«نگاهتان را عوض کنید؛ مهاجران با دستان خالی نمیآیند»
عبدالرزاق گورنه، ششمین نویسنده آفریقایی تباری است که تا کنون برنده نوبل ادبیات شده است؛ برنده جایزهای که از زمان تأسیس این آکادمی در سال ۱۹۰۱ میلادی عمدتاً به نویسندگان اروپایی و آمریکای شمالی داده شده است. او به سبب «توصیف بیمحابا و نافذ تاثیرات استعمار و سرنوشت مهاجران و پناهجویان» شایسته دریافت جایزه نوبل ابیات ۲۰۲۱ معرفی شد.
به گفتۀ آکادمی سوئد، او برای نوشتن آثارش در کنار الهام گرفتن از آثار «شکسپیر» و «وی. اس. نایپل»، از اشعار عربی و فارسی و همچنین قرآن الهام گرفته است. این نویسنده سیاه پوست افریقایی در اولین واکنش به این خبر، در پیامی توییتری مینویسد: «من این جایزه را به آفریقا و آفریقاییها و همه خوانندگانم تقدیم میکنم.»
انتخاب او به عنوان برنده نوبل ادبیات در زمانی است که در سراسر جهان از جمله در سوریه و افغانستان و آمریکای مرکزی میلیونها نفر از فقر و خشونت فرار میکنند و تن به مهاجرت میدهند. وی اولین فرد آفریقایی است که در دو دهه گذشته این جایزه را برای آثاری که به نحوی سرسختانه و بیمحابا و نافذ به موضوع استعمار و سرنوشت مهاجران و پناهجویان در شکاف میان فرهنگها و قارهها پرداخته به خود اختصاص داده است. او بیش از سه دهه است با اعتقادی آرام و محکم در مورد کسانی مینویسد که به گوشههای فراموش شده تاریخ رها شدهاند.
مروری کوتاه بر زندگی عبدالرزاق گورنه
برنده نوبل ادبیات 2021 متولد زنگبار در اقیانوس هند است. او در 20 دسامبر سال 1948 پا به سرزمینی گذاشت که سرزمینی نیمه خودمختار در تانزانیا (در حال حاضر بخشی از خاک تانزانیا است) محسوب میشد؛ اما در اواخر دهه ۱۹۶۰ جنگهای سیاسی و اوضاع نابسامان زنگبار او را مجبور به مهاجرت کرد و به عنوان پناهنده وارد انگلستان شد.
برنده 70 ساله نوبل ادبی، در 18 سالگی به دنبال سرنگونی حاکمان عرب در انقلاب زنگبار، همراه با میراث عربیاش این جزیره را ترک کرد. به نقل از گورنه آمده است: "من زمانی به انگلستان آمدم که این کلمات، مانند پناهجو، کاملاً معنایش یکسان نبود، بیشتر مردم در حال مبارزه و فرار از کشورهای تروریستی هستند."
در ابتدا در کالج کریست چرچ، کانتربری تحصیل کرد، که مدرک آن در آن زمان توسط دانشگاه لندن اعطا میشد. سپس در سال 1982 با پایان نامهای تحت عنوان «معیارهای نقد داستانهای غرب آفریقا» به دانشگاه کنت رفت و در آنجا مدرک دکتری خود را دریافت کرد.
از سال 1980 تا 1983، در دانشگاه بایرو کانو در نیجریه مشغول به تدریس شد. و سپس کرسی استاد ادبیات انگلیسی و ادبیات پسااستعماری در دانشگاه کنت را بدست آورد، جایی که تا زمان بازنشستگی در سال 2017 تدریس کرد، و همزمان برای سالها به عنوان سردبیر مجله Wasafiri که فصلنامهای برای ثبت آثار ادبی نویسندگان بینالمللی است، فعالیت کرد.
