درباره کتاب: رمان آبرویم را پس بده 640 صفحه دارد که در هفتفصل، با راوی اول شخص مفرد و از زبان دو نفر نوشته شده، در سال 1399 توسط نشر شقایق بهچاپ رسیده است.
درباره نویسنده: خانم مریم ثروت تاکنون هفده رمان نوشتهاند که از این تعداد رمانهای نیلوفری در مرداب، نظربازان، قتل سپندیار و غزلوارههای دلم به چاپ رسیده و رمانهای سوختهدامانم و رخ جانان در دست چاپ هستند.
خلاصه رمان: رمان از زبان ارکیده و امیرحافظ نقل میشود، ارکیده در معرض انواع تهمتها قرار گرفته که برخی از آنها ریشه در کینۀ امیرحافظ از همسر سابقش دارد و بخش عمدۀ این مشکلات را سپهر همسر ارکیده با زمینهسازی و هوچیگری بهوجود میآورد تا او را وادار کند رضایت به طلاق دهد؛ زیرا ارکیده ناچار شدهبود برخلاف میل خانواده تن به وصلت با سپهر دهد و پدر ارکیده شرایطی را ضمن عقد تعیین کرد که اگر سپهر علیرغم میل ارکیده قصد طلاق داشته باشد، ناچار شود بخش عمدۀ اموالش را به نام ارکیده کند. سپهر که هدف اصلیاش از ازدواج با ارکیده شراکت با پدرش بوده، توانست با چربزبانی او را درگیر عشقی پوشالی کند؛ ولی برای رسیدن به اهدافش راه شرافتمندانهای را در پیش نگرفت که عواقب ناگوار بسیاری برای ارکیده بههمراه داشت.
تحلیل و بررسی رمان: نام زیبایی برای رمان در نظر گرفته شده؛ ولی طرح جلد ساده بوده و به اندازۀ کافی نظر مخاطب را جذب نمیکند، سوژۀ داستان تهمت نابجا و عواقب آن را مد نظر قرار داده که دامنگیر ارکیده شده و او را سمتی سوق میدهد که تبعات بسیاری برایش داشته تا جایی که سختیها به او فشار آورده و دست از جان شسته، قصد نابودی خود را دارد؛ ولی در شبی که تصمیم به خودکشی میگیرد، مرد مؤمنی که سنی از او گذشته سر راهش قرار گرفته و او را نجات میدهد، پس از آن کمکها و حمایتهای همهجانبۀ حاجبابا سبب میشود ارکیده به خود آمده و از رویۀ گذشته دست بردارد. خالصانه و با تمام وجود به معبود خود پناه برده و تلاش میکند اشتباهات گذشته را بهنحوی جبران کند.
حفظ آبرو بحث اصلی داستان را تشکیل میدهد، نکتۀ ارزشمندی که خانم ثروت توانسته بهزیبایی و به شکلی ملموس آن را در معرض دید مخاطب قرار دهد و با ایجاد موقعیتهای جالب توجه خواننده را با خود همراه کند. مسئلهای که در جوامع امروزی بهوفور یافت شده و شاید بسیاری از دردِ جانکاه چنین تهمتهایی آگاه نباشند که چه به روز روح و روان افراد خواهد آورد و چگونه آنان را تا مرز خوددکشی پیش میبرد، همانگونه که در این داستان شاهدش هستیم.
سادهاندیشی ارکیده سبب میشود در دام سپهر اسیر شده و ناخواسته پا به دنیای متأهلی بگذارد که به همین خاطر حمایت خانواده را از دست میدهد. دو سال کنار سپهر در بدترین شرایط بهسر میبرد به امید آنکه راه نجاتی بیابد؛ اما هر چه بیشتر تلاش میکند کمتر موفق میشود. نویسنده توانسته با ایجاد شرایط مناسب باورپذیری کافی را برای مخاطب ایجاد کند و تا انتهای رمان جذابیت و تعلیق لازم را برای خواننده فراهم میکند.
