بررسی رمان «پیرمرد و دریا» نویسنده «ارنست همینگوی»؛ «صبا محمودوند»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saba mahmoodvand

«پیرمرد و دریا» آخرین اثر مهم داستانی ارنست همینگ‌وی، نویسنده سرشناس آمریکایی بود، که در دوره زندگی‌اش به چاپ رسید. این داستان شرح تلاش‌های یک ماهیگیر پیر است که برای به دام انداختن یک نیزه‌ماهی بسیار بزرگ با آن وارد مبارزۀ مرگ و زندگی می‌گردد.

نقطۀ شروع داستان به گرۀ اصلی ماجرا وصل می‌شود، بدون این که هیچ مقدمه و شرح و توصیفی اضافی را در برگیرد، گرچه در بهترین توصیف‌های همینگوی نیز عنصر زائدی وجود ندارد و صحنه پیراسته و تراشیده است. داستان این گونه شروع می‌شود:

«پیرمردی بود که به تنهایی در جریان خلیج با قایق پارویی‌اش ماهیگیری می‌کرد و حالا هشتادوچهار روز شده بود که هیچ ماهی‌ای صید نکرده بود.»1

در واقع شروع داستان جرقه‌ای را در ذهن خواننده روشن می‌کند که این داستان برای او حامل پیامی است. بهرام صادقی می‌گوید: «شروع باید طوری باشد که خوانندۀ فرضی را یکدفعه تکان بدهد، و او را وادارد که قصه را رها نکند. یعنی احساس کند که این قصه حامل پیامی‌ست، و می‌خواهد چیزی را برای او بگوید که نمی‌توان از آن گذشت، و نباید هم بگذرد...»2

و اما صحنه‌های پیراسته و تراشیده و عدم وجود عنصر زائد در توصیفات همینگوی مربوط به گزینش و ترکیب کلمات یا به اصطلاح «نثر» نویسنده نیست، مربوط به گزینش آن «محتوای تجربی» است که با این کلمات بیان شده است.3

همینگوی هنگام جنگ جهانی اول داوطلب شد تا به جبهه برود، زیرا می‌خواست در جنگ «تجربه» بیاموزد و می‌دانست با چنتۀ خالی نمی‌توان نویسنده شد، در آن هنگام او ۱۵ سال بیشتر نداشت. او در «مرگ در بعدازظهر» می‌گوید:

 «گذشته از دانستن این که آدم به راستی چه حس می‌کند، نه این که چه قرار است حس کند و چه به او آموخته‌اند، می‌کوشم آنچه را که واقعاً در عمل روی داده است روی کاغذ بیاورم. واقعاً چه چیزهایی آن عاطفه‌ای را که آدم حس کرده است پدید آورده‌اند، در نوشتن مطلب برای روزنامه آدم آنچه را روی داده است می‌گوید و با انواع حیله‌ها عاطفه را منتقل می‌کند، به کمک عنصر زمانی، که به هر شرحی دربارۀ امری که آن روز پیش آمده است رنگ عاطفی خاصی می‌بخشد، اما حقیقت مطلب، ترتیب حرکت و واقعیتی است که آن عاطفه را پدید آورده است، یک سال یا ده سال بعد هم اعتبار خود را نگه می‌دارد، یا اگر بخت یاری کند و آدم آن را با خلوص کافی بیان کند همیشه باقی خواهد ماند.»

منظور همینگوی از خلوص کافی این است که در نوشته‌اش هیچ حیله‌ای به کار نرفته باشد، کلماتی که بار عاطفی قراردادی دارند نیامده باشند، صفت و قید به حداقل رسیده باشد، هر آنچه خود خواننده می‌داند یا باید بداند حذف شده باشد.

