درباره کتاب: رمان دوره میکنیم هنوز را... 544 صفحه دارد که در یازدهفصل، با راوی دانای کل نوشته شده و در سال 1396 توسط انتشارات شادان به چاپ رسیده است.
درباره نویسنده: خانم سارا هاشمی متولد مرداد 62 در تهران و ساکن رشت بوده، مدرک کارشناسی اقتصاد دارد و متأهل است؛ نقاشی میکشد و داستاننویسی را بهصورت حرفهای از سال 92 شروع کرد. سال 95 اولین کارش با نام ستاره چاپ شد، بعد دوره میکنیم هنوز را... از نشر شادان، آغاز این قصه از آخر بود کار بعدی که از نشر علی چاپ شد و رویای بیتکرار از نشر شادان و آخرین کار چاپ شده هم با نشر شادان به اسم و بهار نزدیک است. اجتماعینویس است و سعی میکند از موضوعات جامعه برای رمانهایش استفاده کند.
خلاصه رمان: رمان مبحث خیانت را با پرداختی متفاوت مد نظر قرار داده، گلرو که بعد از تعقیب همسرش متوجه خیانت او میشود، قراردادی را پیش روی بابک گذاشته و به او ششماه مهلت میدهد تا خود را اصلاح کند. بابک را از خانه بیرون کرده و طی قراردادی شرکت مشترکشان را که دوازدهسال کنار هم برایش زحمت کشیده و گسترش دادهاند به نام خود کرده، در عوض مهریهاش را میبخشد؛ همچنین با حضور در محضر حق طلاق میگیرد و در ازایش اجازۀ ازدواج دوم به همسرش میدهد تا به این طریق او را محک بزند که آیا از کردۀ خود پشیمان است یا به کار اشتباهش ادامه خواهد داد. مدیریت شرکت را نیز کامل بهدست گرفته و با همسرش که در اتاق مجاور مشغول کار است تنها بهعنوان کارمندی ساده برخورد میکند.
تحلیل و بررسی رمان: اسم خلاقانهای برای رمان انتخاب شده که میتواند کنجکاوی مخاطب را برانگیزد؛ اما طرح جلد معمولی است و مطلب خاصی را ارائه نمیدهد. نثر داستان ساده و روان بوده و به دل مخاطب مینشیند؛ اشکالات اندکی در نثر دیده میشود که میتوان به دیدۀ اغماض نگریست و نشان از تبحر نویسنده در امر نگارش دارد، از جمله اشکالات موجود میتوان به چند نمونۀ زیر اشاره کرد: همراهاش بهجای همراهش، بیاندازد بهجای بیندازد، خوشبختم بهجای خوشوقتم و ببیندیش بهجای ببیندش نوشته شده است.
گذاشتن خط تیره و آوردن سه نقطه زمانی که دو نفر مشغول مکالمه هستند و نفر دوم سکوت میکند اشتباه است، بهجای آن باید در روایت توضیح داد که طرف مقابل سکوت کرده یا کل دیالوگ را پشت هم بنویسیم و فاصله ایجاد نکنیم. در جایی گلرو برای توصیف رفتارش میگوید: ”چه قدر بچگانه اما عاقلانه رفتار کرده است“ این دو کلمه با هم در تضاد هستند و نمیتوان رفتاری را هم بچگانه دانست و هم عاقلانه، اصولاً بچگانه به رفتاری گفته میشود که عاقلانه نباشد.
