فیلم بیست و پنجمین ساعت[1] روایت یک مرد ساده روستایی به نام یوهان (با بازی آنتونی کوئین) است که در رومانی زندگی میکند و از روی جبر حاکم بر زمانه خویش، ناخواسته وارد بازیهایی میشود که زندگی او را دستخوش تحولات بی شماری میکند.
با اینکه این کاراکتر بعدها به سوژهای الهام بخش برای طنزنویسان بدل میشود و در خود فیلم نیز رگههایی از طنز دیده میشود ولی در کلیت خود، یک تراژدی تلخ را به نمایش میگذارد. این فیلم حکایت آدمهایی است که در بدترین زمان، در بدترین جای ممکن ایستادهاند و از همه جا بیخبر، درگیر ماجراهایی میشوند که نه میخواهند در آن باشند و نه درباره آن چیزی میدانند. با این وجود، درون این شخصیتها، یک کودک الهی وجود دارد که در نهایت، باعث خنثی سازی توطئهها و نجات آنها میشود. شاید در ایران بتوان شخصیت «مسعود شصتچی» در سریال مرد هزارچهره[2] را الهام گرفته از همین کاراکتر دانست. کسی که به قول خودش اشتباهی بود! این الگوبرداری حتی در دادگاهی شدن شصتچی هم دیده میشود. شخصی با خصوصیات او را در نیمه جنگ جهانی دوم در میانه لشکری از فاشیستهای نژادپرست تصور کنید.
با اینکه یهودی خواندن یوهان توطئه بود ولی چهره غیراروپایی او نیز در این اتهام نقش داشت. چهرهای که بعدها ماجرای دیگری را برای او رقم زد. یوهان ابتدا به ارودگاه کار اجباری تبعید میشود و پس از گذشت بیش از یک سال، فرار را بر قرار ترجیح میدهد ولی این بار نیز سر از جایی اشتباهی در میآورد. این بار او توسط یک دانشمند آلمانی به عنوان مردی با نژاد خالص آلمانی معرفی میشود و لباس نازیها را به تن میکند. چنین مضمونی که تماماً ظاهربینانه و نژادپرستانه است و انسانیت را به مسلخ میبرد میتواند یادآور رمان «مسئله اسپینوزا» نوشته آروین یالوم هم باشد. حتی در پایان فیلم، نام آلفرد روزنبرگ (یکی از افراد بلندمرتبه نازی و دومین کاراکتر اصلی رمان یالوم) هم در دادگاه نورنبرگ برده میشود. این دادگاه به عنوان نماد اجرای عدالت درباره عاملان جنگ، برای یوهان سرآغاز یک زندگی جدید با آگاهی از این حقیقت است که یک پسر حرامزاده روسی دارد. این پسر نمادی از حضور شوروی در اروپای پس از جنگ است.
درباره این پسر، نکتهای در دوبله فیلم وجود دارد که قابل تأمل است. در پایان فیلم، طی نامهای همسر یوهان اعتراف میکند که نظامیان روس به او تجاوز کردهاند و اکنون صاحب فرزندی از یکی از متجاوزین روس است؛ اما در دوبله چنین چیزی وجود ندارد و فقط به ذکر این نکته که دشمن این کار را کرده بسنده میشود. در واقع این احساس به وجود میآید که این کار نازیها بوده و نه روسها. موضوع تجاوز روسها در کشورهای فتح شده طی جنگ جهانی دوم و خصوصاً در آلمان، یک حقیقت تاریخی است که پیرامون آن فیلمهایی نیز ساخته شده است ولی پرسش این است که چرا در دوبله، این حقایق انکار میشوند؟ باید دید در اواخر دهه 1960 میلادی (مصادف با اواخر دهه 1340 ه.ش) روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی در چه سطحی بوده است؟ قبل از هر چیز باید توجه داشت جهان در آن زمان درگیر جنگ سرد بود و در این میان، رژیم پهلوی متحد استراتژیک بلوک غرب، به حساب میآمد ولی در اواخر دهه 1960 روابط ایران و آمریکا دچار تنش شد زیرا شاه برای تحقق توسعه سریع ایران، به دنبال افزایش درآمد نفتی بود. این موضوع باعث شد که شاه با غرب به خصوص با ایالات متحده درگیر شود. از این رو ایران سعی کرد نیم نگاهی به بلوک شرق داشته باشد و رابطه خود با این کشورها را تعدیل کند. در سالهای 1967 تا 1970 (تاریخ تقریبی اکران فیلم در سینماهای ایران) رابطه ایران و شوروی به طور کلی خوب بود. در این دوره، دو کشور در حوزههای مختلفی از جمله صنعت، کشاورزی، نفت و گاز همکاریهای مثبتی داشتند. همچنین، در سال 1969 پادشاه ایران سفری به مسکو داشت و با رهبران شوروی دیدار کرد. با این اوصاف، دور از ذهن نیست که دوبله فیلم، متأثر از مسائل سیاسی آن زمان، ممیزی شده باشد تا از این طریق، از تخریب روسها جلوگیری گردد. ■
[1] The 25th Hour (1967); Director: Henri Verneuil.
[2] The Man with a Thousand Faces (مرد هزارچهره); 2008 ‧ Comedy; Director: Mehran Modiri.