معرفی فیلم «دور افتاده» کارگردان «رابرت زمیکس»؛ «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

gita bakhtiariiتفسیری بدیع و غنی شده  از داستان رابینسون کروزوئه

محصول سال ۲۰۰۰، فاکس قرن بیستم و دریم‌ورکس به کارگردانی رابرت زمکیس و با بازی تام هنکس و هلن هانت

خلاصه داستان چاک نولاند (تام هنکس) مدیر وقت شناس فدرال اکسپرس وسواسی به زمان که بیشتر  زندگی خود را صرف کار می‌ کند و به دلیل تعهدش به کار دوست دخترش کلی (هلن هانت) کار نادیده گرفته می‌شود،(رابطه آنها حول محور زمان است)، در شب کریسمس کلی به چاک یک ساعت جیبی هدیه میدهد که از پدربزرگش به ارث برده و چاک یک جعبه کوچک پیچیده شده «حلقه نامزدی» به کلی می‌دهد و می‌گوید که او می‌تواند بعداً آن را باز کند، زیرا باید سریعا به سمت مالزی برای ماموریت پستی دیگری حرکت کند. در مسیر ماموریتی در مالزی است که هواپیمای او بر فراز اقیانوس آرام در طی طوفانی سقوط می‌کند. چاک، تنها بازمانده این پرواز، با تعدادی از بسته‌های موجود برای تحویل با او به ساحل می‌آیند، وقتی تلاش‌های او برای کمک شکست می‌خورد،  تلاشش را برای زنده ماندن بکار میگیرد، جایی که سال‌ها در آنجا باقی می‌ماند و تنها دوست او ، توپ والیبال، ویلسون،  همراهیش می‌کند.

 وسط اقیانوس آرام ناگهان،  در یک جزیره متروکه، برای اولین بار پس از مدت‌ها، چاک تمام وقت دنیا را دارد،  و زندگی سریع او به خزیدن کاهش می‌یابد. او کیلومترها از هرگونه تماس انسانی دور شده است. با این حال، فقدان آسایش تمدن، توجه به نیازهای اساسی او اکنون به یک مبارزه دائمی تبدیل می‌شود. اکنون،  تنها روح زنده در جزیره، باید نیروی لازم برای زنده ماندن را جمع کند.

اهمیت زمان در نظر چاک را هنگامی که  برای گروه کوچکی از کارگران انبار فدرال اکسپرس در مسکو صحبت می‌کند درمی‌یابیم: «زمان بدون رحم بر ما حکومت می‌کند. «مثل آتش است. این می‌تواند ما را نابود کند یا ما را گرم نگه دارد.» سپس فریاد می‌زند: «از آنجا که ما بر اساس ساعت زندگی می‌کنیم و می‌میریم – هرگز به ساعت پشت نکنید و مرتکب گناه از دست دادن زمان نشوید. این یک مسئول تپنده و بی‌امان است.» چاک در تلاش برای مهار زمان وسواس دارد، او خدمتکار زمان است و زمان ارباب او.

هر  لحظه از زمان به نحو احسن بخش مهمی از هویت چاک (و شرکت) است، او چیزهایی را که واقعاً برای او (و دیگران) مهم‌تر است برای آینده به تعویق می‌اندازد... مانند کمک به یک دوست،

برنامه ریزی برای ازدواج، گذراندن اوقات فراغت با کلی، پیشنهاد یا نگاه کردن به دندانش. چاک نولاند چنان در اسارت زمان زندگی می‌کند که حتی نمی‌تواند برای یک قرار دندانپزشکی وقت بگذارد. از شدت خستگی  مدت زمان کمی که با کلی، دوست دخترش دارد، می‌خوابد. او باید با کلی دفترچه قرارش را بررسی نماید تا

روزهای تعطیل خود را با هم  هماهنگ کنند، چاک به کلی یک مجله و پیجر می‌دهد تا زندگی او را در دنیای زمان ثبت کند، و کلی یک ساعت جیبی متعلق به خانوادهاش را به او می دهد که عکسش داخل آن است. چاک یک جعبه «کوچک» که  نمادی از قلب اوست به کلی هدیه میدهد زیرا  قلب او در دنیایی که زمان اداره می‌کند کوچک شده است. فیلیپ زیبماردو روانشناس اجتماعی معتقد است که تجربه انسانها از عشق و شادی در کنار هم ارتباط مستقیمی با درک آنها از زمان دارد. زوجهایی که درکشان از زمان با هم تفاوت دارد بیشتر در معرض سوءتفاهم یا مشکلات ارتباطی هستند.