اشکالاتی در نثر دیده میشود از جمله آنکه استفاده از کوتیشن در فارسی کاربرد نداشته و مختص متون انگلیسی است. پرررنگ کردن جملات نیز در داستاننویسی رایج نبوده و لازم است کل متن یکدست باشد، برای برجستهکردن عبارات میتوان از گیومه استفاده کرد. «مرا» مخصوص شعر بوده و بهتر است در نثر استفاده نشود. خوار بهجای خار، ناجوانمردانش بهجای ناجوانمردانهاش، جرأت بهجای جرئت، نا به جا بهجای نابجا، اشتباه بهجای آشنا، جزئیایه بهجای جزئیه، نزار بهجای نذار، دردودل بهجای درددل، توجهای بهجای توجهی، خوشبختم بهجای خوشوقتم و محرک کردیم بهجای محرم شدیم نوشته شده است.
بعضی پاراگرافها بسیار طولانی بوده و گاهی تا یک صفحۀ کامل را به خود اختصاص داده، شیوۀ صحیح آن است تا جای ممکن همه به یک اندازه و بیش از چهارخطونیم نباشد. جایی که امیرحافظ تلفنی با پدرش صحبت میکند، دیالوگها در خطوط جداگانه و پشت هم نوشته شده، درستتر آن است که دنبال هم و با فاصلۀ سه نقطه مابین هر دیالوگ نوشته شود یا بین خطوط هر دیالوگ سه نقطه گذاشته شود تا نشان دهد فردی آن طرف خط صحبت میکند که صدایش شنیده نمیشود.
در جایی نوشته شده «عمری بود این حرفها را میشنیدم» درستتر است نوشته شود چند سالی بود این حرفها را میشنیدم؛ زیرا یک عمر با سپهر زندگی نکرده که از این لفظ استفاده شده. «پس تبعات لرزههای آن» اشتباه و تبعات پسلرزههای آن درست است. برای کلماتی که بۀ» ختم میشوند بهتر است دنبالهاش از یای نکرده استفاده نشود و جای آن «یک» قبل کلمه آورده شود تا خوانش آن روانتر باشد، مثلاً بهجای آدم آهنیای بهتر است نوشته شود یک آدمآهنی. «هیاهوی صدا و شلوغی» حشو است، هیاهو همان معنی صدا و شلوغی را میدهد.
از همان اولی که ارکیده در آغوش برادرش فرومیرود تعجببرانگیز است چرا از او نمیپرسد چطور من را پیدا کردی یا چرا زودتر از این سراغم نیامدی؟ آنقدر این سؤال به تأخیر میافتد تا روزی که طاها به دیدنش رفته و همه چیز را توضیح میدهد. جایی که امید برای ارکیده پیام میفرستد و شمارۀ ناشناس میافتد، بهتر بود توضیح داده میشد به چه علت بعد از گذشت مدتی هنوز شمارۀ برادرش در گوشی او وجود ندارد تا سؤالبرانگیر نباشد.
جای تعجب دارد چرا هیچگاه امیرحافظ از خانوادهاش نخواسته اطلاعات بیشتری دربارۀ ارکیده دراختیارش بگذارند یا کنجکاوی برای شناخت بهتر ارکیده نشان نداده تا دلیل حمایتهای بیدریغ پدر و مادرش را دریابد که باعث آن همه سوءتفاهم نشود، لازم بود علتمندی مناسبی برای این مسئله در داستان ساخته میشد تا طبیعیتر جلوه کرده و با واقعیت همخوانی داشته باشد.
زمانی که ارکیده از کارخانه میرود و به امیرحافظ قول میدهد تحت هیچ شرایطی بازنگردد، گفته میشود طاها حسامی هم غیبش زده؛ چطور همچین چیزی امکان دارد؟ آیا در مدت آن دو ماه سر کار نمیرفته؟ برای این غیبت طولانی علتمندی مناسبی در داستان مطرح نشده تا باورپذیر باشد.
