مقالهنویس و مترجم، بهعنوان نماینده قطعی مدرنیسم رمانتیک در یونان و جهان شناخته میشود. در کارنامه ادبی وی بیش از ۲۵ مجموعه شعر با مضامین مختلف وجود دارد که به زبانهای مختلف ترجمه شده.
او یکی از تودهترین شاعران نیمه دوم قرن بیستم است. شعر «اکسیون استی» او "به عنوان یادبود شعر معاصر تلقی میشود" این اثر آنقدر ارزش دارد که به همت میکیس تئودوراکیس روی آن موسیقی گذاشته شد. این آهنگ ورد زبان همه یونانیها است. در سال 1979، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
زندگینامه
اودیسه فرزند «پانایوتیس آلپودلیس» و «ماریا ای ورانا» آخرین ازشش فرزند خانواده در ساعات اولیه 2 نوامبر 1911 در شهر هراکلیون در جزیره کرت به دنیا آمد. خانواده او اصالتاً اهل میتیلن بودند. او بعداً برای جلوگیری از هرگونه ارتباط با خانواده ثروتمند خود از صابونسازان، نام خانوادگی خود را تغییر داد. نام مستعار شاعر به نقل از نیوریوک تایمز در واقع «ترکیبی از عناصر الاس، کلمه یونانی یونان است. elpidha، کلمه امید. الفتریا، کلمه آزادی، و النی، نام شخصیتی است که در اساطیر یونانی، زیبایی و احساسی بودن را به تصویر میکشد.
آلپودلیها بعداً به آتن نقلمکان کردند، جایی که پدرش کارخانه صابونسازی (میراث خانوادگی) را در پیرئوس دوباره راهاندازی کرد. در سال 1918 خواهر بزرگش را که مبتلا به آنفولانزای اسپانیایی شده بود از دست داد. پدرش نیز در تابستان 1925 بر اثر ذات الریه درگذشت. (پدرش پانایوتیس
ممکن است الهام بخش الیتیس برای نوشتن بوده باشد.)، الیتیس در سال 1927 به سل مبتلا شد. در مدت زمانی که در حال گذراندن دوران نقاهت بود، با ولع تمام اشعار یونانی را که میتوانست خواند و در این ولع خوانده، اشعار کنستانتین کاوافی شاعر یونانی را کشف کرد. در 13 سالگی شروع به انتشار اشعار خود در «دیاپلاسیس تن پدیون» کرد. تعطیلات تابستانی خود را در جزایر دریای اژه گذراند و این اولین تماس او با دریا بود که بعدها در آثارش نقش آفرینی کرد.
در سال 1928 از دبیرستان فارغ التحصیل شد و امتحانات دشوار ورودی دانشکده حقوق دانشگاه آتن را با موفقیت پشت سر گذاشت. در سال 1929 تصمیم گرفت که بجای حقوق، ادبیات و شعر را دنبال کند. در امتحانات مرتبط با حقوق شرکت نکرد و صلاحیت قانونی خود را دریافت ننمود. در همان زمان سوررئالیسم را کشف کرد، مکتبی فکری که تازه در فرانسه در حال ظهور بود. چنان جذب این مکتب شده بود که آرزوی خود را برای تبدیل شدن به یک نقاش به شیوه سوررئالیستها را در خانواده مطرح کرد، اما این علاقه با مخالفت خانواده روبرو و به سرعت این ایده از طرف آنها خنثی شد.
در سال 1935 اولین شعر خود را با نام مستعار الیتیس، در شماره 11 مجله New Letters (Νέα Γράμματα) به تشویق دوستانی مانند جورج سفریس منتشر کرد. در همان سال با نویسنده و روانکاو آندریاس امبیریکوس (یک دوستی مادادم العمر) آشنا شد، و این امکان را برایش فراهم کرد که بتواند به کتابخانه وسیع کتابهای امبیریکوس دسترسی داشته باشد (در سال 1977، دو سال پس از مرگ امبیریکوس، الیتیس، کتابی برای ادای احترام به او نوشت.)، مجموعه Prosanatolizmi (جهتگیریها) در سال 1936 منتشر کرد که اولین مجموعه شعر الیتیس بود. این اثر مملو از تصاویری از نور و پاکی، عنوان «شاعر آفتابخور» را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.