 هنگامی که چاک به ساحل می‌رسد و نجات پیدا می‌کند اولین چیزی که برمی‌دارد پیجرش است که با آب پر شده و سپس ساعت جیبی که متوقف شده است. زمان به پایان رسیده است و برای اولین بار در زندگی چاک زمان متوقف شده است و او هیچ کنترلی بر آن ندارد. در واقع زمان خطی برای او از بین  می‌رود، زمانی که به روان انسان نظم و انسجام می‌بخشد زمانی که مفهوم گذشته، حال و آینده را در بردارد و  تحمل دنیای روانی بدون آن دشوار است و موجب چند پاره شدن روان انسان میشود. انسان‌ها تنها گونه‌ای در این سیاره هستند که زمان را اندازه‌گیری می‌کنند و به آن‌ها اجازه داده‌ایم اعمال، افکار، حالات و ادراکات ما را کنترل کنند. اندازه‌‌گیری وسواسی و اجباری ما از زمان و ترس ذاتی ما از تمام شدن زمان، ما را متقاعد کرده است که می توانیم آن را شکست دهیم. که بتوانیم اقامت خود را بر روی زمین به عنوان اربابان سرنوشت خود طولانی کنیم. اما کشتی گرفتن با زمان ما را از رسیدن به پذیرش درونی باز می‌ دارد.

«زمان» چاک نولاند را رها کرده و باید او هم زمان را رها می‌کرد. به عبارتی  در آن لحظات در جزیره، زمان تقریباً بی‌ربط بود. در این شرایط، حفظ ساعت و تاریخ تنها چیزی بیش از یک سرگرمی نمی‌توانست باشد، زیرا گذشته و آینده معنایی نداشت. فقط حال مهم است. برای نولاند، خطی بودن زمان مدرن در چرخه زمان ماقبل مدرن فرو می‌ریزد، در بی‌زمانی ریتم‌های روزانه، جزر و مد و تغییرات سالانه در نحوه وزش باد. از دست دادن زمان خطی برای یکپارچگی روانی نولاند که تنها انسان جزیره است  چالشی ایجاد می‌کند که باید بر آن غلبه کند. در واقع  از دست دادن زمان خطی همراه با «تنهایی» نولاند، بزرگترین چالش او بعد  ازحفظ بقا در یک محیط طبیعی خصمانه (غذا، آب و سرپناه )است؛  او باید یک نظم زمانی خلق کند، و برای این  آفریدن از نور و بادهای فصلی استفاده می‌کند.

مفهوم زمان برای چاک با گذشت چهارسال تنهایی در جزیره رنگ دیگری دارداو هنگام ساخت قایق  و نجات از جزیره  به ویلسون (خود) می‌گوید که «زمان زیادی» وجود ندارد تا بتواند از تغییر  بادها استفاده کند. او اکنون می‌داند که چگونه زمان را تشخیص دهد.  حال او میداند که  «زمان» یک تکلیف نیست، بلکه یک متحد است و به جای مبارزه با آن، با آن کار می‌کند. فیلیپ زیمباردو زمان حال را به پلی تشبیه می‌کند که می‌تواند هم زمان گذرگاهی به سوی آینده یا گذشته باشد؛ چاک نولاند در دنیای قدیمش وقت نداشت، اما حالا به ویلسون می‌گوید که "ما وقت داریم، ما زمان داریم." این نشان می‌دهد که چاک اکنون با کمی پشیمانی به وسواس «زمان» سابق خود نگاه می‌کند و متوجه می‌شود که در آن زمان سعی کرده به طور مصنوعی زمان را دستکاری کند. در جزیره تنها چیزی که داشت زمان بود، و پس از چهار سال متوجه شد که زمان واقعاً چیست: لحظاتی که فقط با طلوع و غروب خورشید و تغییر بادها اندازه‌گیری می‌شوند، که هیچ کنترلی بر این لحظات نداشته و فقط می‌توانست خودش را با آن وفق دهد.

