اصولن شعر را دریک تجربه زیستی دیگر میتوان به دو دیگرنوع هم تقسیم نمود. نخست شعر بایسته است و دو دیگر شعر شایسته. شعر بایسته شعری است که نیاز به بایستگی های زمان و فرازمان دارد و تقریبا" شعری تعمیم پذیر است .
یعنی عمومیت معنایی خود را درهمه ی ازمنه ها به تصویر و تعبیر میکشاندکه البته دردنیای امروز که دنیایی نسبی است کم تر یافت میشود اما شعر شایسته به شعری گفته میشود که تنها شایستگی ها و قابلیت ها خود را در جامعه ی کنون به تصویر میکشدو احتمال میرود دریک برهه ی زمانی قابلِ تأمل و جایگاه باشد و در برهه ای دیگر از زمان با زبانِ جامعه اغیار باشد. لذا هرکدام از این دو ژانر شعری دارای اِلِمان های خاص خود میباشند و فرهنگ پذیرفتن و پذیرفتن فرهنگ خود را بر اساس زیست اجتماعی و زیستگاه فکری خویش اقتباس میکنند. به دیگر بیان، شعرِ شاعر زیرتأثیر بافتِ اجتماعی – فرهنگی و ساختِ فکری – اندیشه ای شاعر نطفه و نُضج و بارور میشود. یعنی میخواهم که بگویم هرشاعری فرزند زیست بوم خویش است و آن شاعری که از زیست بوم خویش عبور میکند به یک دو راهی میرسد که من این دو راهی را «دو پارِگی و دوبارِگی» می دانم . درزوایایی دیگر هم شاعر درشعرش میتواند فرهنگِ: « یک پارِگی و یک بارِگی » را لحاظ نماید که این فرآیند بیشتر در اشعار اقلیمی رخ میدهدکه شاعر خودش فرزند اقلیم است و شعرش از صبغه ای اقلیم گرایانه بهره میجوید. بدین سان، دفتر شعری که فرآروی ما وخوانندگان قرارگرفته است نامش هست: « توقع من از «شبِ تاریک» است . این دفتر درسالِ 1399 توسطِ انتشارات کتاب هرمز منتشر شده است. طرح روی جلد کتاب یک ارتباطِ معنایی و مقصودی را با نامِ کتاب برقرار میکند به طوری که درون مایه ی این دو انتقادی- اعتراضی است . شاعر شب تاریک را به افرادی تشبیه میکند که این افراد حاکمیت فردی رادربافتِ جامعه لحاظ کرده اند و شاعر از این شب تاریک توقع و انتظار دارد تا که پنجره ای روشن را به روی آحادِ جامعه باز کند. طرح روی جلدکتاب کاملن از طرح وارگی تاریک و سیاهی بهره جسته است به گونه ای که اسکلت آدم های روی طرح خود نمادی از نُمودِ این سیاهی هاست . شاعر در ظَهر جلدِ کتاب نیز شعری را با همین مضمون ترسیم میکند که بن مایه و خمیر مایه ی این شعر هم تشخیص هایی برپایه ی تَشَخص است . این دفتر با مشخصاتِ ظاهری 102 صفحه و فهرستی بالغ بر 37 شعر می باشد که بخش دومِ دفتر را شعرِ بلندِ «کابوس نامه» تشکیل می دهد. بدین حال این تشخیص ها را می توان به 6 بخش به شرح ذیل تشریح نمود:
1-صنعت تشخیص: یکی از مهم ترین صناعات ادبی است که در شعر امروز جایگاه و پایگاه مهم و قابلِ تأملی را به خود اختصاص داده است . شاید مهم ترین عاملِ آن انسان درشعر معاصر باشد که این انسان خودش را با کارکردهایی علمی-صنعتی به جهان معرفی نموده است . تشخص دادنِ به کلمات یا جان بخشی به کلمات در جهتِ نیلِ به معانی اجتماعی از مهم ترین پارامترهای شعر امروز است . یا به دیگر بیان، شخصیّت دادن و شخصیّت بخشیدن به کلمات دربافتی اجتماعی – هنری از رویکردهای شاعران درشعر امروز به شمار میرود. لذا در این دفتر نیز با چنین صنعتی تصادم داریم شاعر در این اثر با قابلیت های زبانی و جنبه های ادبی مد نظرخویش ،توانسته به تشخیصی از این تشخص دست یابد.
