مقاله «رئالیسم کثیف» «آزاده جمشیدپور»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

azadeh jamshidpoor

رئالیسم «رئالیسم کثیف» عنوان یک جنبش ادبی است که در قرن بیستم در آمریکای شمالی شکل گرفت. نویسندگان این جنبش از زبانی مختصر برای توصیف تاریک‌ترین بخش‌های واقعیت استفاده می‌کنند. این اصطلاح توسط بیل بافورد، نویسنده و سردبیر مجله گرانتا ابداع شد.

بافورد هنگام توصیف نسل جدید نویسندگان آمریکایی از این نقل قول استفاده کرد: «آن‌ها از بطن زندگی معاصر می‌نویسند؛ نظیر شوهری که زنش را رها کرده، مادریِ ناخواسته، ماشین دزدی، جیب بری، اعتیاد به مواد مخدر و ... اما آنها در مورد این موضوعات با جدایی آزاردهنده و گاهی اوقات کمدی می‌نویسند.»وی در ادامه چنین می‌افزاید که نوشته‌های آنها اینگونه است: «این داستان‌های کم نور، کنایه‌آمیز، گاهی وحشیانه، اما به شدت دلسوزانه، صدای جدیدی در داستان می‌سازد.»

پس از جنگ سرد، رئالیسم کثیف در فضایی از سوء ظن و پارانویا به وجود آمد. این جنبش اغلب از طریق تجربیات کارگران، سرمایه داری و مصرف گرایی را منعکس می‌کند. گاهی اوقات از طنز سیاه برای تغییر روحیه مخاطب و کاستن از سنگینی فضای داستانی استفاده می‌کند. شخصیت‌ها معمولاً امیدی به فرار از شرایط سخت زندگی و فقر خود ندارند. همانطور که "توماس دوبوزی" در پایان نامه دکترای خود در دانشگاه بریتیش کلمبیا، با عنوان "به سوی تعریف رئالیسم کثیف" اشاره می‌کند، داستان رئالیستی کثیف «به دام افتادن را به عنوان زیستگاه طبیعی خود انتخاب می‌کند.»

تعریف و ویژگی‌های رئالیسم کثیف

جنبش ادبی رئالیسم کثیف که در دهه 1980 در آمریکای شمالی آغاز شد، گاهی اوقات بخشی از مینیمالیسم ادبی در نظر گرفته می‌شود. در این گونه آثار، با تمرکز برتم و زمینه، به منظور ایجاد معنا، از قیدهای کم و اقتصاد کلی زبان استفاده می‌شود؛ به این معنی که نویسندگان چیزی را بیش از حد توضیح نمی‌دهند. در هر صورت، جزئیات کمتری نسبت به آنچه که خواننده ترجیح می‌دهد بداند، در این آثار گنجانده می‌شود. همانطور که ویکی پدیا اشاره کرده است، هیچ استعاره یا مونولوگ داخلی در این سبک نوشتاری وجود ندارد. در این سبک نیز مانند مینیمالیسم ادبی، تم و ساختار داستان

است که معنا را دیکته می‌کند. نویسندگان رئالیسم کثیف از خوانندگان می‌خواهند که در خلق داستان نقش داشته باشند.

برخی از این نویسندگان مینیمالیستی عبارتند از: ریموند کارور، کورمک مک کارتی و چارلز بوکوفسکی؛ که مک کارتی از متداول‌ترین نویسندگان رئالیسم کثیف نیز است.

اغلب، هنگام خواندن یک شعر یا رمان کثیف رئالیستی، خواننده با شخصیت‌هایی روبرو می‌شود که رنج می‌برند. آن‌ها مشاغل پیش پا افتاده‌ای دارند و اغلب با کمبود منابع و پول، همچنین با اعتیاد یا انواع دیگری از ناملایمات سر و کار دارند. آن‌ها ممکن است یک استیصال فیزیکی یا درونی داشته باشند که باید برطرف کنند. زنا، الکل، زنان یا اقلیت‌های قومی، افرادی که هر روز از زندگی‌شان بیگانگی، تنهایی و سرخوردگی را تجربه می‌کنند، می‌توانند موضوع داستانهای این جنبش باشند. به این ترتیب، انواع زندگی‌هایی که قبلاً برای قرار گرفتن در آثار ادبی نامناسب تلقی می‌شدند، در کانون توجه قرار می‌گیرند.