در سال 1937 به مدرسه نظامی ملی در کورفو پیوست. با شروع جنگ جهانی دوم، فعالیتهای ادبی خود را برای مبارزه با سپاه اول ارتش در آلبانی علیه فاشیستهای بنیتو موسولینی متوقف کرد. برداشتهای او از این دوره بیرحمانه زندگیاش بعداً در شعر بلند «آواز قهرمانانه و مرثیهای از ستوان دوم گمشده مبارزات آلبانیایی» ثبت شد که به عنوان یکی از تاثیرگذارترین آثار انسانی الهام گرفته از جنگ در نظر گرفته میشود.
در سال 1941، به بیماری حاد تیفوس شکمی مبتلا شد، و به بیمارستان Ioanina به بخش آسیبشناسی افسران منتقل شد. الیتیس دوران بسیار سختی را پیش رو داشت از سویی هر لحظه به مرگ نزدیک میشد و از طرفی با ورود آلمانها، ماندن در بیمارستان یعنی اسارت و زندانی شدن در اردوگاههای آلمانی؛ باید تصمیم میگرفت که خطر سوراخ شدن روده و خونریزی را بپذیرد و منتقل شود یا به اسارت آلمانها دربیاید، در نهایت او ریسک خونریزی را بر ماندن در بیمارستان ترجیح داد به آیگرینیو منتقل شد و از آنجا به آتن بازگشت، جایی که در طول اشغال آلمان به آرامی اما پیوسته بهبود یافت.
در طول جنگ داخلی یونان و پس از آن، او تقریباً 15 سال در سکوت ادبی فرو رفت و در سال 1959 با «آکسیون سیتی» (To axion esti) دوباره به دنیای شعر قدم گذاشت، که بهطور گسترده به عنوان شاهکار آثار او مطرح میشود، زیرا نه تنها در آن جوهر وجود خود بلکه هویت کشور و مردم خود را بررسی میکند؛ اثری که در سال 1960 او را برنده جایزه کتاب ملی کرد. این اثر شامل شعر و نثر، افسانه و تاریخ است اگرچه به نظر میآید یک اثر ملی یا حتی ناسیونالیستی باشد اما چنین نیست، در واقع جوهره این آهنگ "بیش از حد یونانی" است، اما از ابتدا به «انسان جهانی» اختصاص داده شده است. الیتیس در این اثر در تداعی یونان ابدی، دیدگاهش از جنگ و عواقب آن، و جشن پایانی زندگی بشری، صدای عصر معاصر میشود. اثری که خواننده را تشویق میکند تا زندگی را در پرده برداری کامل آن تأمل کند، که بیش از یک شعر، خاطره چند بعدی مردمی را بازگو میکند که چگونه سرنوشت به نوبه خود آنها را نازپرورده و بدرفتار کرده است، اما میدانستند چگونه با کلمه، به خط حیاتشان وابسته بمانند. نام این اثر اصطلاحی غیرقابل ترجمه وام گرفته شده از توده ارتدکس، به معنای «آنچه شایسته است» و همچنین «ستایش شود»، نقش اساسی در افزایش آگاهی یونانیان در آغاز سال 60 داشت.
در سال 1960 برادر بزرگترش کنستانتین و به دنبال آن مادرش ماریا ورانا آلپودلیس درگذشت. در سال 1967 الیتیس به مصر سفر کرد و از اسکندریه، قاهره، الاقصر و اسوان دیدن کرد. در بازگشت به یونان در ماه مارس، جمعآوری قطعات اشعار سافو را که به یونانی مدرن ترجمه شده بود، به پایان رساند و آنها را با شمایلنگاری دیافانوی خود گردآوری کرد که سرانجام در سال 1984 بدون نقشههایی که بههمراه نسخههای خطی اصلی ترجمههای اولیه سافو در آرشیو مدرسه آمریکایی مطالعات کلاسیک ذخیره شدهاند، منتشر نمود. با شروع دیکتاتوری نظامی 21 آوریل یونان (1967-1974) از دید عموم ناپدید و خود را به پاریس تبعید کرد (1969 تا 1972) در زمان دیکتاتوری در اسکوفا زندگی میکرد و پس از بازگشت در سال 1972 در آتن ساکن شد.
