نگاهی به رمان «فراموش آباد» «مهسا زهیری»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

رمان فراموش‌آباد 577 صفحه دارد و در 45 فصل با راوی اول شخص و به زبان محاوره نوشته شده که در سال 1396 توسط انتشارات برکه خورشید به چاپ رسیده است.

درباره نویسنده: خانم مهسا زهیری متولد 13 مرداد 1366، شاعر و نویسنده اهل تهران، دانش آموختۀ رشتۀ مهندسی نرم‌افزار و کارشناس ارشد ادبیات فارسی هستند. رمان‌نویسی را به‌طور جدی از سال 1390 شروع کرده و حاصل آن چند رمان مجازی و شش کتاب چاپ شده است با نام‌های: به من بگو لیلی، فراموش‌آباد، بی‌مرزی، کوچک‌ترین شکل یک پرنده، هم‌قفس عقاب و ناتمام دنیا.

خلاصه کتاب: رمان دربارۀ دختری به نام خاطره نوشته شده که وقتی دو سال داشت، پدر و مادرش از هم جدا شده و هر یک زندگی مستقلی برای خود فراهم کردند. خاطره گاهی نزد پدر و زمانی در خانۀ مادرش به سر برده، مادرش بعد از جدایی با پسرعمویش ازدواج کرد و دختری حاصل این ازدواج بود که میانۀ چندان مطلوبی با خاطره ندارد.

رمان از جایی آغاز می‌شود که خاطره به علیرضا دل بسته و تصمیم دارد او را به خانواده‌اش معرفی کند، درصورتی که دایی و مادرش، آرش پسردایی‌اش را برای ازدواج با او کاندید کرده‌اند. علیرضا با فهمیدن آن‌که خاطره قصد دارد برای ادامۀ تحصیل راهی آلمان شود، او را ترک کرده و تلاش خاطره برای یافتنش بی‌نتیجه می‌ماند تا روزی در یک مهمانی به منظور آشنایی فامیل با نامزد منتخب آرش، با شخصی به نام صدرا آشنا می‌شود که بسیار شبیه علیرضا است. صدرا خواهر حدیث، نامزد آرش است و حضور او که شباهت بی‌اندازه‌ای به علیرضا دارد، آغازگر مشکلات زندگی آن‌ها می‌شود.

 بررسی رمان: نام مناسبی برای رمان انتخاب شده و با موضوع آن هماهنگی دارد، برعکس طرح جلد بسیار ساده طراحی شده و باعث کنجکاوی مخاطب نمی‌شود. نثر کتاب به زبان محاوره نوشته شده که طبق اصول داستان‌نویسی صحیح نمی‌باشد؛ گرچه شاهد نثری پخته و روان هستیم که اشکالات کمی در آن دیده می‌شود. از جمله ایرادهای اندک موجود می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: جزء که بارها تکرار شده و معنی آن با جز متفاوت بوده و اشتباه به‌کار برده شده است.

قبل از شروع دیالوگ نوشتن اسم گوینده و گذاشتن دو نقطه روی هم مربوط به نمایشنامه‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی است و در داستان‌نویسی از این شیوه استفاده نمی‌شود. ”حسن شروع“ مصطلح نیست و کاربرد ندارد، معمولاً حسن ختام استفاده می‌شود.

خوب به‌جای خب، خدافظ به‌جای خداحافظ، کاغذ آچار به‌جای کاغذ آچهار، عهدی به‌جای عهدۀ، رابطی به‌جای رابطۀ، خونی به‌جای خونۀ، دستی به‌جای دستۀ، نمیای به‌جای نمی‌آی، خره به‌جای خوره، گرییۀ به‌جای گریه، ملیارد به‌جای میلیارد، می‌زته به‌جای میزته نوشته شده است. در جایی گفته شده ”تیپ پسرونه“ که لازم است این تیپ شرح داده شود تا خواننده متوجه شود منظور نویسنده چه نوع پوششی است و از دید او کدام نوع لباس پوشیدن پسرانه محسوب می‌شود، این نوع اصطلاحات برای همگان عمومیت ندارد تا بتوان برداشت یکسانی داشت.

”هر کسی دنبال سوءاستفاده خودشه“ معمولاً گفته می‌شود هر کسی دنبال استفادۀ خودشه نه سوءاستفاده. ”به سکته بیفته“ اشتباه است و باید نوشته شود سکته کنه. در چند جای داستان به نقل قول از نویسنده عباراتی نوشته شده که این شیوه نیز در داستان‌نویسی مرسوم نبوده و نوعی تخطی از اصول نگارش تلقی می‌شود. در مواردی که دو نفر مشغول گفت‌وگو هستند زمانی که یک نفر سکوت می‌کند، به‌جای دیالوگ مربوط به آن شخص سه نقطه گذاشته شده که این شیوه نیز اشتباه بوده و لازم است نوشته شود طرف مقابل سکوت کرد و نباید آن سه نقطه به عنوان نداشتن دیالوگ فرد دیگر قرار گیرد، درواقع با نوشتن روایت و توضیح شرایط باید این سکوت نشان داده شود.

