دیدن یا ندیدن
نویسنده: استیون نایت
بازیگران: جیسون موموآ _ آلفری وودوارد سیلفیا هوکس _ کریستیان هامارکو_ هرا هیلمار _ نستا کوپر _ آرچی مَدِکو _ موژان آریا _ دیو باتیستا
محصول ۲۰۱۹
خلاصه داستان
در آینده ویروسی مرگبار جمعیت جهان را به چند میلیون کاهش داده و مردم توانایی دیدن را از دست دادهاند، در چنین جهانی بینایی کفر و گناهی نابخشودنی بحساب میآید، هنگامی که در یک قبیله نوزادانی بینا به دنیا میآیند همه چیز تغییر میکند.
چندی است که ساخت مجموعههای تلویزیونی و اینترنتی در جهان رونقِ بسیاری پیدا کرده و در این سالها مخاطبین شاهد مجموعههای ارزشمند بسیاری از جمله مردگان متحرک، برکینک بد، بازی تاج و تخت و بسیاری مجموعههای درخشان دیگر بودند که فیلمنامه و کارگردانی مناسب مخاطب خود را با مفاهیمی جدی درگیر ساختهاند.
مجموعۀ بودن نوشتۀ استیون نایت را نیز میتوان از همین دسته آثار به شمار آورد، اثری که مخاطب خود را نسبت به مفاهیمیای که وی از پیش به آنها عادت کرده است به چالش میکشد.
مجموعه دیدن در ژانر پسا آخر زمانی ساخته شده است و جهانی را به نابود شده را به تصویر میکشد که دیگر قوانین پیشین در آن کار بردی ندارند. استیون نایت در مقام نویسنده و فرانسیس لارنس در مقام کارگردان اثر، جهانی را به تصویر میکشند که در آن، اکثریت افراد نابینا هستند و بینایی کفر محسوب میشود و حرف زدن دربارۀ آن نیز عملی کفر آمیز دانسته میگردد. نایت با طرح این مسئله، هوشمندانه دست روی این نکته گذاشته که در جامعۀ انسانی، تا چه میزان تفاوتها به ایجاد تقابل و دشمنی میان افراد میانجامد؟
انسانها همیشه از آنچه با خودشان تفاوت دارد وحشت دارند. خواه این تفاوت جسمانی باشد و خواه در عقیده و افکار. نکتهای که نایت در اثر خود طرح میکند این است که تا هنگامی که اکثریت جامعه جامعه جاهل هستند، اقلیت محکوم به تحمل فشار و رنجی ناعادلانه خواهند بود. از سوی دیگر، نایت و کارگردان اثر، به این مسئله نیز پرداختهاند که گاه بینایی و حتی توانایی خواندن و مطالعه به خرد و آگاهی منجر نمیشود، بلکه تا زمانی که انسانها از تواناییهای خود در راه نادرست استفاده کنند، ساختن جهانی زیباتر و متعالیتر ناممکن خواهد بود. از منظر نایت در جهانی که همه نابینا هستند بینایی به مثابه قدرت دانسته میشود و در جامعهای انسانی، اگر قدرت با مسئولیت همراه نگردد به فاجعه میانجامد.
در صحنهای از قسمت سوم فصل اول مجموعه، هنگامی که هانیوا برای نخستین بار مردی نابینا را هدف پیکان خود قرار میدهد، با تأسف میگوید: «یه مرد مُرده، یه مردِ بد، ولی مُرده، چون میدونستم این قدرت رو دارم که بکشمش و گیر نیفتم.»
در اینجا مسئلۀ مسئولیتِ بینایی مطرح میشود، اگر بینایی با خود قدرت را به همراه دارد در عین حال مسئولیت را نیز در پی خواهد داشت. نویسنده این سؤال را در برابر مخاطب مینهد که در جهانی که اکثریت نابینا هستند، فرد بینا تا چه میزان موظف به احساس مسئولیت در قبال توانایی خویش است؟ آیا او نسبت به انسانهای دیگر مسئول نیست و نباید قوانین اخلاقی را در بابِ رفتار با انسانهای دیگر رعایت کند؟
در طول اثر شاهد این مسئله هستیم که اگر فرد بینا قوانین اخلاقی را نادیده انگارد، ساختن جهانی بهتر و ارزشمندتر، تنها رؤیایی باطل و پوچ خواهد بود. همانطور که جامعهای که جرلامارِل تشکیل داده است از یک جامعهای فرهیخته و آرمانی فاصلهای بس قابل توجه دارد.
از سوی دیگر، خالقان اثر به مسئلۀ قدرت نیز پرداختهاند، و در طول مجموعه مخاطب شاهد این مسئله است که هرچند در جهانی پسا آخر زمانی بسیاری از قوانین تغییر مییابند، لیکن نسبت انسان با قدرت همیشه بر جای خواهد بود زیرا انسانها پیوسته خواهان قدرت بیشتر برای سلطه بر دیگران هستند. در مجموعۀ دیدن نسبت سکس و قدرت نیز مطرح گردیده است و افراد نابینا از افراد بینا به عنوان بردۀ جنسی استفاده میکنند.
به عنوان مثال ایدو واس هانیوا را تنها موجودی میداند که باید در خدمت تولید افراد بینا برای حکومت باشد، در چنین فضایی دیگر ارزشهای انسانی و ساحت وجودی آنها رنگ میبازد.
مجموعۀ دیدن مخاطب خود را پیرامون بسیاری مسائل به اندیشه وا داشته و او را به چالش میکشد و این خود کاری ارزشمند و قابل توجه است. به امید آنکه سریالهای بیشتری از این دست ساخته و باعث شود مخاطبین به جای درگیر شدن با سرگرمیِ صرف پیرامون مسائل مختلف به اندیشه بپردازند.■