اگرچه اولویت اول چاک حفظ بقا  به معنای غذا، آب، سرپناه و آتش  و نجات است،  اما بقا  وجه دیگری نیز داد بقا از  نظر احساسی. او حتی در انزوا مجبور است داستان خود را بگوید، در تلاش برای حفظ بقا  به ساخت ابزار،  و برای حیات روانی و برای برآوردن این نیاز عاطفی، تنها یک ساعت جیبی ارثی با عکس کلی نامزدش (هدیه کریسمس کلی به چاک که او از پدربزرگش به ارث برده یک ساعت، عتیقه که نشان دهنده زمان کندتر و ساده‌تر از عصر دیجیتال مدرن است.) و بسته‌های فدکس را دارد که در نهایت یکی از  آنها را باز می‌کند و یک توپ والیبال از آن بیرون می‌آورد و با خون خود روی آن صورتی را نقاشی می‌کند و نام آن را ویلسون می‌گذارد.

انگیزه اجتماعی "با افزایش تمایل به جستجوی فعال برای منابع ارتباط اجتماعی در محیط خود، تمایل به انسان‌سازی عامل غیرانسانی را افزایش می‌دهد." به این معنا، عمل انسان‌سازی اشیاء غیرانسانی رویکردی است که افراد تنها و بی‌کسی اغلب به آن متوسل می‌شوند. این روش ممکن است به کاهش درد اجتماعی کمک کند و به فرد امکان زنده ماندن را بدهد. ویلسون والیبال برای چاک چنین است، تنهایی چنان برای چاک عمیق است که  با گذشت زمان، طیفی از احساسات را پشت سر می‌گذارد،  به گونه‌ای که او  به خلق شخصیتی خیالی در کالبد یک توپ والیبال یک چهره خلق می‌کند (تصویری آینه‌ای از روان خودش.) و در دنیای  خیالی آن را تبدیل به هم‌نیشین خود می‌کند، دوستی که حضورش او را آرام می‌سازد و در انزوای اجباری‌اش او را از جنون کامل نجات میدهد.

درطول زمان ویلسون برای چاک واقعی می‌شود؛  او ناظر افکار چاک است و به نولاند اجازه می‌دهد تشخیص دهد که به چه چیزی فکر می‌کند و چه احساسی. چاک به ویلسون عشق می‌روزد، واقعیت او در تنهایی چاک چنان پررنگ است که برای نجات ویلسون از غرق شدن، جان خودش به خطر می‌افتاد. این نیاز به برای زنده بودن چنان قوی است که  چاک به هر قیمتی  ویلسون را برای رهایی از تنهایی می‌خواهد داشته باشد. درواقع با ظهور ویلسون، نولاند به شیوه‌ای متفکرانه منسجم با دیگری صحبت می‌کند و نولاند به هوشیاری گفتگو دست می‌یابد.

درواقع ویلسون وسیله‌ای است برای بخشهای از هم گسیخته ایگوی چاک نولاند، نیلسون والیبال، به عنوان یک حالت من جدا شده غیر روان پریشی سازماندهی شده که با فعال کردن آگاهی از گفتگو، ثبات روانی مرکزی را که نولاند برای بقا نیاز دارد، فراهم می‌کند. یک اصل نظریه گفتمان این است که هر کلمه‌ای که گفته می‌شود، نوشته می‌شود یا در سکوت تصور می‌شود، باید مخاطبانی داشته باشد.  کارکرد  ویلسون از برخی جهات شبیه کارکرد یکپارچه روانکاو است. هر دو وسیله‌ای برای گفت‌و‌گوی مؤثر، برای آگاهی، گفتگویی  فراهم می‌کنند که از طریق آن می‌توان روایت زندگی نامه‌ای را تکامل بخشید، غنی کرد و یکپارچه کرد. 

به نظر در رابطه این دو،  نوعی دیوانگی دیده می‌شود، اما اینگونه نیست  این راهی است تا چاک حیات روانی خود را حفظ و زندگیش را در زمانی با مفهوم دگرگون شده ادامه دهد. ویلسون بخشی از چاک است زیرا صورت ویلسون از خون او ساخته شده است و تجلی فیزیکی وضعیت روانی چاک است. " (کشیدن تصویر بر روی توپ با خون خود نمادی از تعلق و تداوم بودن است) ویلسون آنجا بود تا گرسنگی اجتماعی چاک را ارضا کند. ویلسون دیگر یک توپ والیبال نیست، اما دوست صمیمی چاک، رفیقش، یک شاهد و خاطره‌ای از تجربیات اوست.