پیرنگ داستان حول محور خیانت میچرخد و نویسنده توانسته بهشکلی متفاوت، مبحثی تکراری را سوژۀ رمان قرار دهد و با ایجاد تعلیق مناسب خواننده را با خود همراه کند. نکات ارزندهای در لابهلای ماجراهای مختلف عرضه شده، خصوصاً نوع واکنش گلرو با مسئلۀ موجود جالب توجه است. شیوۀ برخورد گلرو با خیانتِ همسرش تحسینبرانگیز است که روشی منفعلانه را در پیش نگرفته و با تمام قدرت مقابل او ایستادگی میکند. برعکس همیشه که در چنین مواردی معمولاً زنان جا خالی میدهند، گلرو خانه را ترک نکرده بلکه بابک را از خانۀ مشترکشان بیرون میکند که این نحوۀ عملکرد گلرو نقطۀ قوت داستان است. بابک بهاجبار قراردادی را امضا میکند که پیش رویش قرار گرفته به امید آنکه همسرش از گناهش گذشته، پس از مدتی همه چیز را فراموش کرده و زندگیشان به روال سابق برگردد؛ اما گلرو پاسخ میدهد: ”این چیزی که ازت میگیرم، جبرانِ این شکستن نیست!“ حقیقتاً هرگز نمیتوان مادیات را جایگزین احساسات جریحهدار شده کرد، احساس ناامنی ایجاد شده در زندگی و اطمینانی که از میان رفته با پول قابل مقایسه نیست و نمیتواند زخمهای ایجاد شده را التیام بخشد.
در جایی بابک برای توجیه رفتارش میگوید: ”من و تو با هم فرق داریم! من مَردم تو زن!“ به این ترتیب قصد دارد نشان دهد صرفاً چون مرد است مجاز بوده خیلی کارها را انجام دهد و ایرادی بر او وارد نیست؛ این در حالی است که تمام طول دوازدهسال زندگی مشترکشان گلرو بوده که با تلاش مضاعف و حمایت همه جانبه از بابک، توانسته پیشرفتی در زندگیشان پدید آورد و بهراحتی توسط بابک نادیده گرفته میشود. بابک خود را محق میداند بابت زیادهطلبیهایش تنها بهصرف مذکربودن، بهآسانی چشم میبندد روی همه فداکاریهایی که همسرش برای گسترش کارشان در شرکت انجام داده است.
بابک برای موجه جلوه دادن خود فرافکنی کرده و اطرافیانش را مقصر نشان میدهد تا گلرو را وادار کند او را ببخشد و از گناهش بگذرد که به این ترتیب با نادیده گرفتن اشتباهات بابک مثل گذشته به زندگی مشترک خود ادامه دهند. وقتی گلرو پیشنهاد میدهد برای یافتن ریشۀ مشکلاتشان نزد روانشناس بروند، در جوابش میگوید لادن به تو یاد داده تا نقشۀ جدیدی پیاده کنی یا عنوان میکند روانپزشکان خودشان زندگی ایدهآلی ندارند پس نمیتوان به توصیههای آنها عمل کرد؛ از گلرو میخواهد خودشان دو نفر برای رفع مسائل موجود فکری کنند و معتقد است برای بهبود روابطشان کاری از دیگران ساخته نیست.
در سالهایی که کنار هم زندگی کردهاند بیشترین بار مسئولیت روی شانههای گلرو بوده و حال که به جایگاه مناسبی میان رقیبان رسیدهاند، بابک از همسرش انتظار دارد توجه بیشتری به او نشان داده و از حجم کارش بکاهد، تلاشهای مستمر گلرو را سادهلوحانه نادیده گرفته و فراموش میکند زمانهایی که دنبال تفریح و خوشگگذارنی با دوستانش بوده، گلرو وقت خود را به کار اختصاص داده و باعث پیشبرد امور شرکت شده است. بهجای قدردانی از این همه فداکاری گلرو، زحماتش را به دیدۀ اغماض مینگرد و در صدد بهدست آوردن خوشیهای مضاعف در کنار همسرش است، او را مقصر جلوه میدهد به این بهانه که کار در شرکت را به نیازهای او ترجیح داده است.
این میان تعریفهای بجا و تحسینبرانگیز آتیلا از گلرو به او اعتماد به نفس داده و میتواند تا حدودی احساس شکست را در این زن غمگین کمرنگ کند. معمولاً خانمهایی که به اندازۀ گلرو به فکر گسترش کار و حرفهشان باشند تعداد کمتری هستند در مقایسه با زنانی که بیشتر وقت خود را صرف خرید یا ظواهر زندگی میکنند. به تصویر کشیدن زنی مقتدر مانند گلرو بهواقع جای تقدیر دارد که آتیلا میان صحبتهایش با اشاره به این نکات مثبت سعی دارد به گلرو نشان دهد خود را دست کم نگیرد و برای جوهرۀ وجودیاش ارزش قائل باشد.