از نکات جالب توجهی که در داستان مطرح شده دلتنگی ارکیده برای کودک از دست رفتهاش است، اکثراً بر این گمان هستند که سقط جنین ناراحتی ندارد؛ ولی واقعیت آن است که از همان زمانِ بستهشدن نطفه، حال مادر دگرگون شده و وابستگی بین او و جنین ایجاد میشود که خانم ثروت توانستهاند این حس را بهخوبی در داستان به نمایش بگذارند. فشار روانی ناشی از سقط با مرگ یک کودک خردسال برابری میکند و نمیتوان از مادری انتظار داشت دلتنگ جنین سقط شدهاش نباشد. خلأ ایجاد شده برای مادر باید جدی گرفته شده و در این داستان واکاوی مناسبی صورت گرفته که جای تقدیر دارد.
مسئلۀ جالب دیگری که در رمان مطرح شده ارکیده میگوید گرفتن دیه چه دردی از من دوا میکند؟ واقعاً مادیات نمیتواند جایگزین تألمات روحی شده یا آنها را التیام دهد، هرگز هیچ پولی نمیتواند درد روانی را کاهش داده یا بهبود بخشد. خاطرات ناگوار بهجای مانده از شکنجهها همیشه همراه فرد بوده و روانش را آشفته میکند طوری که با هیچ میزان مادیات آن دردها درمان نمیشوند.
حتی زمانی که دوستش میگوید مهریۀ سنگینی از سپهر گرفته تا از او به جای هر دو نفر انتقام بگیرد باز هم ارکیده احساس آرامش نمیکند چرا که هرگز دنبال انتقام نبوده و بلاهایی که در انتها سر سپهر میآید روح خستۀ او را به آرامش نمیرساند، برای همین در جواب میگوید بدبختی سپهر نمیتواند دلم را آرام کند زیرا روح لطیف او با این خسیسهها بیگانه بوده و هرگز دنبال آسیب رساندن به کسی نبوده ولو دشمنش باشد.
رمان حاضر توانسته با فضاسازی و شخصیتپردازی مناسب خواننده را با خود همراه کند و تعلیق ایجاد شده کشش لازم را برای دنبالکردن خواننده بهوجود آورده است. توجه به این نکته ضروری است که برای بسیاری عادت شده تنها از روی ظواهر و مشاهدات اندک خود پشت سر افراد حرف زده و با این حرفها موجبات ملال آنان را فراهم میکنند. پرداخت به این گونه سوژهها میتواند تأثیر مفیدی در فرهنگسازی داشته باشد خصوصاً برای جوامعی همچون کشور ما که چنین عاداتی در مردم به کرات دیده میشود.
همچنین رفتار امیرحافظ بیانگر افرادی است که وقتی یکبار در زندگی شکست میخورند همگان را با همان تجربۀ اندک خود مقایسه کرده و توان تحلیل رویدادهای مقابلشان را از دست میدهند؛ واقعۀ تلخی که از سر گذرانده موجب میشود ذهنیتی نادرست در اعمالش تأثیرگذار باشد، قضاوت نابجا انجام داده و راه را به خطا میرود. بردن آبروی افراد بهقدری مذمت شده که تنها با بازگشت آبرو و ترمیم اشتباهات قبلی قابل جبران است.
همیشه تأکید میشود حقی که در قبال دیگر انسانها به گردنمان است بسیار مهمتر از عبادات شخصی بوده و باید جایگاه ویژهای برای این قبیل مسائل در نظر گرفت تا هیچگاه اعتبار افراد را خدشهدار نکرده و بهراحتی با بیان چند کلمه در حضور جمع باعث ایجاد زخم بر قلب اطرافیانمان نباشیم؛ چرا که نمیتوان پس از آن بهسادگی این اشتباه را ترمیم کرد و گاهی پیوند دلهای شکسته میسر نخواهد بود.
