نقدی بر فیلم «قهرمان» کارگردان «اصغر فرهادی»؛ «سیما عبادی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

sima ebadi

اصغرفرهادی نویسنده وکارگردان هوشمندی است، که تقریباً درهمه کارهایش یک مشکل و بعضایک فعل اخلاقی را مطرح می‌کند وآن‌را مانند یک گلوله برف می‌غلتاند، بزرگ وبزرگ‌تر می‌شود و به صورت یک بهمن آوار می‌شود روی جامعه. ازجز به‌کل می‌رود. از فرد به جامعه که تک‌تک آدم‌ها سازنده جامعه انسانی هستند وحالا اینجا ایرانی.

درپلان اول رحیم که زندانی مالی است به مرخصی می‌آید، با لبخندی روشن و چهره‌ای باز، درپلان ابتدایی بعدی ما او را در تخت شاپور می‌بینیم، (دلیل اصلی انتخاب شیراز، بایدهمین پلان افتتاحیه ودرخشان باشد).

عظمت گذشته ایران، رحیم سلطانی و بقیه آدم‌ها درمقابل بزرگی این اثرباستانی مانند یک نقطه‌اند، یک صفر و این را فرهادی با لانگ شاتی که روی آن می‌ماند به رخمان می‌کشد (ممکن است گفته شود ایرانی‌ها درگذشته زندگی می‌کنند، ولی این گذشته جواب داده و باید دوباره ساخته شود) مرمت کاران درحال بازسازی بنا هستند، رحیم پله‌های زیادی را بالا می‌رود تا به مقبره یکی از این بزرگان برسد واولین دیالوگ فیلم را می‌گوید “خدایش، چطوری مرده‌هاشونو تا این بالا می‌آوردند “

فرهادی نخواسته به سمت شعارزدگی برود و از این پلان درخشان یک‌بار بیشتر استفاده نمی‌کند و در بقیه فیلم هم فرقی نداشته که کجا باشد، چون ما دیگر ردی از شیراز نمی‌بینیم.

رحیم چای راسرقبر خشایارشاه می‌خورد (محفلی دوستانه) و همراه باشوهرخواهرش که آنجا در کار مرمت است و مردی مهربان و دارای صفات اخلاقی نیکو است ولی دست بسته از کمک مالی به رحیم، در وانفسای گرفتاری‌های فردی و در زمانه سختی که فشارش روی همین مردم شریف است.

اطلاعات ذره، ذره به فیلم تزریق می‌شود واین یکی دیگر از خصوصیات فیلم‌های اصغرفرهادی است که تماشاگر را مشتاقانه تا پایان فیلم به دنبال شخصیت‌هایش می‌کشاند.

در پلان بعدی رحیم به خانه خواهرش می‌آید در اینجا می‌فهمیم که زن طلاق گرفته (خواهرزن طلبکار رحیم) و

رحیم پسری دارد به نام سیاوش که لکنت زبانی دارد. خواهررحیم ازسیاووش ودوبچه خودنگهداری می‌کند، بچه‌ها

به شدت سرشان در فضای مجازی است و در بازی‌های آن غرق‌اند بدون اینکه با هم بازی کنند، بازی‌هایی واقعی.

نسل جدید، نه از پدران ومادران خود چیزی می‌آموزند که در گرفتاری‌های خود غرقند ونه چیزی از تاریخ پرافتخار افتتاحیه فیلم می‌دانند فقط سرگرم بازی مجازی‌اند.

فضای مجازی که سایه‌اش روز به روز بزرگ‌تر می‌شود و واقعیت را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. همان‌گونه که کار اخلاقی را که رحیم انجام داده را در وادی شک و شبهه می‌اندازد و آن را به مسیری مسموم هدایت می‌کند.

درپلان بعدی ما او را با دختر جوانی می‌بینیم که کیفی را که حاوی سکه‌های طلا است را به او می‌دهد، دختری که رحیم اورا دوست دارد واورحیم را.

اکثرپلان‌های این فیلم گلوزآپ هستند، شاید نشان از تنهایی فرد در دنیای امروز باشد اما پلان‌های مربوط به رحیم وسمیرا که عاشق هم هستند تقریباً همه جا دونفره است. دختری به غایت ایرانی مانند تصاویرباستانی زنان ایرانی، امابازهم دست بسته وله شده در گردونه جامعه که با خانواده برادر خود زندگی می‌کند، در بلوک‌هایی سیمانی که بی‌شباهت به کمپ‌های پناهجویان نیست.

سمیرامعلم گفتاردرمانی سیاووش هم هست، دختر عاشق، مهربان، حامی وآرامش دهنده که سعی درترمیم زبان نسل جدید دارد.

رحیم ودختر سکه‌ها رابرای فروش می‌برند (بعدامی فهمیم که این سکه هاراسمیرادریک کیف درایستگاه اتوبوس پیداکرده) هفده سکه نصف بدهی رحیم را می‌دهد، طلافروش حساب می‌کند اما ماشین حساب کار نمی‌کند وقلم نمی‌نویسد ورحیم که از نسل همان مردم شریف ایرانی است این‌ها را نشانه می‌بیند وسکه‌ها را نمی‌فروشد وشماره زندان را روی برگه‌ای چاپ می‌کند و در حوالی محل پیداشدن به همه جا نصب می‌کند تا با دادن نشانی کیف و سکه‌ها به صاحبش

 بازگرداننده شود دوباره به زندان برمی‌گردد.