در جایی آتیلا دربارۀ فواید گوشدادن برای گلرو صحبت کرده و نکات جالبی را مطرح میکند. بهواقع گاهی گوشدادن میتواند گرهگشای بسیاری از دغدغهها بوده و در مواردی حس آرامشی در پی داشته باشد که شاید هر دو طرف از این همصحبتی به نتایج مطلوب برسند. همانطور که آتیلا میگوید حرفزدن و گوشدادن میتواند یکی از راههای تخلیۀ روانی باشد و برخی با این روش خود را از مسائل ناگوار خالی کرده و بهدنبالش حس بهتری در آنان ایجاد میشود.
گلرو از زمانی که متوجه خیانت همسرش میشود مدام خود را سرزنش میکند که مگر در زندگی زناشویی چه کم گذاشته که بابک سمت زنی دیگر کشیده شده، دائم گذشتۀ خود را مرور میکند تا اشکال کار را بیابد؛ اما لادن به او گوشزد میکند اشتباه بابک ربطی به ویژگیهای تو ندارد و نباید خود را از این بابت مقصر بدانی؛ دقیقاً به همان مسئلهای اشاره میکند که میان مردم باب شده و در چنین مواردی اغلب زن را گناهکار قلمداد میکنند بهجای آنکه درصدد رفع ایراد در مرد باشند.
گلرو مدام خودخوری میکند تا جواب این چرای بزرگ را بیابد که چرا همسرش به او خیانت کرد آن هم در وضعیتی که همیشه خواستههای همسرش را بر خودش مقدم دانسته، حتی روزهای تعطیل که همسرش دنبال تفریح و گردش بوده خودش مسئولیت کارهای شرکت را به دوش میکشید تا بابک کمبودی حس نکند. مطابق میل او لباس میخرید یا خود را میآراست تا رضایت همسرش را از همه جهت فراهم کند و حالا روگرداندن بابک از او برایش سؤالبرانگیز شده که ایراد کار کجا بوده است.
زمانی که گلرو به روانپزشک مراجعه میکند، دکتر به او میگوید: ”خیانت هم مثل اعتیاد، یه بیماریه... بیماری روحی و اگر درمان نشه، قطعاً تکرار میشه.“ نکتۀ ارزشمندی که بسیاری آن را نادیده گرفته و بهغلط زنان را عامل لغزش مردان تصور میکنند. همانطور که در این داستان هم بابک مدام تکرار میکند بیتقصیر است و نگار گولش زده یا عنوان میکند گلرو خودش را بهقدری در کار غرق کرده که توجهی به نیازهای من نداشته؛ درواقع برای توجیه لغزشش به هر دستاویزی چنگ میزند تا خود را تبرئه کرده و بیگناه جلوه دهد، مصرانه نمیخواهد اشتباهش را به گردن بگیرد.
آتیلا در جایی اعتراف میکند که میداند گلرو و بابک جدا ازهم زندگی میکنند، در اینجا این سؤال مطرح میشود به چه دلیل گلرو از او نمیپرسد: اگر میدانستی بابک کنارم نیست پس چرا هر بار سراغ او را از من میگرفتی؟ جای این پرسش در متن خالی مانده و با توجه به آنکه گلرو زن باهوشی است، باید کنجکاوی بیشتری در این زمینه نشان میداد.
حرفهای امیدبخش آتیلا، گلرو را به تفکر واداشت که این همه عجله در زندگیاش برای چه بود و به کجا میخواست برسد؟ بعد از پشت سر گذاشتن آن همه سال تلاش به جایی رسیده بود که داشتههای مادی برایش بیارزش شد و اینطور نتیجهگیری کرد برخلاف آنکه همگان تصور میکنند پول حلال مشکلات است، او با وجود برخورداری از امکانات کافی احساس خوشبختی نمیکرد. با خود میاندیشد تمام عمرش دنبال استقلال مالی بوده؛ ولی حالا به مرحلهای رسیده که داراییهایش نمیتواند حس خوشایندی برایش ایجاد کند. گلرو دنبال آرامش بود که به آن نرسید و حال تنهایی آزارش میداد، پول کافی در اختیار داشت؛ ولی از داشتنش لذت نمیبرد.