”چند روزی از آخرین اعتصاب غذا می‌گذشت و تا تجاوز بعدی وقت داشتیم“ منظور نویسنده از نوشتن این جملات مشخص نیست و در ادامه به پست و لایک اشاره دارد که ارتباط آن واضح نیست. ”من از ترس حرکتی که توی بیخودی ممکن بود ازش سر بزنه بینمون فاصله انداختم“ این‌جا هم منظور نویسنده رسا نیست که به چه موردی اشاره داشته است. ”بچه‌ها برای آماده شدن به اتاق پ‌هاشون رفتند“ این جمله

 نیز گویایی لازم را ندارد. دو تا از صفحات کتاب کاملاً سفید بوده، مطلبی در آن چاپ نشده و رمان نیمه‌کاره و ناقص رها شده است.

شخصیت‌پردازی به نحو احسن در رمان صورت گرفته و به‌راحتی می‌توان با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کرد. همچنین فضاسازی و صحنه‌پردازی نیز به اندازۀ کافی انجام شده و خواننده به‌خوبی می‌تواند خود را در فضای داستان حس کند. روند داستان سیری خطی داشته و گاهی اشاراتی به گذشته دارد برای آگاهی بیشتر خواننده؛ اما آن‌چه داستان را گنگ می‌کند پرهیز از گفتن برخی مطالب و رها نگه‌داشتن مخاطب است. درواقع پنهان‌کردن مطالب و بازنکردن چرایی روابط، دلیل بر هوشمندی نبوده و نوعی گول‌زدن خواننده به شمار می‌رود. مثلاً همان ابتدا علیرضا به‌طور ناگهانی غیب می‌شود و تا اواخر رمان نمی‌توان فهمید دلیل این غیب‌شدن چه بوده و بعد هم تنها در یک جملۀ کوتاه به‌شکلی تردیدآمیز گفته می‌شود: «توی ذهنم گذشت ولم کرده... قبلاً بهانه می‌آورد که صدرا مجبورش کرده کنار بکشه... ولی بعد پشیمون شدم. دیدم واقعاً دوستت دارم.»

دقیقاً نقش هر یک از این دو نفر یعنی صدرا و علیرضا مشخص نمی‌شود آیا به میل خود به خاطره نزدیک شده‌اند یا به دستور دایی‌شان طرح دوستی با خاطره را ریخته‌اند؟ داستان به‌شکلی پیش می‌رود که گاه باید خودمان حدس بزنیم هدف شخصیت‌ها چه بوده و بعضی کارها را به چه منظوری انجام داده‌اند و دقیق نمی‌توان فهمید نویسنده چه اهدافی را دنبال می‌کرده که چنین واکنش‌هایی را برای شخصیت‌ها ترتیب داده است. مثلاً زمانی که علیرضا در قبرستان حاضر می‌شود، مشخص نمی‌شود آدرس قبر را از کجا آورده. گاهی نیاز به توضیحات بیشتری وجود دارد که به‌عهدۀ خواننده گذاشته شده تا از نشانه‌های موجود حدس بزند؛ ولی نشانه‌ها به اندازۀ کافی گویا نیستند تا منظور نهفتۀ نویسنده در پس حوادث را کشف کرده و بفهمیم چه هدفی را در ذهن می‌پرورانده.

آن‌چه موجب می‌شود خواننده رمان را تا انتها دنبال کند بیشتر کشف چرایی روابط و علت رفتارهای شخصیت‌ها است تا آن‌که هیجان لازم و تعلیق کافی وجود داشته باشد، بیشتر ندانستن و نیاز به کشف چرایی‌ها، مخاطب را با خود همراه کرده که گاهی تا انتها نیز به‌وضوح روشن نمی‌شود نویسنده چه مقصودی را دنبال می‌کرده. نقش علیرضا این میان چه بوده؟ تنها کاتالیزوری برای تسهیل روابط و نزدیکی بیشتر یا دوری لازم در مواقع ضروری؟ آمدن و رفتنش به میل چه کسی صورت گرفته و چرا؟ صدرا تا چه حد به میل خود پیش می‌رفته و کجا طبق خواست دیگران عمل کرده؟ مرز بین این خواستن‌ها مشخص نشده و گاهی درهم پیچیدگی روابط، داستان را گنگ کرده است.