عبدالرزاق در کنار کار خود در دانشگاه، رویای نوشتن را فراموش نکرد و افکار و باورهایش را در قالب مقالات، داستانهای کوتاه و رمان منتشر کرد. او نوشتن را از روی دلتنگی در 20 سالگی با ثبت افکارش با الهام از خاطرات و تجربیاتش از دوران فرار، شروع به نوشتن میکند؛ و میگوید: «من شروع به نوشتنِ گاه به گاه کردم. آنهم در حالی که همچنان گرفتار رنج و اندوه بودم. بدون هیچ ایدۀ روشنی، با این وجود اشتیاق زیادی برای شرح حکایتهایم داشتم.. و سرانجام این نوشتن تبدیل به داستانهای تخیلی در مورد افراد دیگر شد.» این امر باعث ایجاد عادت استفاده از نوشتن به عنوان ابزاری برای درک و ثبت تجربه پناهندگی، زندگی در سرزمینی دیگر و احساس آوارگی شود. این داستانهای اولیه سرانجام تبدیل به اولین رمان او "خاطره عزیمت" (1987) شد، که آن را در کنار رساله دکترای خود نوشت. «خاطره عزیمت» زمینه لازم را برای اکتشاف مداوم او در زمینه موضوعات "ضربه مداوم استعمار، جنگ و آوارگی" برای رمانها، داستانهای کوتاه و مقالات انتقادی او فراهم کرد؛ بسیاری از آثار او با خیانت و وعدههای نقض شده از سوی دولت یا کسانی که در قدرت هستند، دست به گریبان هستند و بر افرادی تمرکز میکند که خانه خود را در جستجوی زندگی بهتر ترک میکنند از جمله «راه زوار» (۱۹۸۸) و «دوتی» (۱۹۹۰) که روایت کنندۀ تجربه مهاجران در جامعه بریتانیای کنونی است.
او که با زبان مادری سواحیلی بزرگ شده بود برای رساندن افکارش و دنیای سختی که پناهندگان در آن زندگی میکنند از زبان انگلیسی به عنوان زبان ادبی خود استفاده کرد، اما استفاده از زبان انگلیسی سبب نشد تا در بیشتر نوشتههایش از زبان سواحیلی، عربی و آلمانی بهره نبرد. بهرحال هر دو کشور، بر آثار او تأثیر زیادی گذاشتهاند. و میتوان نشانهای از هر دوی این کشورها را در رمانهای گورنه پیدا کرد.
گورنه در سال 2006 به عنوان عضو انجمن سلطنتی ادبیات انتخاب شد. در سال 2007، او برنده جایزه RFI Témoin du Monde در فرانسه برای رمانش «در کنار دریا» شد. با اینکه او را نویسنده ادبیات پسا استعماری (پست کلنیالیسم) میدانند، اما خودش چنین باوری ندارد و در مصاحبهای در سال ۲۰۱۶، وقتی از او پرسیده شد که آیا خود را "نویسنده ادبیات پسااستعماری و/یا ادبیات جهان" مینامد، پاسخ داد: "من از هیچ یک از این کلمات استفاده نمیکنم. من خودم را نویسندهای میدانم که مطمئن نیستم خودم را غیر از نامم چیز دیگری بخوانم." عبدالرزاق در توضیح سبک نوشتنش مینویسد: «سفر به جایی بسیار دور از خانه، به انسان چشم انداز و نوعی آزادی میدهد و باعث میشود که برای نویسنده، خاطرات معنای بیشتری داشته باشند.»
در 7 اکتبر 2021، رئیس کمیته نوبل ادبیات گورنه را «یکی از برجستهترین نویسندگان پسااستعماری جهان» خوانده است و کمیته نوبل نیز اعلام کرد که او را به دلیل نوشتههای «رسوخگر و دلسوزانه در زمینه تاثیرات استعمار و سرنوشت پناهجویان در خلیج میان فرهنگها و قارهها» شایسته دریافت این جایزه دانسته است. او این خبر را هنگامی که در آشپرخانه منزلش در جنوب شرق انگلستان بود، تلفنی از آکادمی سوئد دریافت میکند و در ابتدا فکر میکند که آنچه میشنود تنها یک شوخی است. انتشار خبر اعطای نوبل ادبیات به عبدالرزاق گورنه، باعث شور و شعف هموطنانش در زنگبار نیز شد؛ جایی که البته افراد کمی کتابهای او را خواندهاند
آثار عبدالرزاق گورنه از چه چیزی میگویند؟
عبدالرزاق گورنه از سال ۱۹۸۷ میلادی آثار متعددی از جمله ۱۰ رمان و ۷ داستان کوتاه منتشر کرده است. او حرفه نویسندگی خود را وقف بررسی راههای متعددی کرده که انسان میتواند خود را در تبعید بینند: از خانهها، خانوادهها و جوامعش و، شاید مهمتر از همه، از خودشان. رمانهای او در فضاهای صمیمی ایجاد شده توسط خانوادهها، همراهان و دوستیها گسترش مییابد؛ آن فضاهایی که با عشق و وظیفه پرورش مییابند، اما به دلیل ماهیت خود آسیبپذیر میشوند. او در آثارش ما را از طریق لحظات لرزهای تاریخی و گسستهای ویرانگر اجتماعی راهنمایی میکند، که این خانوادهها، دوستیها و فضاهای دوستداشتنی، اگر نه به طور کامل، سالم میمانند.