2- صنعت واژه گزینی درشعر: صنعت واژه گزینیدرشعر دردو حالت خودش را نشان میدهد: نخست زیست بوم شاعر است که نظر شاعر را بر همان منظر متمرکز میکند و این زیست مندی خودش را به انحای متفاوتی درشعر شاعر نشان میدهد. دوم: زیست فکری شاعر است . در زیست فکری ممکن است که شاعر به فراتر از زیست اجتماعی خود توجه داشته باشد و از واژِگانی بیرونِ از موطنِ خویش بهره جوید که چنین رویکردی دراین دفتر کم و بیش یافت میشود. بنابراین صنعت واژه گزینی میبایست در زوایای متعددی لحاظ گردد و عبور از واژِگان قدیمی و آرکائیک و رسیدن به واژِگانی آکادمیک خود میتواند زبانیّت شعر شاعر را به درجه ی بالایی برساند و حتی درعدم تکرار معنا هم تأثیر دارد که در این دفتر اگر چه شاعر به دریافته های خوبی دست یافته است اما کافی نیست. اگر چه زندگی با واژِگان وابستگی چشم گیری را ایجاد میکند اما عبور از وابستگی ها هم میتواند منجرِ به یک همبستگی و هم بودگی گردد.
3- جهان مشاهده و مشاهده ی جهان: فکر میکنم که اغلبِ شُعرا در مشاهده ی جهان زیست میکنند . یعنی همان جهانی که در مقابلِ آن ها ایستاده است را به بایش و نمایش میگذارندو این یک نگاه هابزی و جان لاکی است که میتواند بسیار کارآمد و کارگشا هم باشد اما نکته ی مهم تر از این نگاه جهانِ مشاهده است . یعنی خودِ مشاهده یک جهانی آکنده از معنا و مفهوم است که بایستی زیزلایه های مفهومی این جهان را پیدا کرد و تصور برآن است که شاعر بایستی به : « مشاهده در مشاهده» در جهان ِ مشاهده دست یابد. که در شعر امروز کم تر یافت و دریافت میشود.
4- جهان بینی و نهان بینی: هر شاعری یک جهان بینی دارد که این جهان بینی شامل یک طول و یک عرض میباشد و اعتقاد برآن است که اغلبِ شُعرا طولِ این جهان بینی را میبینند و با عرض آن کم تر اُخت و همگن شده اند. بنابراین توجه به عرضِ این جهان بینی میتواند شعرِ شاعر را جهان شمول جلوه دهد و ساختِ فکری و بافتِ اجتماعی –فرهنگی شعر او را دامنه دار تر نماید. دیگر نکته، نهان بینی است . نهان بینی درشعر ریشه در شعرِ پردامنه و خوش ازمنه ی ایران دارد که شاعر اغلب به بافت ِدنیای درونی و متافیزیکی خویش توجه دارد و شاید به یک آیدتیک(درون بینی ذاتِ شهود) دست می یابد که در شعر عقل گرا و ذهنیّت گرا و معنا گریز امروز یافت نمیشود و دراین دفتر نیز شاعر را می توان بیشتر شاعری نهان بین تلقی نمود از این رو که بافت مندی شعرش با کلاف های نهانی بافته میشوند.
5-ماکسی مالیزم( بلندسُرایی): در دنیای امروز که پستکریتیکال نام دارد چیزی به نام بلند سُرایی بی معناست زیرا که این دنیا: « دنیای سرعت و دقت »است و جامعه کشش و حوصله ی مطالعه ی آثار بلند را ندارد . فکر میکنم مهم ترین مسئله همین جاست که جامعه با اندیشه و اندیشیدن و اندیشه شدن فاصله گرفته است و دنیای مجازی هم با کاربست هایی که ارائه نموده مزید بر علت شده است . پیرنگ و اندیشه دو مؤلفه ی مهم به شمار میروندکه شاعر بر اساس و بنیادِ این دو مؤلفه شعر را به یک بافندگی و تابندگی قابلِ تأمل و تفقد میرساند . فرق بینِ شعر کوتاه با شعر بلنددرآن است که در شعرِ کوتاه شاعر با کلمات کوتاه و کم معانی بلندی را خلق میکند اما در شعر بلند شاعر با کلمات فراوان معانی بسامدتری را خلق میکند اندیشه و اندیشه ورزی درشعر بلند نمایان تر است زیرا که شاعر از کلمات بیشتری با معانی کارآمد تری بهره میجوید . بنابراین کابوس نامه نیز به نوبه ی خویش یک کابوس سُرایی و کابوس نویسی است که در جنوب کشور جایگاه خاصی را با توجه به بافتِ اقلیمی پیدا کرده است . این شعر بلند از بن مایه و درون سایه ای انتقادی – اعتراضی بهره مند شده و زبانِ این شعر ذهنیّت گرایی است . ذهنیّتی که میخواهد عینیّاتی را درقالبِ شعر و زبانیبت شعر در بافتی تکنیکال به نمایش یگذارد و در این سُروده ی بلند دو عنصر مهم از گفتمان زبان به نام آکوستیک(صوت شناسی) و جناس و سجع آرایی هم مبرهن و مشهود است .