از جمله نکات مثبت و تحسین‌برانگیز رمان آن است که زیاده‌گویی و اطناب ندارد و فضاسازی و صحنه‌پردازی در حد مطلوب صورت گرفته، طوری که خواننده به‌راحتی می‌تواند با موضوع ارتباط برقرار کند. سرگردانی خاطره خیلی خوب ترسیم شده و این‌که جدایی پدر و مادرش چه آسیب‌هایی به روح و روان او وارد کرده، به‌خوبی در داستان توضیح داده شده است.

عقده‌های صدرا و علیرضا بیش از آن‌که گریبانگیر سرنوشت خودشان باشد، موجب آزار و اذیت اطرافیان‌شان شده و طمع‌کاری دایی آن‌ها نیز به این آسیب دامن زده، موجب نابودی زندگی عده‌ای شده که شاید نقشی در گذشته نداشته و به جرم نکرده مجازات شده‌اند. این‌که گناه پدر به نام فرزند نوشته شده و از او انتقام گرفته شود، عملی پسندیده نبوده و نمی‌توان فهمید چطور خاطره دل به کسی می‌بندد که نقش به‌سزایی در آوارگی‌اش داشته. چه راحت گذشته را فراموش کرده و توانسته با او ارتباط برقرار کند. شاید تنها نکتۀ مثبت این ماجرا نزدیکی دو خواهر به‌هم باشد که توانستند کدورت‌های گذشته را کنار گذاشته و در انتهای داستان به یکدیگر نزدیک شدند.

زیاده‌خواهی داییِ خاطره و تجمل‌گراییِ مادرش بخش دیگری از مشکلات را به‌دنبال داشته که سبب‌ساز آوارگی او شده است. پدرش گرچه شخصی مهربان و فداکار به نمایش گذاشته شده؛ اما در اصل فردی منفعل بوده که کمتر برای بهبود شرایط تلاش لازم را صورت داده و همیشه منتظر مانده تا دیگران زندگی را پیش ببرند. آرش هم فردی است که مطیع و فرمانبردار بوده و نتوانسته از خود اراده داشته باشد.

سردرگمی و پریشانی در اکثر شخصیت‌های داستان نمود دارد و گویا هر یک به دنبال سرابی هستند که به‌محض رسیدن به مقصود، به پوچی‌اش پی می‌برند. شاید تنها فرد موفق داستان

را بتوان خاطره قلمداد کرد که علی‌رغم پشت سر گذاشتن مصائب بسیار، پایانی خوش برای خود رقم زده است و سایر شخصیت‌ها در سرگردانی خود باقی مانده‌اند. البته برخی نیز به شیوۀ داستان‌های پندآموز به عاقبت کار خود رسیده و تعداد کمی راه درست را یافته‌اند.

از جمله نکات حائز اهمیت داستان حضور فردی ترنس در داستان است و تلفیق ماجرای او در داستان توانسته ارزش به‌سزایی برای رمان ایجاد کند که جای تحسین دارد. گره زدن مشکلات او و بررسی مسائلی که با آن درگیر است در خلال داستان، بحثی جالب را ایجاد کرده که لازم است تمامی نویسندگان این مسئله را مد نظر قرار دهند و در رمان‌های خود بگنجانند؛ زیرا تعداد این افراد به اندازه‌ای هست که بتوان در هر رمان نمونه‌ای از این افراد را وارد کرد و جایگاهی برایشان در نظر گرفت.

جمع‌بندی داستان نیز به‌نحو مطلوبی صورت گرفته و توانسته رضایت مخاطب را فراهم کند. در مجموع رمانی حاصل آمده که نشان‌دهندۀ خطاهایی است که گرچه ظاهراً روی آن‌ها سرپوش گذاشته می‌شود؛ اما به آتش زیر خاکستر شباهت دارد که در اثر کمترین وزش باد گُر گرفته و همه چیز را در خود خواهد سوزاند، به قول معروف‌تر و خشک را باهم می‌سوزاند. وقتی زخم‌های کهنه درمان نشوند، می‌تواند روزبه‌روز عمیق‌تر شده و شخص را به کارهایی وادار کند که دور از انسانیت بوده تا شاید کمی باعث التیام خاطرش شوند.

پرورش فرزند بسیار مهم‌تر از دنیا آوردن او است و بعد از آن نمی‌توان تنها به خود فکر کرد و باید مصالح آنان را نیز در نظر گرفت. اشتباهاتی که گاه جبرانی برایش نمی‌توان یافت و شاید زمانی پی به مشکل به‌وجود آمده ببریم که کارازکار گذشته و بسیاری در این دام اسیر شده باشند و خانم زهیری به‌زیبایی توانستند در این رمان این نکات ارزنده را در معرض دید مخاطب قرار دهند.

برای این نویسندۀ گرامی آروزی پیشرفت روزافزون داریم. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نگاهی به رمان «فراموش آباد» «مهسا زهیری»؛ «زهرا فرازاندام»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692