مهاجرت و استعمار محور نوشتههایش را تشکیل میدهند و موضوعات آثارش متمرکز بر تبعید، آوارگی و تعلق، در کنار استعمار و وعدههای نقض شده از طرف دولت است. بیشتر رمانهای او بر بیان داستانهایی در مورد مسائل اجتماعی و بشردوستانه، به ویژه در مورد افرادی که در جنگ یا بحران متأثر از مردم در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند، تمرکز دارد که ممکن است توانایی بیان داستانهای خود را به جهان نداشته باشند یا نمیتوانند تجربیات خود را ثبت کنند. «دلبستگی به حقیقت» یکی از مهمترین ویژگیهای آثار او است که همین ویژگی منجر به انتخابش برای دریافت نوبل ادبی شده است.
بیشتر آثارش در سواحل شرق آفریقا جریان دارد و همه قهرمانان رمانهای او به جز یکی در زنگبار متولد شدهاند. گرچه گورنه از سن 18 سالگی برای زندگی به تانزانیا برنگشته است، اما گفته است که سرزمین مادریش "همیشه در ذهن و تخیل او پویاست حتی وقتی که عمداً سعی میکند داستانهای خود را در سرزمین دیگری روایت کند."
هر یک از رمانهای گورنه بر داستان کسانی متمرکز است که داستانهای آنها ممکن است به بایگانی نرسیده باشد یا فاقد اسنادی باشند که آنها را برای جهان بزرگ به یاد ماندنی کند. اما این مغازه دارها، خانهدارها، سربازان محلی که در ارتشهای استعماری خدمت میکنند، دانشجویان و پناهندگان... برای او اهمیت دارند و در طول نوشتن کتاب، آنها را معنیدار و پیچیده میکند و به ما یادآوری میکند که هر یک شایسته یادآوری هستند.
رمانهای او عمیقاً به جدایی خانواده، خیانتهای بیپایان به روابط اصلی خانواده و کشش بیپایان گذشته از دست رفته پرداخته است. هر رمان یک تفاوت ظریف دیگر یک جنبه پنهان دیگر، یک خیانت خودخواسته دیگر را نشان میدهد.
مهاجرت و ریشه کن کردن فرهنگی به همراه تنوع فرهنگی و قومی شرق آفریقا در قلب داستان گورنه قرار دارد. آثار گورنه به تنش بین داستان شخصی و تاریخ جمعی توجه دارد. نوشتههای او به شدت تحت تأثیر تنوع فرهنگی و قومی زنگبار، زادگاهش است. آثارش بیشتر از همه، بر روی دورگه بودن و تنوع در مواجهه با آفروسنتریسم (مرکز گرایی افریقایی)، که بر جنبشهای استقلال شرق آفریقا در قرن بیستم تسلط داشت، اصرار دارد
مروری کوتاه بر چنداثر عبدالرزاق گورنه
«خاطره کوچ» (1988) اولین رمان گورنه، روایت ماجرایی است در سواحل شرقی آفریقا. داستانی با مناظر عجیب و غریب، صداها و مناظر ساحلی آفریقای شرقی که تولد دوباره معنوی یک نوجوان 15 ساله حساس را در نثری کم حجم اما زنده تداعی میکند. قهرمان، حسن عمر، با خانوادهاش در یک روستای بندری فقیرنشین میکند که توسط یک چرخه دائمی خشونت و ناامیدی احاطه شده است. داستان مرد جوانی که قبل از آنکه نزد عموی ثروتمندش به کنیا فرستاده شود با رژیم سلطهگر کشورش مبارزه میکند؛ داستانی قانع کننده در مورد تلاشهای آدمی که میخواهد هدف زندگی خود را پیدا کند. گورنه در این اثر تصویری شگفتانگیز از فروپاشی جوامع سنتی، فقیر و تحت فشار را به خواننده نشان میدهد.
