یکی روز؛
صخرهایست فریبنده
شاخ میزندش بُزِ کوهیِ شعر.
روز مظهر آشکارگی و برملا بودن است و عرصهی عین است و مرئیات. صخره مظهر و نماد تصلّب اندیشه و نگاه است که در واقع روز، خود صخرهای ست متصلب گشته و قابلیت تاویل ندارد و نمیتوان بدان نقبی زد مگر با شاخ بز کوهی شعر!
و شعر عرصهی ذهن است که در ساحت عین تجلّی میگردد.
حال چرا بز کوهی؟! زیرا بز کوهی، وحشی است و به طبیعت و سرشت شعر نزدیک. چراکه شعر اصیل نیز از ناخودآگاه بیمهار و وحشی میآید و تنها این شعر است که سرشتی شبانه دارد و وحشیست، میتواند در روز ستبر گشته بسان صخره نفوذ کند و معنایی بکر و نوینی بیافریند.
حال چرا صفت فریبنده به صخره داده است؟! چون فریبندگی، خود نقاب است و نقاب، یعنی ایدئولوژی و آگاهی کاذب! ازینرو بر شاعر است تا این نقابها را بزداید و به کنه معنای بی صورت یا صورتِ معنامند برسد!
از سویی آدونیس به تصوف و سوررئالیسم علاقهمند است و رویا یکی از نگرهها و آبشخورهای فکر و هنری و ادبی اوست که از رهگذر آن هستی و سرشت شعر را مینگرد. ازینرو شاخزدنِ بز شعر به صخرهی روز، بواقع نگریستنی زیباییشناسانه به هستی و مناسبات آن است.
و با افسون شعر و شاعرانگیِ افسون است که میتوان دمی واقعیت تلخ و ستبر (روز) را، تاب آورد و از منظر فراختری بدان نگریست.