تجربیات نه تنها مغز و مدارات آن را ارتقاء می‌دهند، بلکه به وجود آورنده احساسات نیز هستند، هر چه ضریب احساسی رویدادی که تجربه می‌شود بیشتر باشد، آن تجربه نیز تأثیر عمیق‌تری بر روی ذهن شما خواهد گذاشت.4 و نکتۀ جالب توجه این جاست که ارنست همینگوی زمانی که مشغول نوشتن «پیرمرد و دریا» بوده است، بارها بدحال شده و بعد از انتقالش به بیمارستان، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده‌اند، در حالی که او در زمان نوشتن این داستان کیلومترها از دریا فاصله داشته است. پس ضریب احساسی همینگ‌وی تا حدی بالا بوده که بر ذهن او تأثیر عمیقی گذاشته است، این دقیقاً همان خالص نوشتن است، و به نوعی منتقل کردن آن چیزی است که تجربه شده، حتی در صورتی که عملاً و به صورت دقیق رخ نداده باشد، اما از داستان‌های عصبیِ گذشته استفاده کرده تا تجربه‌ای را رقم بزند، شما در نظر بگیرید که خوردن آووکادو را تجربه نکرده‌اید، اگر از شما بپرسند الان میل دارید آووکادو بخورید، پاسخ بله یا خیر نمی‌دهید، شاید دوست داشته باشید خوردن آووکادو را تجربه کنید، اما داستانی عصبی از این تجربه در ذهن خود ندارید، در صورتی که اگر از شما بپرسند تمایل به خوردن سیب دارید یا نه، می‌توانید پاسخ مثبت یا منفی بدهید، چون قبلاً خوردن سیب را تجربه کرده‌اید. بنابراین اگر همینگوی در زمان نوشتن پیرمرد و دریا کیلومترها از دریا دور بوده و دچار دریازدگی شده، این دریازدگی به دو علت در او ایجاد شده؛ حواس او یک داستان عصبی از این تجربه را در خود داشته است، و ضریب احساسی این تجربه بر اساس داستان عصبی موجود در ذهنش شکل گرفته و میزان آن بالا بوده که منجر به اثرگذاری عمیق شده است.

در آن زمان روانشناسی اعلام کرده بود که مفهوم «روان» یا «آگاهی» و مفاهیم وابسته به آن مانند عواطف و احساسات فرض‌های زائدی هستند که باید به حکم اصل اقتصاد در مفروضات از بحث حذف شوند. شناختن ماهیت حقیقی عواطف را باید با توصیف نشانه‌های جسمانی آغاز کنیم، زیرا که عاطفه جدا از جسم چیزی جز یک مفهوم انتزاعی نیست.5 به طور مثال حس «ترس» را در نظر بگیرید، اگر نشانه‌های آن را توصیف کنیم، در واقع ترس را توصیف کرده‌ایم ولی اگر از حس انتزاعی ترس سخن بگوییم در واقع چیزی نگفته‌ایم. توصیف زیر از ارنست همینگوی به خوبی این واقعیت را ملموس می‌سازد:

«پیرمرد لاغر و نحیف بود و پشت گردنش چروک‌های عمیقی داشت. خورشید از انعکاس گرمسیری‌اش بر دریا، لکه‌های قهوه‌ای سرطان خوش‌خیم پوست را روی گونه‌های پیرمرد ایجاد کرده بود. لکه‌ها دو طرف صورتش را پر کرده بودند، دست‌هایش زخم‌های عمیقی ناشی از کشیدن ماهی‌های سنگین با طناب ماهیگیری داشت اما هیچکدام از زخم‌ها تازه نبودند. آن‌ها به قدمت فرسایش کویری بی‌ماهی بودند. همه چیز او به جز چشم‌هایش که همرنگ دریا شاد و شکست ناپذیر بودند قدیمی بود.»6

چیزی که این توصیف را ممتاز می‌سازد غیبت نویسنده از صحنه است، اینکه چیزی وجود ندارد که حاکی از نظرگاه یا ذهنیت نویسنده باشد. همینگ‌وی در گفت‌وگویی با خبرنگار مجله تایم به زبان گویاتری تکرار می‌کند: «من کوشیده‌ام یک پیرمرد واقعی بسازم و یک پسربچه واقعی، یک دریای واقعی و یک ماهی واقعی و کوسه‌های واقعی؛ اگر آنها را خوب از کار در بیاورم، هر معنایی می‌توانند داشته باشند، سخت‌ترین کار این است که چیزی را راست از کار در بیاورند و گاهی هم راست‌تر از راست.»

راست از کار درآوردن چیزها سبب می‌شود که خلوص داستان نه تنها در توصیفات، بلکه در گفت‌وگوهای داستان لحاظ شود. گفت‌وگویی برگرفته از پیرمرد و دریا:

پسرک: «کجا می‌خواهی بری؟»

 پیرمرد: صبح زود می‌رم، آنقدر دور که وقتی برمی‌گردم جهت وزش باد عوض شده باشه.»

پسرک: «من هم سعی می‌کنم قایقمون رو به اون سمت بکشم که اگر صید بزرگی داشتی به کمک تو بیاییم.»

پیرمرد: «اون دوست نداره جاهای دور ماهیگیری کنه.»

 پسرک: «نه، اما من می‌تونم چیزهایی رو ببینم که اون نمیتونه، مثل پرنده‌ای که اونو به دنبال شکار دلفین می‌کشونه.»