در پاریس با فیلولوژیست، ترانهسرا و موسیقیشناس انگلیسی، «ماریاننا کریزی» زندگی میکرد که متعاقباً برنامه رادیویی افسانهای کودکان «اینجا سرزمین لیلیپوت» را تولید و اجرا کرد. از روابط بین کریزی و الیتیس این چنین به نظر میرسید که این دو مخفیانه در پاریس ازدواج کردند، اما با بازگشت او به یونان ازدواج فرانسوی آنها باطل و از هم جدا شدند و البته هرگز طلاق نگرفتند. با این حال، وقتی الیتیس درگذشت، او را با نوار عروسی نقرهای که نام «ماریانینا» روی آن حک شده بود، به خاک سپردند. روزی که درگذشت، در آپارتمانش عکس سه زن تاثیرگذار در زندگیش وجود داشت؛ در اتاق خوابش عکس سیاه و سفید مادرش و عکس کریزی که در اواخر دهه شصت که در پاریس گرفته شده بود و در اتاق نشیمن عکس رنگی آنیتا بود که برای اولین بار در سال 1973 با این شاعر آشنا شد و سپس در اوایل سال 1980 برای رادیو CBC با او مصاحبه کرد. الیتیس در سال 1987 او را زندگی نامهنویس مجاز خود معرفی کرد.
اثر «ماریا نفلی» (Maria Nefeli) را در سال 1978 منتشر کرد، منتقدان پس از موفقیت چشمگیر «آکسیون ستی»، منتظر آن بودند که الیتیس چه مسیر جدیدی را در این اثر دنبال کرده و آیا توانسته از شاهکار خود پیشی بگیرد، «ماریا نفلی» انتظارات منتقدان را برآورده نکرد، آنها با یک اثر تجربی و نه چندان جذاب با ارزش نسبتاً زودگذر روبرو شدند. به گفته الیتیس این تفاوت چشمگیر: «ناشی از ارائه کاملاً متفاوت آن بود. در حالی که اشعار پیشین به بیان تقریباً بیزمان واقعیت یونانی میپردازد، که ریشه در تجربۀ خودم است، اما... مستقیماً وقایع واقعی را رونویسی نمیکند؛ در حالیکه ماریا نفلی بر اساس زن جوانی بود که او را واقعاً ملاقات کرده بودم.» زنی متفاوت از زنانی که در آثار اولیه او نقش آفرینی داشتند. ماریا «نماینده جذاب، رهایی یافته، بیقرار زن جوان امروزی بود.
در سال 1979 زمانی که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، در خارج از زادگاهش یونان نسبتاً ناشناخته بود. اگرچه آکادمی ادبیات سوئد این افتخار را به سایر نویسندگان کمتر شناخته شده قبلی - از جمله اوجنیو مونتال، ویسنته آلیکساندر و هری مارتیسون- داده بود. با این وجود، انتخاب آنها غافلگیرکننده بود. آکادمی اعلام کرد الیتیس را «به خاطر اشعارش، که در برابر پس زمینههای سنتی یونانی است، که قدرت لذات جسمانی و مبارزه مدرن فکری روشنبینانه را برای آزادی و خلاقیت به تصویر میکشد» بهترین گزینه برای این انتخاب میداند. آکادمی نوبل همچنین با اشاره به اکسیون ستی عنوان کرد که این اثر به عنوان "یکی از متمرکزترین و غنیترین اشعار ادبیات قرن بیستم" است که میتوان آن را هم بهعنوان یک سخنرانی سکولار، بازتابدهنده میراث یونانی و روحیه انقلابی کشور و هم بهعنوان نوعی زندگینامه، که در آن ریشههای معنوی حساسیت فردی شاعر در بستر فلسفی گستردهتر سنت یونانی قرار دارد، نگریست.
الیتیس در 18 مارس 1996 در حال برنامهریزی برای دیدار دوستان در خارج از یونان در سن 84 سالگی بر اثر نارسایی قلبی در آتن درگذشت. او دوست داشت که جسدش سوزانده شود اما این با اصول دین ارتدکس یونانی مغایرت داشت و همین مانع از آن بود که به آخرین آرزویش برسد.
