این روزها نویسندگان، مخصوصاً نویسندگان نو قلم، برای پختگی قلم و هموار شدن راه پیش رو، به نقد تخصصی بسیار نیاز دارند. مانند دانش آموزی که بعد از حل مسئله ریاضی، تمرین را برای بررسی به معلم خود نشان میدهد. موضوع بسیار مهم این است که اول باید بدانیم منتقد تخصصی و بازاری کیست و بعد از آن منتقد دلسوز کیست.
درمورد این مطلب در ادامه صحبت خواهیم کرد و نقد را با تشبیهی ساده توضیح میدهیم.
بسیار کسانی وجود دارند که کلاسهای داستاننویسی را گذراندهاند و با نوشتن «منتقد ادبی» در بالای پیج خود، خود را «منتقد» میدانند؛ این موضوع کاملاً بیارتباط به سن این افراد هست چراکه بسیاری از تازه کارهای ادبیات داستانی سن زیادی دارند اما بسیاری با گمان اینکه این افراد ریش سفید هستند و چین و چروک چهرشان نوید پختگی در این عرصه را میدهد، داستانهای خود را به آنها میدهند تا نقد شود.
خاطرهای جالب در ذهنم هست. روزی با یکی از دوستانم که ۲ سال کلاسهای داستانویسی را گذرانده بود، سر موضوع نقد بحث میکردیم. گفت: «چند وقت پیش داستانم رو دادم به یه منتقد که نقدش کنه اما خب یه نکته مثبت از توی این داستان در نیومد که نیومد. خیلی تو ذوقم خورد.»
از او خواستم داستانش را برای من ارسال کند تا من هم نگاهی بیندازم. وقتی داستان را خواندم متوجه شدم این داستان مولفههای پست مدرن را داراست و بر خلاف نظر آن منتقد ریش سفید، داستان بسیار قشنگی است. گفتم: «بعد از نقد داستان، ایرادات را نگفت؟ پیشنهادی نداد؟»
«نه فقط گفت خوب نیست و من دوست نداشتم.»
متعجب و متوجه شدم این کسی که اسم خود را منتقد گذاشته است:
- سلیقهای نظر داده
- احساسی نظر داده
- و مهمتر از همه داستان را کالبدشکافی نکرده است.
این مقاله، مراحل نقد داستان را با تشبیه به کار پزشک هدف قرار داده است.
- معاینه اولیه: این مرحله صرفاً بررسی سادهای است که یک پزشک برای بیمار انجام میدهد.
مثال: کمر شما درد میکند، پزشک اول با گوشی نفسهای شما را چک میکند و بعد با دست گذاشتن و فشار دادن آرام روی کمر شما، نقطه درد را پیدا میکند.
در نقد داستان هم همینطور است. منتقد بررسی اولیه داستان را انجام میدهد که این خود چند مرحله دارد:
الف) نثر: در این مرحله، منظور از نثر، نثر مختص نویسنده نیست بلکه نثر داستانی است که بسیاری آن را درک نکردهاند و شاکله داستان را بهم میزند.
برای مثال: داستاننویسهایی دیده میشوند که از نثر شاعرانه استفاده کردند اما برخی کلمات، جملات و توصیفات هیچ شاکله شاعرانهای ندارد. برای مثال، نویسندهای که میخواهد صحنه باریدن باران را توصیف کند باید شاعرانهترین کلمات و جملهبندیها را استفاده کند و مثل نثر ساده رئال نباشد زیرا مخاطبی که نثر شاعرانه را دوست دارد، منتظر توصیفات شاعرانه است اما اگر غیر از این باشد، احتمال دارد به خواندن داستان ادامه ندهد.
به مثال باران توجه کنید:
شاعرانه: آسمان را میبینم که عرقریزان است و مانند عاشقی که زانو بغل گرفته و میگرید.
رئال: باران میبارد و زمین را خیس میکند.
ب) ویراستاری: این مرحله، مرحله بسیار مهمی است که بسیاری از نویسندگان به دلیل تعصب به قلم خود، آن را نادیده میگیرند و متنهای خود را دست ویراستار نمیدهند تا به بهترین نحو ویراستاری شود.