نویسندگان مهم جنبش رئالیسم کثیف

چارلز بوکوفسکی- که به گفته مایکل همینگسون، به عنوان «پدرخوانده» این جنبش معرفی شده است، یکی از نویسندگان شناخته شده مرتبط با این جنبش است. آثار او تحت تأثیر جو کلان شهری لس آنجلس قرار گرفته و به زندگی افراد عادی شاغل می‌پردازد.

ریموند کارور- نویسنده محبوب آمریکایی که به عنوان یکی از بزرگترین صداهای زمان خود شناخته می‌شود. او با انتشار مجموعه داستان، شعر و غیره، به دلیل کوتاهی و شدت تأثیرگذاری آثارش مورد توجه قرار گرفته است.

جین آن فیلیپس - نویسنده معاصر آمریکایی که داستان‌های کوتاه و رمان منتشر کرده است.

کورمک مک کارتی - نویسنده رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و غیره. او به دلیل استفاده از جزئیات گرافیکی و علاقه‌اش به جامعه پسا آخرالزمانی شناخته شده است. معروف‌ترین اثر او "جاده" است.

لری براون - رمان نویس و نویسنده داستان کوتاه. او در طول زندگی خود جوایز متعددی را کسب کرد. از معروف‌ترین آثار او می‌توان به "کارهای کثیف" و "عشق بزرگ بد" اشاره کرد.

اگر بوکوفسکی را پدرخوانده جنبش در نظر بگیریم، تأثیر «جان فانته» بر جنبش را نمی‌توان نادیده گرفت. سبک خود بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر کارهای جان فانته بود و در جایی اذعان کرده که "فانته خدای من بود".

این نویسندگان علی رغم ارتباط‌ها و وابستگی‌های نزدیک، به‌ندرت این اصطلاح را پذیرفته‌اند یا خودشان به کار برده‌اند.

نمونه‌هایی از رئالیسم کثیف

«پندهای دوستانه به مردان جوان» شعری فراموش نشدنی از چالز بوکوفسکی است که در آن شاعر پندهایی پوچ به خوانندگان می‌دهد. او خطاب به مردان جوان می‌گوید که به نفع آنهاست که تا حد امکان به دنبال تجربیات باشند؛ هر تجربه احمقانه‌ای نظیر سفر به تبت، نامزدی برای شهرداری و موارد دیگر.

شعر با چرخشی به پایان می‌رسد که در آن سخنران، که احتمالاً خود بوکوفسکی است، اضافه می‌کند که مردان باید هر کاری که احساس می‌کنند نیاز دارند انجام دهند به جز روی آوردن به سرودن شعر، یعنی کاری خودش به آن پرداخته.

«جاده» اثر کورمک مک کارتی که رمان تاریک و بسیار محبوبی است، نمونه شگفت انگیزی از چندین ژانر و حرکت است. این اثر به جنبش رئالیستی کثیف تعلق دارد، همانطور که به مینیمالیسم ادبی نیز تعلق دارد. همچنین نمونه‌ای عالی از ادبیات پسا آخرالزمانی است. این کتاب دو شخصیت را دنبال می‌کند که نامی از هیچ‌کدام آنها برده نشده است، زیرا در دنیایی که توسط یک فاجعه ناشناخته ویران شده است سیر می‌کنند. این دو کارکتر که پدر و پسر هستند، با گرسنگی شدید و استیصالی که به طرز باورنکردنی واقعی به نظر می‌رسد، دست و پنجه نرم می‌کنند.