6-بوم گرایی و قلمرو اقلیمی : هر شاعری زاده ی بوم و زیست بومِ خویش است و نظر و منطر آن بیشتر بر یافته ها ودریافته های زیست بوم خویش درحرکت و استوار است . اقلیم درشعر شاعر نقش مهمی دارد و دلیل عمده ی آن نیز زیست مندی شاعردر این اقلیم است که او را با این اقلیم سازگار کرده است . هر شاعری دارای دو نوع فرهنگ ِمطالعه است : یا طبیعت خویش را مطالعه میکند و یا کتاب های دیگران را مورد بررسی قرار می دهد ودرهردو مورد شاعر میتواند به یک مفاهمه ی قابلِ توجه از قلمرو اقلیمی دست یابد. بنابرایندراین دفتر شاعر بوم گرا هم هست و گزینش واژِگانی بومی در شعر ، خود مصداقی بارز از این مهم میباشد. صنعت واژِ گزینی شاعر دراین دفتر بر پایه ی نشانه های طبیعی و اجتماعی اقلیم و باورداشت هاو کاشت ها ی خویش و آداب و عادات اجتماعی صورت پذیرفته است و زبانیّت درشعرش صبغه ای اقلیمی هم دارد . فردینا دو سوسور زبان شناس سوئیسی درتعریف زبان میگوید: « زبان مجموعه ای از نشانه هایی است که مردم همزبان به کار می برند.» بر پایه ی همین تعریف از سوسور میتوان گفت که هر شاعری درشکل گیری زبانِ شعرش از نشانه های زیست بوم خویش نیز، مُستفاد می شود.
با نمونه هایی از این دفتر:
نمونه ی1:
...دستمالی رنگین برمیدارم
و «بزله»[1] میکنم در«خفاجیه»[2]
تا بالا بیاورم و دهانم را به حرف
روی حرف تو ماندم
حرفت را به غریبه نزدم
بی هیچ خشکی راه خودم را ادامه میدهم
تا خود خلیج فارس گلویم را بدهکار هیچ سیلی نکنم
من تشنه به دنیا آمدم تشنه
از این دبّه های سفید حرف درمیآید تشنه
آنجا که موج های بندری
منتظرند تا برسم با خرماها
آتش به کار و بار دنیا بگیرد هی
تنهایی درمن ماهیان عجیبی را کشته است
کارون که میگویند یعنی دستی دستی کلّه ام را گرفتند
خواب های آبی بسیاری
در رگ هایم سرخ است «هورالعظیم»[3]
این لوله های نفت را بردارید
با درناها قراری دارم بر« پل سفید»[4]
اهواز سیاه پوشیده
و «تُشمال چپی»[5]
از خواب خانه ها خراب برمی گردد!
نمونه 2:
خبر به ...
رسیدنِ این وقت؟
نرسی الهی ای مرگ!
وقتی تمام گل ها رسیده اند
تو کلماتت را برداری
بروی جایی دور دور دورتر
به دورترین نقطه ی جهان [6]
و گور که نزدیک است برسد!؟
رسیدن این وقت؟
من از این رسیدن میترسم
چقدر نرسیدن ها با خودش دارد لعنتی
اگر چه یک کلمه است
انبوه ابرهای جهان
در آن گریه میکنند هنوز
و فرقی نمیکند نوروز باشد
یا چله ی زمستان
از گناوه میرسد گریه رسیدن این وقت؟
و دریا چقدر در تنهایی خودش تنهاست
کلمات در سیاهپوشی یک خبر
له شدند بیچاره ها
تُف به تو ای بهار
مرگ را توی ماشین گذاشتی!
نمونه 3:
جذامیان بی دلیل
دهان های خورده ی خود را
دنبال آن کلمه خوردند
یک پرنده همیشه در دلم تنهاست
من خفه خون گرفته ام
از بس که ترس سایه ها
اصلا" به نگفته های من هم گیر میدهند داده اند
بازار گرفت و گیر شلوغ است
از سایه ی خودم حرف میبرم برای خودم
چقدر میتوانم با سیاهی خودم
در یک پیراهن بخوابم
و حرف از خورشید بزنم؟اصلا منظورم آزادی نیست
و بال ها که پرنده اند فقط پرنده اند
« کرم نما و فرودآ..»