برای مثال: شما سلمانی میروید تا موهای زائد سرتان را بچینید و مرتب شود. ویراستاری در داستاننویسی هم اینگونه است که نویسنده، علاوه بر اینکه خود باید حداقلهای اصول نگارشی را بداند بلکه بعد از تحریر و بازنویسی، متن را به ویراستار خوب بسپارد زیرا ممکن است نویسنده به دلیل عادت به ایرادات خود، آنها را متوجه نشود.
درمورد منتقد هم این نکته بسیار صدق میکند. منتقد موظف است ایرادات نگارشی نویسنده را بگوید و درست آن ایرادات هم بیان کند. منتقد کامل و متخصص، باید اصول نگارشی را بشناسد و آن را در نقد اولیه به کار بگیرد زیرا بسیار نویسندههایی وجود دارند که شناختی به اصول نگارشی ندارند.
ج) ژانر: هر داستانی ژانری دارد. البته در سبک مدرن، میتوان چند ژانر را به کار بگیریم.
منتقد باید ژانرها را تخصصی بشناسد نه اینکه صرفاً با نامهای آنها آشنا باشد و تعریف کلی از هر ژانر را بداند.
برای مثال، ویژگیهای ژانر کاراگاهی و پلیسی را بشناسد، فرق این دو ژانر را بشناسد.
متاسفانه برخی منتقدان بدون شناخت ساده از ژانرهای ادبی، داستانهای بسیاری را نقد له کننده میکنند و باعث دست کشیدن نویسندگان بسیاری میشوند که میتوانند قلم ماندگاری داشته باشند.
- معاینه ثانویه: این مرحله معاینه پزشک تخصصی میشود.
به مثال کمر درد بر میگردم. در این مرحله، پزشک برای بیمار، عکس مینویسد و به بیمار میگوید باید از کمر «ام آر آی» بگیرد و بعد دیدن عکس نظر خودش را میدهد.
در این مرحله از نقد هم، گزینههای تخصصیتر از مرحله اول وجود دارد.
الف) مکتب: در نقد تخصصی داستان، منتقد باید به مکتبها و مولفههای آنها کاملاً آگاه باشد و بداند داستانی که نقد میکند در کدام مکتبی نوشته، شده.
برای مثال داستانی به نام «مرد اسکلتی» از «آقای مهدی رضایی» داستانی است سورئال. مخاطب اسکلتی را میبیند که قصد نوشندن لیموناد دارد. اگر ما ندانیم این داستان در مکتب سورئال جای میگیرد، بدون آگاهی و ایرادات غیر تخصصی، داستان را له خواهیم کرد.
مثالی دیگر: داستانی داریم که در این داستان، یکشی حرف میزند و نویسنده به او جان داده است. ما اگر ندانیم این داستان در مکتب رئال جادویی نوشته شده است، چه نقدی خواهیم کرد؟ بدون شک، از داستان ایرادات غیر تخصصی خواهیم گرفت و بدون آگاهی از ویژگیهای مکتب، نویسنده را هم از ادامه دادن در راه، ناامید خواهیم کرد.
ب) سبک: این مرحله را با مثالی توضیح خواهیم داد.
اوایل قلم زدنم، داستان کوتاهی نوشتم و آن را به یک منتقدی که به گفته دوستم، حرفهای بود دادم تا نقد شود، چند روز بعد که برای نقد، پیش منتقد رفتم گفت: «داستانت خیلی توصیحات اضافه داره. چه خبره؟! ایده خوبه اما زیادی توضیح دادی.»
زمانی که داستان را به منتقدی دیگر دادم گفت: «داستان قشنگی بود و چون سبک داستان کلاسیکه، میشه توضیحات و توصیفات رو پذیرفت و جرم هم نیست. کلاسیکنویسها هم اینطوریه.»
چند منتقد هم همین حرف را گفتند و من متوجه شدم منتقد اولی، با سلیقهاش نقد کرده نه تخصص خود.