«بهشت» داستانش در شرق آفریقا در جریان جنگ جهانی اول اتفاق میافتد، و در سال ۱۹۹۴ میلادی در فهرست نهایی جایزه بوکر (جایزه ادبی بریتانیا) قرار گرفت. روایتگر روزهای پیش از آغاز جنگ جهانی اول است. داستان پسر دوازده سالهای به نام یوسف که به عنوان خدمتکار نزد تاجری ثروتمند کار میکند. در این اثر گورنه، خواننده را همراه با یوسف به سراسر آفریقا میکشاند. سفری با بازخوانی فرهنگها، تهدیدها و چالشهایی که مردم قارۀ آفریقا با آن مواجه هستند، یک اثر مراقبهای دردناک پیرامون ماهیت آزادی و از دست دادن بیگناهی. مهمتر از همه، بهشت تنوع زیادی از مجموعه آثار ادبی گورنه را برجسته میکند، و ارجاعاتی به متون سواحیلی، سنتهای قرآنی و کتاب مقدس و همچنین آثار جوزف کنراد گرد هم میآورد.
«سکوت تحسینبرانگیز» (۱۹۹۶) داستان مرد جوان ناشناسی را حکایت میکند که زنگبار را برای مهاجرت به انگلستان ترک میکند و در بریتانیا با یک زن انلگیسی ازدواج و معلم میشود. اما ۲۰ سال بعد، در بازگشت به سرزمین مادریاش، نه تنها چالشی را در درون او بوجود میآورد بلکه زندگی خانوادگیاش را نیز با مشکل روبرو میکند. زیرا او سالها با بزرگترین چالش در جنگ و نبرد بوده؛ چالشی به نام «نژادپرستی». به عقیدۀ منتقدان تایمز، این رمان به طرز بیرحمانهای بامزه است. عبدالرزاق گورنه در به تصویر کشیدن رنج و عذاب مردی که در بین دو فرهنگ گرفتار شده است، بسیار ماهرانه عمل میکند.
«کنار دریا» (2005) داستان بازرگان 65 سالهای به نام صالح عمر است، که از بیقانونی و فساد در کشورش (زنگبار) به تنگ آمده و در نهایت پناهنده با انگلستان میشود. او در این اثر بیرحمیهای قوانین مهاجرتی انگلستان را با مهارتی شگفتانگیز به تصویر کشیده. منتقدان تایمز اعتقاد دارند که این رمان در بیان تجربۀ پناهندگی و ساخته شدن دوستیهای جدید فوقالعاده موفق عمل کرده است. داستان عشق، خیانت، اغوا و تملک است، و مردمی که به شدت تلاش میکنند در میان طوفان دوران خود ثبات پیدا کنند.
«بیابان» (2005) داستانی با بافت تراژیک عاشقانه، "بیابان و رها شدن" موضوعاتی هستند که در این رمان جریان دارند و داستانهای عشق غم انگیز آن را با تاریخ و سیاست سواحل شرق آفریقا پیوند میدهند. روایت دو قصۀ عاشقانه، یکی در سال 1988 شرح زندگی یک ماجراجوی بریتانیایی که عاشق خواهر یک بازرگان خرده پا، از اهالی شرق آفریقا میافتد. اما عشق این جوان انگلیسی و ریحانه خواهر بازرگان رسوایی به بار میآورد. دومین قصه عاشقانه چند دهه بعد اتفاق میافتد هنگامی که یکی دانشگاهیان زنگبار شروع به گفتن از مشکلاتش میکندکه چیزی نیست جز بازگو کردن داستان عاشقانۀ برادرش و نوۀ ریحانه است. عشق محکوم به فنا بارها و بارها ظاهر میشود. تمام روابط موجود در رمان (به استثنای دو رابطه) "محکوم به فنا هستند، قربانی زمان و مکان خود هستند فرهنگ کیشواحیلی و مسلمانی به همراه ریشههای عربی آن است که زمینه رمان را تشکیل میدهد و بر زندگی شخصیتها مسلط است. او یک پسزمینه دقیق و تاریخی را ترسیم میکند که زمینهساز شخصیتهایش است فرهنگ و دین همراهان سنگینی دراین داستان و داستهانش هست و سؤالات اخلاقی که مکرراً در طول اثر خواننده را به تفکر وامیدارد
«قلب شنی» (2017) داستان سلیم، جوان زنگباری که به دنبال دلایل از هم پاشیده شدن خانوادهاش میگردد. داستان پسر جوانی که میتواند برای ادامۀ تحصیل راهی انگلستان شود، اما در نهایت، تحت فشارهای خانوادهاش قرار میگیرد و دچار فروپاشی روانی میشود. تکرار مکررترین موضوعات رما نهای گورنه مهاجرت، آوارگی فرهنگی و هویت. منتقدان تایمز در مورد قلب شنی میگویند: «حتی شخصیتهای کوچک و کماهمیت این رمان هم دارای عقبه و تاریخی غنی هستند. و همین تاریخ است که بر کوچکترین تعاملات آنها تأثیر میگذارد.» داستانی از تحقیر، آسیبهای تاریخی و بیگانگی شخصی و جهانی است که توسط غرب به کشورهای در حال توسعه تحمیل شده است.
