معرفی رمان «مردن به سبک یک آدم معمولی» نویسنده «محمدرضا یاری‌کیا»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mohhamadreza yarikia

"مردن به سبک یک آدم معمولی" به قلم نویسنده‌ای تازه نفس و خوش‌ذوق به نام محمدرضا یاری‌کیا به رشته تحریر درآمده است. این رمان حال و هوای زندگی امروز آدمی است که بسیار دقیق و روان بیان شده است. خواننده را با خود همراه می‌کند و از کرختی موجود در جامعه استفاده می‌کند تا داستان خوش‌رنگ و لعابی را مرقوم کند. نوشته‌ای که با هر سلیقه‌ای همراه است.

درباره کتاب مردن به سبک یک آدم معمولی

رمان "مردن به سبک یک آدم معمولی" با قلمی ساده و روان نگاشته شده و همین امر موجب گردیده خواننده را با خود همراه کند و سوار بر قایق خیال نویسنده تا ژرفای قصه‌ای پر مغز بکشاند. سفر به دورانی که ممکن است برای هر زمان و مکانی باشد. رمانی که در فضای رئالیسم و سورئال نوشته شده و محمدرضا یاری‌کیا به خوبی توانسته از عهده تلفیق این دو سبک برآید. نام‌گذاری رمان ما را به سمت مرگ می‌کشاند. مرگی زیبا و شیرین که امکان وقوعش ما را مشتاق می‌کند. گویی آدم‌های غیر معمول طور دیگری مرگ را تجربه می‌کنند که حالا باید به قصۀ مردن انسانی توجه کرد که به حالت معمولی می‌میرد اما داستان دربارۀ مرگی تصنعی است که بر پایه روزمرگی و رئالیسم اجتماعی ما آدم‌ها رخ می‌دهد که گه‌گاه به سبک سورئال گریزی می‌زند و در تداعی ذهن شخصیت اول داستان عمل می‌کند. این داستان درباره آدم‌های کوچه و خیابان است که هر روز از کنار ما عبور می‌کنند و ما متوجه بودن‌شان نمی‌شویم. کسل و بی‌تفاوت رفتار می‌کنیم اما نویسنده به شکل اعجازانگیزی موفق شده این کرختی را تا انتها ادامه دهد. او از همان ابتدا با عنوان کتاب، مرگ قصه را فاش می‌کند اما در دل داستان به راحتی و زیبایی خواننده را با خود همراه می‌کند. خیالات شخصیت اول داستان که از همان ابتدا شکل می‌گیرد و مرگ را در برهۀ مختلف زندگی‌اش در کالبدهای گوناگونی می‌بیند. پیرزنی چروکیده یا دختر جوانی لوند و جذاب که به دنبال اغوا شخصیت اول داستان می‌باشد. رمان "مردن به سبک یک آدم معمولی" توانایی محمدرضا یاری‌کیا را در تصویرگری و ساخت فضای رئال و سورئال را نشان می‌دهد که هر خواننده در هر سنی قابلیت ارتباط با آن را داراست.

خلاصه‌ای از رمان مردن به سبک یک آدم معمولی

داستان درباره سه دوره زندگی مرد میانسالی است که عاشق می‌شود. درامی پر هیجان و عاشقانه که مرگ را در خود گنجانده و تلفیق عشق و مرگ در این شخصیت جان می‌گیرد. در عشق نوجوانی ناکام شده و به زندگی با کرختی ادامه می‌دهد و مرگ را تلخ و غم انگیز می‌داند عشق در زندگی پدرش و برادرش به شکل دیگری رقم می‌خورد و او عشق را نیز تلخ می‌یابد تا این‌که مرگ به سراغش می‌آید و مرگ را دست نیافتنی می‌بیند. در طول داستان چندین مرتبه با عشق روبه‌رو می‌شود. عشقی تلخ و نخواستنی که سبب می‌شود از آن دوری کند و به همزیستی با مرگ ادامه دهد.

خواندن کتاب مردن به سبک یک آدم معمولی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

رمان "مردن به سبک یک آدم معمولی" برای گروه سنی نوجوانان جوانان و میانسال توصیه می‌شود محمدرضا یاری‌کیا سعی کرده با نثری روان و فصیح سه دوره زندگی شخصیت اصلی داستان را روایت کند.

درباره محمدرضا یاری‌کیا

محمدرضا یاری‌کیا نویسنده رمان "مردن به سبک یک آدم معمولی" فیلم‌نامه‌نویس آثار سینمایی از جمله آکو و کادو  می‌باشد که پیش‌تر سازنده چند فیلم کوتاه نیز بوده است. تجربه‌های موفقی که توانسته برایش جوایزی از جشنواره‌های داخلی و خارجی را در این زمینه به ارمغان بیاورد. اکنون در تجربه‌ای جدید سعی کرده از هوش تصویرگری استفاده کند و داستانی جذاب و پرکشش را مکتوب کند. زبانی ساده که برگ برنده‌اش در توصیف اتفاقات معمولی زندگی شخصیت اول داستان است.