پیرمرد: «آنقدر چشماش ضعیف هستن؟»

 پسرک: «اون تقریباً کوره.»

 پیرمرد: «عجیبه، اون که تا به حال به شکار لاکپشت نرفته، این چیزیه که چشمو کور میکنه.»

 پسرک: «اما تو سال‌ها در سواحل موسکیتو لاکپشت شکار می‌کردی، اما چشمات سالمه.»

پیرمرد: «من یک پیرمرد عجیب غریبم.»

پسرک: «آیا الان به اندازه کافی برای صید یه ماهی خیلی بزرگ قوی هستی؟»

پیرمرد: «فکر کنم بله. برای این کار حقه‌های زیادی وجود داره.»7

در واقع نکتۀ مهم در این جنبه از هنر همینگ‌وی این است که گفت‌وگوهای او در عین حال که کاملاً واقعی است، از طرف دیگر برگزیده و حساب شده است و دستاورد واقعی او سازش دادن بین این دو کیفیت ناسازگار است.

شخصیت پردازی همینگ‌وی نیز ضرباهنگ خلوص داستان را به منتهاالیه خود می‌رساند. هر شخصیتی، در محیط خارج، نمودهایی دارد که از روی آن نمودها شناخته می‌شود: انتخاب‌ها، عکس‌العمل‌ها، روابط‌اجتماعی، گفتار و اعتقادات و جهان‌بینی.

 هماهنگی که در نمودهای شخصیت پسرک و پیرمرد در محیط خارج وجود دارد بر این موضوع صحه می‌گذارد و بسطش می‌دهد. عباس معروفی می‌گوید: «داستان‌نویس اگر هم روانشناسی می‌داند به این دلیل است که ساختار شخصیت‌های اثرش را بهتر شکل بدهد.»8

سانتیاگو از همه ماهیگیران دیگر دورتر می‌رود و صید او از همۀ صیدها بزرگتر است؛ صید او یک نیزه‌ماهی است که در قایقش جای نمی‌گیرد و آن را با طناب به بدنۀ قایقش وصل می‌کند، سانتیاگو برندۀ بازی است، حتی اگر چیزی از صیدش باقی نماند، زیرا بازگشت او به سلامت از آن راه دور در آن دریای پر از کوسه‌های گرسنه ممکن نیست. سانتیاگو می‌داند که کوسه‌ها نخواهند گذاشت که او ماهی‌اش را سالم به بندر برساند، اما چاره‌ای جز این ندارد که تا آخرین نفس از ماهی خود دفاع کند، فقط وقتی از پا می‌نشیند که تمام توان و امکان خود را به کار برده است. این ماهیگیر پیر حقیقت تناقض‌آمیز یکی‌بودن شکست و پیروزی را با جسم و جان خود مجسم و محقق می‌سازد. وین دایر، روانکاو و نویسندۀ آمریکایی می‌گوید: «با استفاده از تناقض، می‌توانید با دید دیگری به زندگی بنگرید.» او معتقد است که یکی از ویژگی‌های اشعار دائو دِجینگ این است که ذهن انسان را با استفاده از تناقض به تکاپو وا می‌دارد.

در این دنیا، زیبایی به واسطه وجود زشتی شکل می‌گیرد و خوبی به واسطه وجود بدی.

وجود و عدم وجود از یکدیگر منشاء می‌گیرند، سختی به واسطه

آسانی شکل می‌گیرد،

واژه‌های بلند و کوتاه یا بالا و پایین به واسطه یکدیگر معنا پیدا می‌کنند،

قبل و بعد نیز با یکدیگر همراه هستند.

انسان خردمند آشکارا با دوگانگی ظاهری و یگانگی تناقض آمیز زندگی می‌کند.9

  1. پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه: بهزاد جنت‌سرای نمین، انتشارات پر
  2. بازمانده‌های غریبی آشنا، بهرام صادقی، انتشارات نیلوفر
  3. پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه: نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی
  4. ماورای طبیعی‌شدن، دکتر چو دیسپنزا، ترجمه: مینا امیری، انتشارات نیک فرجام
  5. پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه: نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی
  6. پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه: بهزاد جنت‌سرای نمین، انتشارات پر
  7. پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه: بهزاد جنت‌سرای نمین، انتشارات پر
  8. این‌سو و آنسوی متن، عباس معروفی، انتشارات گردون
  9. زندگی بر اساس تعالیم خردمندانه دائو، وین دایر، ترجمه: وجیهه آیت‌اللهی، انتشارات پارسه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بررسی رمان «پیرمرد و دریا» نویسنده «ارنست همینگوی»؛ «صبا محمودوند»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692