البته توجه به این نکته اهمیت دارد آنچه به گلرو قدرت داد تا بتواند جلوی همسرش مقاومت نشان داده و او را به زانو درآورد همان تمکن مالی بوده، زنی که از لحاظ مالی مستقل باشد بهراحتی میتواند روی پای خود بایستد و تن به خفت ندهد که این خصیصۀ گلرو در رمان نادیده گرفته شده است. مسلماً اگر حمایت اطرافیان و برخورداری از امکانات کافی نبود هرگز گلرو نمیتوانست این چنین محکم جلوی همسرش قد علم کند و او را از خود براند.
از دیگر امتیازاتی که گلرو داشته همراهی خانوادۀ همسرش است که طرفدار او بودند و کار پسرشان را ناشایست میدانستند. مجموع این عوامل سبب شده گلرو بتواند با تمام نیرو در مقابل بابک ایستادگی به خرج داده و از خطای او چشمپوشی نکند، ویژگیهایی که در جامعۀ کنونی در اختیار همۀ زنان نبوده و از حمایت لازم و بهحقشان برخوردار نیستند. میتوان اینطور نتیجه گرفت آنچه به یک زن قدرت میدهد تا برخوردی شجاعانه در این قبیل موارد نشان دهد، در درجۀ اول استقلال مالی و در مرحلۀ بعد حمایت خانواده و نزدیکان از فرد ستمدیده
است که موجب میشود جایگاه واقعی آنان حفظ شود.
پویان بهعنوان دوست و روانشناس نکات ارزشمندی را به گلرو گوشزد میکند، از جمله آنکه: ”رسیدن تنها هدف نمیتونه باشه... این که چه طور میرسی و با کی... اگه گاهی کمی صبر کنیم هم سفر خوبی رو میتونیم پیدا کنیم... کسی که رفیق نیمه راه نیست.“ در همین جملات کوتاه عمق یک زندگی واقعی نشان داده میشود که مهم آن است از مسیر زندگی لذت ببریم نه آنکه تنها در فکر رسیدن به نقطۀ پایانی باشیم و نحوۀ انتخاب راه را کماهمیت بدانیم. اصل آن است چه کسی ما را در این راه همراهی خواهد کرد و اگر عجول نباشیم، میتوانیم روشی صحیح را مد نظر قرار دهیم.
مطلب ارزشمند دیگری که در داستان به آن پرداخته شده این است، بهزور از گلرو میخواهند بابک را ببخشد که امری نشدنی است؛ چطور میتوان به این راحتی سالهایی که با رنج بر او گذشت نادیده گرفت و انتظار داشت گلرو سادهلوحانه بر گناهان بابک چشم بپوشد، خصوصاً زمانی که هنوز داغ این ننگ تازه است حرف از گذشت آسان نیست. باید به فرد آسیبدیده فرصت داد تا خود را بازسازی کند و بتواند از آن مهلکه جان سالم به در برد، باید روحش التیام یابد تا راه برای گذشت باز شود؛ وقتی مادر بابک به گلرو اصرار میکند تا بگوید پسرت را بخشیدم، این سؤال مطرح میشود بخشیدنی که از سر اجبار باشد به چه کار میآید؟
در مجموع رمان حاصل زنی قدرتمند را نشان میدهد که با تلاش فراوان توانسته سختیها را پشت سر گذاشته و بادرایت و دوراندیشی بر مشکلات فائق آید، نکتۀای بسیار حائظ اهمیت که لازم است در ادبیات داستانی بیشتر به آن پرداخته شود. برای این نویسندۀ گرامی آرزوی پیشرفت روزافزون داریم. ■