در سبک پست مدرن، داستان «چالهها» را داریم. خواندن این داستان برای کسی که ویژگیهای پست مدرن را نشناسد و از همه مهمتر، درک نکند، خسته کننده و داستانی پوچ شناخته تلقی میشود اما با شناخت و درک این ویژگیها، متوجه زیبایی داستان میشویم پس اگر منتقدی ویژگیهای سبک پست مدرن را متوجه نباشد، در روند نقد داستان پست مدرن به مشکل میخورد و آن مشکل سلیقه است که به کمکش میآید و اینگونه، داستانی را که میتواند بسیار حرف برای گفتن داشته باشد له میکند.
ج) نثر متخص: نثر متخص نثری است به خود نویسنده مربوط است. برای مثال: احمد محمود نثر مختص خودش را دارد یا محمود دولت آبادی، نثر مختص خود را دارد. هرچند که خیلیها به فرم و ساختار نثر محمود دولت آبادی ایراد میگیرند اما در کل نثری دارد مختص به خود و نمیتواند آن را از بین ببرد زیرا سالهاست این نثر در قلب و ذهن طرفدارانش ریشه دوانده است.
منتقد نباید بدون آگاهی از نثر مختص نویسنده، ایرادات غیر تخصصی بگوید. نثر مختص، لباس نویسنده است. یک نویسنده کت و شلوار تن میکند، نویسندهای لباس راحتی و نویسندهای هم لباس نثر جلفی دارد. منتقد موظف است قبل از نقد، دلیل نثر را از نویسنده بپرسد.
۳. جراحی: در این مرحله، پزشک بعد از دیدن عکس، تشخیص میدهد که بیمار باید جراحی شود. این مرحله تخصصیترین و مهمترین مرحله است که مستلزم دانستن اطلاعات جامع و تخصصی و علمی است.
این مرحله در نقد، کالبد شکافی متن نام دارد که اطلاعات علمی و کافی را میطلبد.
الف) بررسی دغدغههای نویسنده به جهان خود و جهان قبل از خود: درواقع منتقد در این مرحله وارد ذهن نویسنده میشوند. در مراحل قبل، این نویسنده بود که ظاهر اثر خود را مقابل چشمان منتقد گذاشته بود اما در این مرحلهها، منتقد باید به ذهن مخاطب نفوذ کند و خط فکری مخاطب را شناسایی کند.
برای مثال:
- شناسایی کند محتوا یا خط فکری نویسنده چیست.
- داستان انتقادی این نویسنده، خطاب به چه کسی یا کسانیست؟
- آیا نویسنده دغدغهای دارد یا اینکه صرفاً جهت ذوق و شق است که این داستان را نوشته و هدف دیده شدن است؟
- درونمایه نویسنده از کجا در ذهنش ساخته شده؟
ب) روانشناسی: بسیاری از داستانها فرم مناسبی ندارند اما از منظر روانشناسی بسیار مورد تحسین قرار گرفتند که این در سبک مدرنیسم بسیار اهمیت دارد.
امروز داستانهایی نوشته میشود که رشته روانشناسی نقش پر رنگی در آن ایفا میکند. وقتی بحث روانشناسی پیش میآید، بسیاری آن را مختص به روان انسان میدانند. درست است که روانشناسی مربوط به روان انسان است اما روانشناسی در روانشناسی رنگها، صحنه، فضا و بسیار عناصر دیگر کابرد دارد که نباید از چشم منتقد رد بشود.
منتقد با مطالعه روانشناسی، از تمام عناصری که در روانشناسی وجود دارد و نویسنده در داستانش کار میگیرد، شناسایی میکند و با از خود میپرسد که استفاده از این عنصر منطقی است یا خیر؟
مثال: نویسنده، زنی پنجاهساله خلق کرده است که بیماری قلبی دارد و بیماری پانیک هم برای او در نظر گرفته است.
منتقد فکر میکند علت و دلیل انتخاب پانیک برای زنی که ناراحتی قلبی دارد چیست؟
ب) جامعه شناسی: در این مرحله، اثر نویسنده، از دیدگاه پرداخت به جامعه بررسی میشود. این مرحله هم بسیار دغدغهمند و دغدغهپذیر است و نویسنده را از این لحاظ بررسی میکند. برای مثال: اثر نویسندگانی که نوبل دریافت میکنند یا نامزد این جایزه میشوند، از لحاظ دغدغه و پرداخت به جامعه خود مورد بررسی قرار میگیرد پس این موضوع در بزرگترین جشنواره ادبیات هم بسیار اهمیت دارد و یکی از گزینههای انتخاب داستان، نگاه عمیق و دغدغهمند نویسنده به جامعه است؛ درواقع نویسنده مینویسد تا بذر دغدغهای که شاید سالهاست در ذهن پرورانده را به جهان بگوید یا تلنگری در روند آن بزند.