«زندگی پس از مرگ» جدیدترین رمان عبدالرزاق گورنه یعنی که در سال ۲۰۲۰ میلادی منتشر شد نیز به استعمار آفریقا توسط آلمان میپردازد. یک رمان تاریخی که به دوران استعمار آلمان و انگلیس در شرق آفریقا برمیگردد، به ویژه در آنچه امروزه تانزانیا شناخته میشود، این رمان به تدریج خواننده را با چهار شخصیت اصلی داستان آشنا میکند، که از طریق آنها خطوط داستانی و تاریخ با یکدیگر ملاقات میکنند: کارمند تجاری خلیفه که از تبار غجراتی است، ایلیاس، حمزه و افیا. این رمان تصویری ویرانگر از ترور، جنگ و استثمار به نام آوردن تمدن ترسیم میکند و خواننده را به طور ماهرانه به تفکرات عمیقتری درباره نقش مسیحیت در ایجاد و حفظ امپراتوری استعماری راهنمایی وامیدارد.
در آوریل 2021، این رمان در فهرست بلند جایزه اورول داستان سیاسی این رمان به طور کلی نقدهای مثبت دریافت کرد. دیوید پیلینگ از فایننشال تایمز آن را "کتاب زیبایی آرام و تراژدی" توصیف کرد. روزنامه گاردین، جزئیات روایی آن در مورد استعمار و به تصویر کشیدن روابط پیچیده روانی را ستود، هرچند که به نظر منتقد گاردین پایان کار کمی عجولانه است. وی با اشاره به "حذف عمدی چشم انداز آفریقایی" از بایگانیهای تاریخی، نتیجه میگیرد: "در زندگی پس از مرگ، او آثار نسبی استعمار و جنگ را در نظر میگیرد و از ما میخواهد آنچه را که پس از این ویرانیهای زیادی که باقی میماند، در نظر بگیریم." ساندی تایمز این اثر را به عنوان "آرشیوی شنیدنی از آفریقای از دست رفته" توصیف کرد.
از طریق این کتابها، گورنه معنای تعلق و اینکه آیا میتوان واقعاً گذشته را پشت سر گذاشت، زیر سال میبرد.
نظر چند منتقد در باره آثار عبدالرزاق گورنه
بروس کینگ، منتقد ادبی معتقد است که رمانهای گورنه قهرمانان آفریقای شرقی را در زمینه بینالمللی گستردهتری قرار میدهند و میگوید که در داستان گورنه "آفریقاییها همیشه بخشی از جهان بزرگتر و در حال تغییر بودهاند". به گفته کینگ، شخصیتهای داستانی او اغلب از ریشه جدا شده،
بیگانه، ناخواسته میشوند و بنابراین قربانی کینهتوز هستند یا احساس میکنند. او در آثارش به کمک شخصیتهای داستان از میراث استعمارگری سخن میگوید. رمانهای تحسین سکوت (1996)، کنار دریا (2001) و بیابان (2005) همه از این احساس نگرانکننده حرف میزند؛ از احساس "بیگانگی و تنهایی و پرسشهای جنجالی که در مورد هویتهای پراکنده و معنای" خانه " که مهاجرت میتواند ایجاد کند.
رمان نویس مازا مگنیست، آثار گورنه را چنین توصیف کرده: "او آثاری نوشته است که کاملاً بیپیرایه است و در عین حال کاملاً دلسوز و با عشق برای مردم شرق آفریقا [...] او داستانهایی مینویسد که اغلب داستانهای آرام زندگی افرادی است که شنیده نمیشوند، اما در آنها اصراری وجود دارد که ما به آنها گوش دهیم.
عبدالرحمان وابری، نویسنده فرانسوی اهل جیبوتی درباره آثار عبدالرزاق گورنه میگوید: «آثار او ریشه در تاریخ استعمار در شرق آفریقا دارد؛ داستانهایی آمیخته با افسانههای سواحیلی که با زبانی جادویی بیان میشوند.» ■
منابع