بخش‌هایی از رمان

من عشق را در قدم‌های پیاده هر جنبنده‌ای می‌دیدم و آن‌ها عشق را در زبان هر جنبنده‌ای می‌دیدند. تنفر را در نفس‌های تند خشم می‌دیدم و آن‌ها تنفر را در شکستن شیشۀ پنجرۀ هر خانه‌ای می‌یافتن. بسیار تفاوت‌ها بود که با زمان حل شدنی نبود. پس از چند سال علاقۀ من کم‌کم رنگش را باخت و به رنگ خاکستری درآمد. هر از گاهی خیال نوشتن درِ خانۀ احساسم را می‌زند اما من بچۀ لجبازی هستم و عطایش را به لقایش بخشیده‌ام.

هر دوی ما به معلم جدید احساس بهتری داشتیم. هردوی ما سکوت را همان سلاح مرگ‌بار سابق می‌دانستیم. هردوی ما در یک محل زندگی می‌کردیم و در آخر هردوی ما بر روی نیمکت آخر کلاس درس می‌نشستیم که برای نشستن در آن‌جا کسی داوطلب نمی‌شد. خیال آهو من را تنبل‌تر کرده‌بود و کم‌تر مشق شبانه‌ام را انجام می‌دادم. دیکته شب را نمی‌نوشتم و برای هر مدادی که تمام می‌کردم دو سه روز بیش‌تر وقت نمی‌گذاشتم. این نشانه‌هایی بود که داشتم می‌نوشتم تا آن‌چه در من بود را برروی کاغذ حک کنم. تعریف از خود نباشد کارم هم بد نبود. هرجا که کلمات یا واژه‌ها را کم می‌یافتم درِ قفسۀ ذهنم را می‌گشودم و جملات بر کاغذ جاری می‌شدند. آهو شخصیت اصلی خاطرات روزانه‌ام بود و بهروز الگوی من در نوشتن بود که هیچ‌وقت دفترش را پیدا نکردم.

به پایان نزدیک شده‌بود و برایش زحمتی نکشیده‌بود. نه این‌که

 پایان را درک کرده‌باشد. فقط دوست داشت که پایانی برای اتفاقات داشته‌باشد. او بی‌انگیزه‌تر از آن بود که پاسخی برای آینده‌اش داشته‌باشد. سرانجام خواستۀ رخساره در قلب بهروز نفوذ کرد و حاضر شد به خانۀ ما بیاید. هنوز دوست نداشت با آقام حرف بزند و خانه را خوب برانداز کند. فقط می‌خواست

باورش به گذشته را از دست ندهد. برای این‌که بهروز آرام‌تر شود رخساره، زهرا و مارال را هم دعوت کرده‌بود. نگاه بهروز دیگر کینۀ قبل را نداشت. فقط کمی صبورتر شده‌بود تا هر حرفی، انبار باروتش را به آتش نکشد.

معجزه زمانی اتفاق می‌افتد که باورها به سوی راستی‌گرایی پیش رود. معجزه برای نشان دادن راه برای افراد راستی‌گراست تا بتوانند تفاوت روز با شب را بپذیرند تا بتوانند تفاوت مرد با زن را بپذیرند تفاوت عشق با تنفر را بپذیرند.

معجزه خرق عادت نیست. خود عادت معجزه است. برای آرامش، تلاطم معجزه است و برای تلاطم، آرامش معجزه است. پذیرفتن شرایط در هنگام راحتی معجزه نیست. پذیرفتن شرایط در هنگام سختی معجزه است. معجزه نبود که من پذیرفتم مسافر تازه سوارشده صدای پخش ماشین را زیاد کند و من حرفی نزنم. معجزه شکستن سکوتم بود که با آرامش از مسافر خواستم صدای پخش را کم کند و او هم از حرف مستبدانه من خوشش نیامد.

گاهی سکوت زمان را نگه می‌دارد تا بتوانیم به گذشته نگاه کنیم. گاهی هم باورمان نمی‌شود که سکوت چنین کار وحشتناکی می‌کند تا ما را با گذشته‌مان گلاویز کند.

فردای آن‌روز حق‌پیشه مرا از محل کارم اخراج کرد. همان چهره‌ای به خود گرفت که نسبت به کارمندان دیگر داشت. دلیلی برای اخراج نداشت. فقط به یک جمله اکتفا کرد، آن هم توان مالی شرکت بود که پرداخت حقوق برای دو نفر حسابدار کار مشکلی به‌نظر می‌آمد. نقشۀ حق‌پیشه از پیش مشخص بود فقط من نمی‌خواستم با آن مواجه شوم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

معرفی رمان «مردن به سبک یک آدم معمولی» نویسنده «محمدرضا یاری‌کیا»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692