جهان ادبی اودیسیاس الیتیس
تلاش اصلی او این بود که وجدان مردم را از ندامتهای غیر قابل توجیه رها کند و عناصر طبیعی را از طریق قوای اخلاقی تکمیل کند، تا به بالاترین شفافیت ممکن در بیان، توفیق در نزدیک شدن به راز نور دست یابد. خورشید در آثار اولیه او نقش محوری دارد. اشعار او نور، دریای فیروزهای، مناظر صخرهای و ویرانههای باستانی کشور بومی الیتیس را جشن میگیرند. تجربیات الیتیس در طول جنگ جهانی دوم عنصر تاریکتری را وارد دنیای شعری او کرد. اولین اشعار الیتیس یک فردیت قوی از لحن و محیط در حالت سوررئالیستی را به نمایش گذاشت
عقاید نظری و فلسفی الیتیس در سلسله مقالاتی تحت عنوان مقالات باز (Ανοιχτά Χαρτιά) بیان شده است. او علاوه بر شعر آفرینی، خود را به ترجمه شعر و تئاتر و همچنین مجموعهای از عکسهای کولاژی پرداخت. ترجمههای شعر او در قالب کتابهای مستقل، گلچین یا نشریات به یازده زبان منتشر شده است. الیتیس با حضور فعال بیش از چهل سال، عناصر خاصی را از یونان باستان و بیزانس در اشعارش به عاریت گرفت، اما خود را منحصراً وقف هلنیسم امروزی کرد، که در آن کوشید به روشی خاص بر اساس جنبههای روانی و عاطفی یک اسطوره مدرنیستی را برای نهادها بازسازی کند.
الیتیس معتقد و پیرو اعداد، اعداد در تمام اشکال آن بود: کتاب مقدس، کابالا، کلدانی و فیثاغورث. او همچنین به طالعبینی ودایی اعتقاد داشت و برخی از باورهای هندوئیسم را درست میدانست. اشعارش با ترکیبی از انعطافپذیری تازه، حسی و بی نظمی کاملاً منظم به وجه تمایز آن شکل میدهد، که نه تنها بسیار شخصی است، بلکه نشان دهنده سنتهای مردم یونان است. یونانی بودن و بخشی از سنت ادبی 25 قرنی آن برای الیتیس مایه افتخار بود. سخنان او، پس از دریافت جایزه نوبل، گواه این احترام عمیق به مردم و کشورش بود: «میخواهم باور کنم که با تصمیم امسال، آکادمی سوئد میخواهد شعر یونانی را به طور کامل در من ارج بگذارد. من میخواهم فکر کنم که میخواهد توجه جهانیان را به سنتی جلب کند که از زمان هومر در آغوش تمدن غرب ادامه داشته است.»
جذب او به آموزههای سوررئالیست دریچه دیگری را در سنت ادبی یونان پیش روی او در ادبیات باز کرد. الیتیس بعداً انگیزههای نهفته در پذیرش آرمانهای فرانسوی را این چنین توضیح داد: «بسیاری از جنبههای سوررئالیسم را نمیتوانم بپذیرم، مانند جنبه متناقض آن، دفاع از نوشتن خودکار. اما به هر حال، این تنها مکتب شعری و به اعتقاد من، آخرین مکتب در اروپا بود که سلامت معنوی را هدف قرار داد و در برابر جریانهای خردگرایانه واکنش نشان داد که بیشتر اذهان غربی را پر کرده بود. از آنجایی که سوررئالیسم این عقلگرایی را مانند طوفان از بین برده به ما این امکان را داد که از نظر فیزیولوژیکی خود را با خاک خود پیوند دهیم و واقعیت یونان را بدون پیشداوریهایی که از رنسانس حاکم بوده است در نظر بگیریم...»
البته الیتیس تنها اصول منتخب از سوررئالیسم را که با واقعیت یونانی خود تطبیق داد؛ «تداعی آزاد ایدهها» بود، مفهومی که او اغلب از آن استفاده میکرد، زیرا به او اجازه میداد اشیاء را در «واقعیت» و همچنین در «سوررئالیت» شان به تصویر بکشد که آن را در اشعار مختلف نشان داده است، چنان که وقتی دختر جوانی به میوه تبدیل میشود، منظرهای به بدن انسان تبدیل میشود و حال و هوای یک صبح به شکل درخت در میآید. الیتیس مدعی شد: «من همیشه مشغول یافتن تشابهات بین طبیعت و زبان در قلمرو تخیل بودهام، قلمرویی که سوررئالیستها نیز به آن اهمیت زیادی میدادند، و به درستی هم چنین بود. "همه چیز به تخیل بستگی دارد، یعنی اینکه شاعر همان پدیدهای را که شما میبینید، اما متفاوت از شما میبیند."