خانم ثروت توانسته سوژهای را موضوع رمان قرار دهد که تأثیرات مثبت بسیاری در فرهنگسازی دارد و توجه کافی به آن میتواند مشکلات عدیدهای را برطرف سازد. در جایی حاجبابا به ارکیده میگوید: «ببخش باباجان جوونه و جاهل!» و این سؤال برای ارکیده پیش میآید که من هم جوان بودم زمانی که مرتکب خطا شدم پس چرا پدرم از سر تقصیرم نگذشت و جدایی ابدی را انتخاب کرد؟ به نکتۀ ارزشمندی اشاره شده که اگر والدین در مواقع حساس حامی و پشتیبان فرزندانشان باشند مانع از آن خواهند شد که تبعات یک اشتباه دامنگیرشان شود و در سرازیری بیفتند. حمایت خانواده میتواند جلوی برزو اشتباهات بعدی را گرفته و راه را برای برطرف کردن موانع هموار سازد.
در بخشهایی که مجادلۀ درونی امیرحافظ نوشته شده بهخوبی تضادهای موجود در ذهنش به تصویر کشیده شده و خواننده میتواند خوددرگیری او را شاهد باشد که چگونه عقایدش زیر سؤال رفته و نمیداند کدام راه را در پیش گیرد. تجربهای که در عقد قبلی داشته بسیاری از باورهایش را تغییر داده و او را به فردی شکاک و بدگمان تبدیل کرده، حالا در مواجهه با ارکیده دچار تضاد شده و از خود میپرسد کدام را باور کند؟ تجربهای که در تعهد قبلی بهدست آورده صحیح است یا آنچه را در رفتار ارکیده میبیند باید باور کند؟
خانم ثروت با شخصیتپردازی قوی و خلاقانه توانسته رمانی را پیش روی مخاطب قرار دهد که به این باور برسیم در نوع نگرش به ظاهر افراد سادهانگارانه برخورد نکنیم. همیشه آنچه میبینیم با آنچه که در واقعیت وجود دارد ممکن است همخوانی نداشته باشد، همیشه نمیتوان به تجربیات خود از زندگی اتکا کرده و به قول معروف همه را با یک چوب برانیم. گاهی افرادی سر راهمان قرار میگیرند که میتوانند همه باورهایمان را زیر سؤال برده و تفکراتمان را دگرگون سازند.
تنها توجه به نوع پوشش یا برخی رفتار ظاهری نمیتواند بیانگر شخصیت واقعی افراد باشد و چه بسا در پس ظاهر ساده و بیآلایششان انسانی والا و شریف پنهان باشد، برعکس آن هم امکانپذیر است مثل سپهر که در پشت ظاهر موجه و آراستهاش شیطانی فریبنده قرار داشت که توانست زندگی را به کام ارکیده زهر کند. کسی که وجهۀ اجتماعی موجهی برای خود فراهم کرده بود؛ اما در خفا روی پلید خود نشان میداد که بهراحتی برای اطرافیانش باورپذیر نبود.
وقتی صحبت از گرفتن مراسم عروسی میشود ارکیده جملۀ جالبی به زبان میآورد: «طاقت حرف و حدیث مردمو ندارم. این جماعت خیلی وقته خون به جیگر من کردن. نمیخوام تو شادیهام باشن.» ارکیده حاضر است آرزوی پوشیدن لباس سفید عروس و داشتن مراسمی باشکوه را نادیده بگیرد، زیرا وقتی به پشتیبانی و حمایت اطرافیانش نیاز داشت او را از خود راندند.
بهقدری از قضاوتهای نابجای آدمها دلچرکین است که وقتی زمان خوشیهای زندگیاش فرارسیده تمایلی ندارد آنان را شریک شادیهایش سازد. خنجر کلمات زهرآگینشان چنان روح و روانش را متلاشی کرده که گاه انسان را به انزوا کشانده و ترجیح میدهد هرگز با کسانی دمخور نشود که به وقت نیاز به او پشت کردهاند.
در مجموع رمان حاضر توانسته نکات ارزندهای را گوشزد کند و فضاسازی ملموس کتاب و تعلیق ایجاد شده جذابیت لازم را فراهم کرده که با اشتیاق داستان را تا انتها دنبال کرده و با شخصیتها همذاتپنداری کنیم. برای این نویسندۀ گرامی آرزوی توفیق روزافزون داریم. ■