تلفن زندان زنگ می‌زند رحیم که در حال کاغذ دیواری کردن و پوشاندن دیوارها است رافرا می‌خوانند. زنی که آن سوی تلفن است نشانی هارا درست می‌گوید هماهنگی‌ها با خواهررحیم انجام می‌شود ودرپلان بعدی زن را می‌بینیم که درخانه خواهر رحیم است. گریه می‌کند ومی‌گوید که برای تک تک سکه‌ها زحمت کشیده واسیر دست شوهری معتاد است و برای فروش و سپرده گذاری در بانک رفته‌بوده که کیفش را گم می‌کند، کیف را سیاووش می‌آورد، فرهادی سکه‌ها را به ببینده، سمیرا، سیاووش وخواهررحیم نشان‌داده‌است. فیلم از اینجا وارد بخش گسترش خود می‌شود، وتمام پیام خود رابه نمایش می‌گذارد«سواستفاده ازیک فعل اخلاقی، یک ارزش، یک معنی توسط نظام قدرت وتهی‌کردن آن از درون.

مسئولین زندان این حرکت رحیم را رسانه‌ای و دربوق وکرنا می‌کنند.

جشنی توسط موسسه‌ای مردمی برپا می‌شود تا ضمن دادن لوح تقدیر به رحیم برای آزادی او پول جمع‌کنند واستانداری هم قول کار را می‌دهد که رحیم بتواندباقسط بندی بقیه قرض خود رابدهد و آزاد شود.

مبلغی پول جمع می‌شود رحیم برای گرفتن شغل به استانداری می‌رود، درانجامسئولش می‌گوید درفضای مجازی شک و شبهه ایجاد کرده‌اند که از کجا معلوم راست بگویند؟ چه کسی دیده؟؟؟

وتا آن زن نیاید وامضا ندهد امکان دادن کار نیست. کاری که رحیم روی باز پرداخت قرض‌اش به صورت اقساط رویان حساب کرده است.

به دنبال زن می‌رود هیچ نشانی از او نیست فقط راننده تاکسی که او را آورده است را می‌یابد و راننده می‌گوید زن با موبایل او بارحیم تماس گرفته و پیشنهاد می‌دهد زن دیگری راببرد وامضا دهد، سمیرا این کار را انجام می‌دهد وهمه به فرمانداری می‌روند ولی سمیرا انقدرسوال پیچ می‌شود که معلوم می‌شود آن زن مورد نظرنیست. شغل را به او نمی‌دهند و نهادمردمی پولش را پس می‌گیرد وبه یک زندانی محکوم به اعدام می‌دهد تا پول دیه او جور شود وقصاص نشود، فقط در این بین سمیرا از مسئول نهاد (فرشته صدرعرفانی) می‌خواهد لااقل اعلام کنند رحیم خودش این پول را بخشیده است.

با اعلام رسانه‌ای این خبر مسئول زندان بار دیگر برای استفاده از این فعل اخلاقی دوباره به خانه رحیم می‌آید سیاووش را پای دوربین می‌نشاند و او با لکنت زیاد برای پدرش آزادی و کمک را طلب می‌کند

و در پلان درخشان پایانی رحیم از مسئول زندان تقاضا می‌کند فیلم پسرش راپاک کند و با امتناع او کار به برخورد می‌کشد و فیلم پاک می‌شود.

سیاووش در آتش است، سیاووش حقیقت را دیده و از آن زمان دیگر او را در فضای مجازی نمی‌بینیم.

نسل قبل چیزی ندارد که به نسل جدید بدهد، نسلی که سر در فضای مجازی دارد و لکنت زبانی، به جز اخلاقیات که از گذشتگان خود به میراث گرفته‌اند و اینکه اجازه ندهند از این اخلاق سواستفاده شود، بنابراین رحیم با بازگشت به زندان واجازه ندادن به سواستفاده از پسرش این کار را می‌کند.

سیاووش را به سمیرا می‌سپارد وبه زندان می‌رود در آخر رحیم را می‌بینینیم که در راهروی نگهبانی زندان نشسته وقاب درب زندان که جلویش گشوده است و نگاه می‌کند به مردی که از زندان آزاد می‌شود وهمسرش را که به استقبالش آمده دراغوش می‌گیرد، شیرینی که زن آورده ابتدا به نگهبانان سپس به رحیم می‌دهد که به شکرانه آزادی‌اش به زندانیان بدهد و دست در دست همسرش سوار اتوبوس می‌شود ومی‌رود.

چهره رحیم همانند پلان ابتدایی گشاده وخندان است.

پلان‌های مربوط به سارینافرهادی به نظرم زائد بود و نقش خود سارینا فرهادی هم هیچ کارکردی درفیلم نداشت. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نقدی بر فیلم «قهرمان» کارگردان «اصغر فرهادی»؛ «سیما عبادی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692