او با توصیفاتی مانند: شاعر شهودی که بدبینی را رد میکند و درگیر تصاویر سوررئالیستی خود میشود، یا شاعری که واقعیتهای سخت زندگی در اشعارش با صدای امید، نیروی نور، گرما، بیداری ... بیان میشود، مخالف بود. او اظهار داشت که «نظریه قیاسهای من ممکن است تا حدی دلیلی باشد که برای اینکه من به عنوان شاعر شادی و خوشبینی خوانده میشوم. این از اساس اشتباه است. من معتقدم که شعر در سطح معینی از موفقیت نه خوش بینانه است و نه بدبینانه. این بیشتر حالت سومی از روح را نشان میدهد که در آن اضداد وجود ندارند. ... چنین شعری مانند خود طبیعت است که نه خوب است و نه بد، نه زیبا و نه زشت... فقط ساده است. چنین شعری دیگر تابع تمایزات معمول روزمره نیست.»
برترین اثرش «آکسیون ستی» چرخهای شاعرانه از نثر و منظومه متناوب است که بر اساس عبادت باستانی بیزانس الگوبرداری شده است. الیتیس مانند دیگر نوشتههایش واقعیت یونانی را با لحنی به شدت شخصی به تصویر میکشد. منتقدین معتقدند که شاید این اثر را بتوان به بهترین وجه به عنوان نوعی زندگینامه معنوی تلقی کرد که تلاش میکند بسطهای ملی و فلسفی حساسیت شخصی شاعر را نمایش دهد. استراتژی الیتیس در این اثر ارائه تصویری از آگاهی یونانی معاصر از طریق ایجاد شخصیتی است که در عین حال خود شاعر و صدای کشورش است.
الیتیس در مصاحبهای با ایوار ایواسک برای کتابهای خارج از کشور، خلاصهای از آثار زندگی خود را اینگونه بیان کرد: «من شعر را منبعی از معصومیت پر از نیروهای انقلابی میدانم. مأموریت من این است که این نیروها را علیه جهانی که وجدانم نمیتواند آن را بپذیرد هدایت کنم، تا آن جهان را از طریق دگردیسیهای مداوم با رویاهایم هماهنگ کنم. من در اینجا به نوعی جادوی معاصر اشاره میکنم که مکانیسم آن به کشف واقعیت واقعی ما منجر میشود. به همین دلیل است که معتقدم، تا حد ایدهآلیسم، در مسیری حرکت میکنم که تاکنون هرگز تلاشی برای آن انجام نشده است. به امید به دست آوردن آزادی از هر محدودیت و عدالتی که با نور مطلق قابل شناسایی باشد، من یک بت پرست هستم بدون اینکه بخواهد این کار را انجام دهد، به تقدس مسیحی میرسد.
اگرچه شهرت الیتیس به عنوان یک شاعر بزرگ با دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 1979 تضمین شد. با این حال، الیتیس یک مقاله نویس پرکار بود و انواع نقدهای غیرداستانی را به رشته تحریر درآورد که ترجمه و گردآوری شده بود.
افتخارات
او عضو انجمن منتقدان هنر یونان، AICA-Hellas، انجمن بین المللی منتقدان هنر بود. دو بار مدیر برنامه بنیاد ملی رادیو یونان (1945-46 و 1953-1954)، عضو شورای اداری تئاتر ملی یونان، رئیس شورای اداری رادیو و تلویزیون یونان و همچنین عضو کمیته مشورتی بود. سازمان ملی گردشگران یونان در جشنواره آتن. در سال 1960 اولین جایزه دولتی شعر، در سال 1965 نشان ققنوس و در سال 1975 دکترای افتخاری در دانشکده فلسفه دانشگاه تسالونیکی به او اعطا شد و شهروندی افتخاری شهر میتیلین را دریافت کرد. ■
منابع:
https://en.wikipedia.org/wiki/Odysseas_Elytis
https://www.poetryfoundation.org/poets/odysseus-elytis
https://www.nobelprize.org/prizes/literature/1979/ely tis/facts/