فیلم، داستان سه سفر مختلف چاک نولاند  فیزیکی، درونی و تخیلی با تاکید بر اهمیت زمان را بررسی می‌کند.  موضوع زمان یکی از موضوعاتی است که کارگردان رابرت زمکیس در اولویت قرار داده است. این تاکید را میتوان در جای جای فیلم مشاهده کرد فدرال اکسپرس یک شرکت پیک است که اساس فعالیت آن تحویل به موقع بسته‌های پستی است؛ چاک نولند یک تحلیلگر سیستم فدرال اکسپرس است که وظیفه او اندازه‌گیری مدت زمان تحویل بسته است؛ چاک یک ساعت جیبی از نامزدش کلی هدیه می‌گیرد؛ چاک روزها را با نوشتن روی دیوار غار می‌شمارد؛  ویدئو دستگاهی که گذشته ضبط شده را میتوان در هر حال و آینده مشاهده کرد؛ کارت تبریک تولد که آن هم بیانگر زمان است...  این صحنه‌ها بر اهمیت زمان تأکید می‌کند؛ از دیگر  موضوع های فیلم به غیر از زمان و بقای فیزیکی به موضوع باید با آنچه «انسان» هستیم روبرو شویم.» نیز تاکید می‌کند. رولو  مِی روانشناس امریکایی می‌گوید وحدت اساسی فرد و محیط با واژه آلمانی Dasein به معنی وجود داشتن در دنیا بیان می‌شود. «بودن-در-دنیا» نشان‌دهنده یکی بودن ذهن (subject) و عین (object) است، یعنی انسان و دنیا، یکی هستند و افراد سه شکل همزمان بودن-در-دنیا را تجربه می‌کنند:

محیط زیست شناختی:  محیط پیرامون، دنیای اشیا و اوضاع و احوال است. حتی اگر افراد آگاهی نداشته باشند، این محیط وجود خواهد داشت. این دنیای طبیعی و قانون طبیعی است و سائق‌های زیستی مانند گرسنگی و خواب و پدیده‌های طبیعی مانند تولد و مرگ را شامل می‌شود.

روابط با دیگران: ما در این دنیا با مردم نیز زندگی می‌کنیم. ما باید با آدم‌ها به عنوان انسان و نه شی، رابطه برقرار کنیم. اگر با آدم‌ها به مانند اشیا برخورد کنیم، در این صورت فقط در همان زندگی خواهیم کرد.

روابط با خود: از نظر رولو می، زندگی کردن در این دنیا، به معنی آگاه بودن از خویشتن به عنوان انسان و پی بردن به این موضوع است که وقتی با دنیای اشیا و دنیای افراد ارتباط برقرار می‌کنیم، کیستیم.

رولو می معتقد است ، افراد سالم به طور همزمان در هر سه دنیا زندگی می‌کنند. آن‌ها با دنیای طبیعی، سازگار می‌شوند؛ با دیگران به عنوان انسان رابطه برقرار می‌کنند و از معنی تمام این تجربیات، آگاهی عمیق دارند.

با این که هیچکس نمی‌تواند رویدادهای گذشته را تغییر دهد، اما همه می‌توانند نگرشها و باورهای خود درباره‌ی آن رویدادها را تغییر دهند. زمان برای روند زندگی انسان، عنصری بسیار تأثیرگذار است. به بیان دیگر، نحوه نگرش ما به زمان، تعیین کننده‌ی بخش مهمی از کیفیت زندگی ماست، اما به ندرت به آن توجه می‌کنیم. شاید این خود یکی از پارادوکس‌های زمان باشد.

منابع:

زیمباردو، فیلیپ؛ روانشناسی زمان (2008) ترجمه مهشید یاسایی(1400)، انتشارات دانژه

مِی، رولو؛ عشق و اراده(1969)، ترجمه سپیده حبیب(1393)، انتشارات دانژه

https://psyartjournal.com/article/show/h_ingram-of_time_narrative_and_cast_away

ttps://mindfulness-alliance.org/2023/10/05/cast-away-mindfulness-at-the-crossroads/

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

معرفی فیلم «دور افتاده» کارگردان «رابرت زمیکس»؛ «گیتا بختیاری»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692