خوانش «مینو نصرت» بر شعر«بحر احمر» از رویا مولاخواه

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

minoo nosrat

ای بحر طویل!

منکسر در عروض چند وجهی بی تناسب

در باغچه ی گفتگو!

یاس  را نشانم دادی،

وقتی جهان را در ظرفی

کود،

به ریشه های استخوان دار کلمات

می دادم/

عده ای هنوز در اکتشاف لغت از

چمدان دهه ی سی ،پیاده می شدند

مادرم می گفت :کندر را به

آب دهانت بده،

و برای یاس های معلق ذهنت،

کمی صراحت بی لهجه ی خورشید را

با تذکری شفاف/ شفاهی کن..

مادر بود ،

از ضمیر زنانی که در خواب راه می روند،

به سوم شخصی در دهان باغچه، قناعت داشت..

تکلم چند صدایی مرا /مردد بود

نمی دانست بحر طویل/ احمر است

یعنی خون ریزی اتفاقی است،

که هر غروب،

لهجه ی دهان مرا/

در صراحت اتفاقی در باغچه،

قرمز می کند

این علف های سرخ که سرتاسر

باغچه می بینی،

زبان من است که از طول دریا/

عریض تر شده است..

رویا_مولاخواه

---------------

ای بحر طویل!

منکسر در عروض چند وجهی بی تناسب

در باغچه ی گفتگو!

یاس  را نشانم دادی،

در سه سطر ابتدای شعر خطاب راوی به «بحر طویل» است  که«شعری را گویند که از تکرار غیرمحدود پایه های عروضی ساخته شود»؛ ازاینروست که در شعر آمده «عروض چند وجهی بی تناسب»؛ پس غرض از سطر «در باغچه ی گفتگو!» می تواند عبارت باشد از مناظره ها، مطایبات و فکاهیات و غیری در این مایه ها...حال چرا باغچه ی گفتگو؟ درست است که عبارت باغچه ناخودآگاه مهمترین مادرباغچه یعنی باغچه ی فروغ را تداعی می کند اما، این نیز است که با توجه به عبارت «بحر طویل» که باز ناخودآگاه راوی را دارنده ی بحر عریض می انگارد، باغچه—مکان روینده و زایایی که فروغ برای اولین بار دست هایش را (بخوانیم بذر اشعارش را در مقام صدای زنانه) در آن می کارد، یگانه مکان گفتگو تلقی شده (دلیل هم دارد گفتگو در ادبیات بویژه در حیطه ی شعری بدون شعر و زبان و صدای زن گفتگویی الکن است درنتیجه این بحر طویل چه بخواهد و چه نه! نیازمند بحر عریض است)؛ اما عبارت «یاس را نشانم دادی،» می خواهد چه بگوید؟ لازم است اینجا یاس را با دو مفهوم ناامیدی و گل یاس دنبال کنیم، ناامیدی زیرا همچنان شاهد بحر طویل ایم به عبارتی که کل فضا را با خود آغشته و از آنجاییکه بیشتر حالت تفننی دارد، به نظر می رسد گفتگوها نیز تفننی و از سرِ شکم سیری است!؟ و گل یاس به لحاظ سپیدی و عطرش که می تواند کنایه از خیلی چیزها بویژه بکارت باشد که هدف قرار دادن آن توسط بحر طویل می تواند شعر زنان را منزوی و به حاشیه بکشاند پس شاعر چه می کند؟ شاعر در این شعر خود را با باغچه که مکان تولد -رویش و زایش است هم هویت می کند: صحنه ی بعدی صحنه ای مادرانه است: مادری که جهان را (بخوانیم جهان نوین) را با عناصر حیاتمند وجودی اش--کود «به ریشه های استخوان دار کلمات» می دهد! روشن است فرایند زایش زبان نیز عینن مانند فرایند زایش انسان هم شامل ریشه های بی استخوان و هم استخواندار توأمان است در این سطرها شاعر کل نیرویش را معطوف به زبان کرده و می کوشد به زبانی استخواندار برسد: اشاره به «عده ای هنوز در اکتشاف لغت از / چمدان دهه ی سی، پیاده می شدند» شاید چندان الزامی به نظر نرسد اما دهه ی سی مهمترین دهه ی ادبیات با شاعرانی استخواندار است و یکی از آنها نیز فروغ ...آیا این سطرها مشمول شاعرانی نمی شود که همچنان شعر را در آن دهه می جویند و به عبارتی با رجعت به الگوهای استخواندار شعر، گذشته سرایی می کنند؟ در حالیکه راوی آبستن کلماتی تازه است!

عبارت «کندر را به / آب دهانت بده» می تواند اشاره به نوعی ویار هم باشد اما وقتی صحبت از کندر که گفته شده قدرت حافظه را زیاد می کند و نیز افزودن آن به «آب» دهان می شود یعنی راوی در حال نیرورسانی به زبان و کلمات تازه ی خود است. خواسته یا ناخواسته «یاس های معلق» تداعی باغ های معلق اند و باغ البته فضایی بزرگتر از باغچه دارد با این تفاوت که راوی می کوشد یاس ها را از تعلیق درآورده و به ریشه ها متصل سازد: شفاهی کند!

از سطر «مادر بود،» به بعد با دو وجه زایامندی مواجه هستیم، مادری بی زبان که زبانش همواره «سوم شخص» است واز دیگری خود نشأت می گیرد و مادری زبانمند که مستقلن به تکلم «چند صدایی» نائل گشته؛ اولی از تبار زنانی است که حق ندارند در بیداری راه بروند، حرف بزنند و گفتگو کنند و دومی زن و مادری است که آن چرخه را شکسته و موفق به وصول صداهای گوناگون می شود در نتیجه زبان میان این دو زن یا مادر مخدوش می شود چرا؟ زیرا اولی درک اش از خونریزی به قاعده ی ماهانه برمی گردد و شکستن این چرخه ی ماهانه نیز مرهون توالی زایمان است که رایج بود اما، دومی مادر زبانی است که «بحر طویل» را«احمر» می بیند و برایش این خونریزی نه ماهانه که روزانه است و چرا؟ زیرا روز همانگونه که از زهدان سپیده و در فلق زاده می شود همانگونه نیز ناگزیر است در زهدان غروب-شفق از هم فروپاشیده و خود را آماده بار برداشتن از نطفه ی روزی تازه کند؛ در این چرخه ی روزانه زبان نو به نو و روزانه از پشت خود مخلوق نوینی خلق می کند که کاملن با مختصات زمان تطبیق می کند یا بهتر است تطبیق کند اما آیا چنین است؟ در واقع هیچ الزامی وجود ندارد تا چنین «باید»ی را به گردن شاعر بیاویزیم و حکم به اجتماعی بودن شعرش بدهیم چرا که اشعار و متن های بسیاری هستند که به نحوی از زبان اشرافیت و اقتدار فاصله گرفته اند که بندرت می توان با آنها ازتباط برقرار کرد چه رسد به گنجاندن پیامی مثلن اجتماعی...

و انتهای شعر همانگونه که پیشتر گفته شد مدخلی برای ورود صدای زن و عرض اندام زبان او به حیطه ی گفتگوست: گیریم زبانی که مدام از جایگاهی که بدان اختصاص دارد و به دلایلی که روشن است مدام سقوط می کند :

این علف های سرخ که سرتاسر

باغچه می بینی،

زبان من است که از طول دریا/

عریض تر شده است

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

خوانش «مینو نصرت» بر شعر«بحر احمر» از رویا مولاخواه

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692