در این مدینه ی خاموش
میله ها پشت به پشت هم دررشد سایه ها
بیا به این که درگلوی همه گیر کرده دست بزنیم
خانه سیاه است
و فروغ این شعر
راه به جایی نمیبرد اِلا دهان تو!
نمونه 4:
اتفاقا" زمستان نگذشت
زغال ها بشکن میزنند
و روسیاهی به صاحبخانه ماند
حالا با پنجره های بسته
درهای کیپ
آسمان های بتون آرمه
نه پرنده فرصت حرف زدن دارد
نه بال ها درشکل خود
پرواز را به خاطر دارند
فروغ مرده است
و این خانه درهجوم زغال ها
پرواز را از خاطر برده است
سوختن سوختن بال بر منقل روزها
دست بسته درهیجان مشت ها
این سرنوشت نیست
دست نوشت است
نه قابلِ تکذیب و
نه قابلِ ارائه به مجاری قانونی
مرگ برمن
و بر تمام ضمایر شخصی
که دست بردیم در ترکیب حرکت دست ها
پا ها را به ناکجا فرستادیم
تکه تکه برگشتند
باد آمد بادها آمدند
و هر چه کشته بودیم
خواب از سرم گذشته و آب هم
هلاکم کنید
من طاقت این همه خوشی را ندارم
کجایی زندگی
مرگ از تمام سوراخ هایت
بیرون پریده است!
در این اشعار شاعرسعی برآن دارد تا که رویکردی ناتورالیستی را با التفات به بافت اقلیمی خویش درشعرش لحاظ نماید و جامعه ی هدف شاعر رسیدن به دغدغه های اجتماعی است که در جامعه ی پیرامون خویش احساس میکند. کارکرد رنگ در این اشعار سیاه و تلخ است و شاعر به این مهم بیشتر توجه دارد که هرچیزی که واقعی است حقیقی است و باید این حقایق را با زبانی شاعرانه بازگو کرد. گزینش واژِگان درشعردرجهت نیل به زبانیّتی محکم و استوار از کاربست های شاعر درشعرند که این فرآیند فکری را به خوبی لحاظ میکند. جهان بینی شاعر دراین اشعار نوعی جهان بینی تجربی است و شاعر از جهان بینی ذهنی کم تر مستفاد میشود. دغدغه ی شاعر اغلبِ بافت و ساختِ شهر و منطقه ی خویش است که مدلول های این بافت و ساخت را در قالبی شاعرانه بازگو میکند. بافت اقلیمی شاعر و تاریخ مدغدغ آن خود عاملی است که شاعر را مجبور به سُرآیش شعر بلند کرده و این مهم ریشه درمطالبات اجتماعی ومناسباتِ سیاسی جنوب هم دارد . مهم ترین مؤلفه ی شعر دهه ی 80 که خودش را در ده ی 90 هم بهتر نشان داده است صنعت آشنازدایی است که این صنعت به بافتِ زبانی شعر امروز هم کمکی بایسته کرده است . بر خلاف منظور اصلی سخن گفتن و زبان شعر را به سمت آیرونیک سوق دادن درجهت نیل به زبانی نو در شعر از کاربست های فرآرونده در شعرامروز محسوب می شودکه در این دفتر شعر هم به چشم میآید. زُدودنِ آنچه هست و رسیدن به یک واسازی deconstruction از عمده مؤلفه های شعر امروز به شمار میروند. این اشعار از درون مایه ای انتقادی – اعتراضی برخوردار شده اند به طوری که شاعر با اعتراض های پی درپی خویش به دنبال نیل به فرهنگ انتقاد است . شاعر یا خودش را میسُراید و یا جامعه را ودرهر دو شرایط دیگری و یا دیگران هم در متن شعرش وجود دارند و نکته ی دیگر هم نشینی کلمات درشعر است که این هم نشینی دراین اشعار به چشم میآید. فرهنگ کلمات با چیدمانی اصولی درشعر میتواند محور هم نشینی را درشعر ایجاد نماید . دمکراسیدربین واژِگان درصورتی شکل و شمایل میگیرد که جانشینی کلمات جای خود را به هم نشینی کلمات دهد.
[1] نوعی رقص و پایکوبی عربی در خوزستان
[2] نام قدیم شهر سوسنگرد در خوزستان
[3] تالاب بزرگ هور العظیم در خوزستان
[4] نام یکی از پل های قدیمی برروی کارون در اهواز
[5] نواختن ساز و دهل در مراسم عزاداری خوزستان
[6] خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد...(نجمه زارع)