خطوط داستانی در این داستان‌ها مستقیم هستند و اگرچه از استعاره و تشبیه استفاده می‌کنند، اما معانی، بسیار واضح هستند. جملات کوتاهی مانند «تاریکی غیرقابل تحمل» علامت تجاری این سبک نوشتاری هستند.

«عشق و شهرت و مرگ» شعر کوتاه و فشرده‌ای از چارلز بوکوفسکی است که از قدرت عشق، شهرت و مرگ در زندگی سخن می‌گوید. این متن چند وجهی، با میزان زیادی پانوشت ارائه شده است. خوانندگان باید بفهمند که چه معنایی را از سطرهای کوتاه می‌توانند تفسیر کنند.

چرا رئالیسم کثیف مهم است؟

رئالیسم کثیف جنبش ادبی کوچکی است که ادبیات متنوعی را شامل می‌شود و زندگی معاصر را به طور مستقیم و نسبتاً بی پرده تعریف می‌کند. خوانندگان هنگام خواندن این آثار ادبی، بینش تازه‌ای نسبت به حقیقت زندگی کسب می‌کنند؛ آن طور که نویسنده القا می‌کند.

این جنبش، هم از نظر سبک و هم از نظر محتوا، با تکنیک‌های تجربی و یا تفسیرهای تاریخی و اجتماعی گسترده‌تر، هماهنگی ندارد. برخی از جنبش‌های ادبی مرتبط با رئالیسم کثیف عبارتند از ناتورالیسم، مینیمالیسم (که بار دیگر تجربه‌های سبکی و فضیلت زبانی را محدود می‌کند) و پست مدرنیسم.

"نیک هورنبی" رمان‌نویس و منتقد بریتانیایی، در کتاب "داستان‌های معاصر آمریکا"، استدلال می‌کند که رئالیسم کثیف «یک دسته‌بندی ناکافی است که اصولاً معنای زیادی ندارد». با این حال، دوبوزی پیشنهاد می‌کند که به جای حذف کامل این اصطلاح، ممکن است بتوان نکات ظریفی را اضافه کرد و آن را به عنوان «حجم یکنواخت و کوتاه از مجموعه‌ای از روایت‌های خاص، محلی و شخصی که نابرابری، ویژگی تعیین‌کننده آن‌ها است.» این اختلاف نظر، بین رویاهای بزرگ شخصیت‌ها و واقعیت تلخ موقعیت‌های تیره و فقیرانه آنها، راه را برای ریاکاری، شکست گرایی و تراژدی که مشخصه آثار کثیف رئالیستی است، هموار می‌کند. منتقدان بعدی زیرژانرهایی مانند «سوررئالیسم کثیف»، «رئالیسم کی مارت» یا «هیک شیک» را پیشنهاد کردند که دو مورد آخر توسط "آن ماری کارلسون" در سال 1990 ابداع شد.

رئالیسم کثیف نوعی پدیده ضد فرهنگی فراتر از ادبیات است و بر معماری، فیلم و موسیقی نیز به همان اندازه تأثیر می‌گذارد. به عنوان مثال، فیلمنامه "بارفلای" (1987)، به کارگردانی باربت شرودر، توسط بوکوفسکی نوشته شده است، در حالی که فیلمنامه "فرشته روشن" مایکل فیلد (1990) توسط فورد نوشته شده است. به همین ترتیب، تام ویتس و بروس اسپرینگستین، نوازندگانی هستند که به شیوه رئالیستی کثیف کار می‌کنند. آن‌ها با نویسندگان داستانهای رئالیستی کثیف، به آنچه که بافورد آن را «شکم زندگی معاصر» می‌نامد، تمرکز می‌کنند که در واقع، ترکیبی از وحشیگری و شفقت است که کار آنها را بسیار قدرتمند می‌کند. ■

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله «رئالیسم کثیف» «آزاده جمشیدپور»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692