د) فلسفه: علم فلسفه یکی از تخصصیترین علم هاییست که در چند سال اخیر، اهمیت بسیاری در ادبیات داستانی پیدا کرده و در بحث نقد و بررسی داستان نقش پر رنگی ایفا میکند.
نه فقط آثار امروز بلکه با نگاه به بسیاری از آثار گذشته، میبینیم که علم فلسفه نقشی پر رنگ در داستاننویسی داشته و نویسندههایی هم که از آن علم بهرهمند نبودند هم آن را به صورت اتفاقی کار گرفتند و به این معناست که این علم از گذشته راه خود را در ادبیات داستانی پیدا کرده بود اما توجه چندانی نشده بود. یک منتقد غیرتخصصی چگونه داستان را له میکند؟
- احساسی شدن: برخی منتقدان، متنی را میخوانند که بسته به شرایط گذشته یا حال خود، جو گیر و تحت تأثیر آن متن یا داستان قرار میگیرند. در این شرایط دو حالت پیش میآید. داستان، او را یاد خاطرهای ناخوشایند میاندازد و همین برای له شدن داستان کافیست و حالت بعدی به صورت غیرتخصصی و صرفاً به دلیل تداعی خاطره خوشایندی که برای منتقد رقم خورده، نقد میشود و به اصطلاح تعریف و تمجیدهاییست که هیچ وجه تخصصی پشت آن نیست و فقط احساساتیست که بیان شده. هیچکدام از این دو حالت مناسب نیست زیرا در حالت اول، نویسنده ممکن است به دلیل احساسات بیان شده منتقد، دست از نوشتن بردارد و با فکر اینکه من نویسنده خوبی نیستم نویسندگی را رها کند و در حالت دوم هم احتمال توهمی شدن نویسنده وجود دارد یعنی نویسندهای که داستانش صرفاً براساس احساس نقد شده است، در خیال اینکه داستان خوبی نوشته بماند و این مسیر را ادامه دهد.
- پیش داوری و قضاوت: در این مرحله، برخی منتقدان میزان خود را با نگاه به ظاهر نویسنده سبک و سنگین میکنند. برای مثال نویسندگان نوقلم در چشم بسیاری از منتقدان، کوچک و کم ارزش دیده میشوند اما در حقیقت بسیار نویسنده نوقلم وجود دارند که قوی مینویسند و حقشان تعریف و تشویق است نه له شدن.
- نخوانده نقد: این مرحله، فاجعه ایست که این روزها بسیار رواج دارد و بدترین خیانت به نویسنده است و منتقدی دلسوز که تلاش میکند برای نقد یک داستان، چندبار داستان را میخواند و بعد آن را نقد میکند.
متاسفانه منتقدانی وجود دارند که بدون خواندن داستان، آن را مورد نقد قرار میدهند و زمان پرسش دلیل و استدلال گفتهشان، جوابهایی نامفهموم و مبهم میدهند که مشخص کننده این است منتقد محترم اصلاً داستان را نخوانده و بدون خواندن نقد کرده است.
پیشنهادی که به نویسندگان محترم و مخصوصاً نوقلم میشود این است که داستان خود را دست منتقدان بسپارند نه دست کسی که صرفاً عاشق نقد است و نه علم و تخصص این حرفه را دارد نه حوصلهاش را دارد.
کلام آخر اینکه هنوز هستند منتقدان مختصص و دلسوزی که نویسندگان را در مسیر پیشرفت راهنمایی میکنند و سالهای بسیار نه صرفاً در عرصه ادبیات داستانی بلکه در سینما با تلاش و کاربلدی خود مسیر را برای نویسندگان هموار ساختند و میسازند. ■