ایوان کانکار به خاطر داستانهای کوتاه و نمایشنامههایش در اوایل قرن بیستم شهرت یافت. از مردم اسلوونی بود. کانکار به عنوان یکی از بنیانگذاران مدرنیسم در ادبیات اسلوونی شناخته شده است. داستان کوتاه «بچّهها و بزرگها» تبیین درونی تاثّرات جنگ، مرگ و آسیبهای ادراکی-احساسی آن بر بازماندگانِ قربانیهای آن است.
نگاه کانکار از زاویه دید سوم شخص و راوی برون از متن در شیوۀ بیان حسّی فقدان پدر خانواده روایی نیست و در مکالمۀ جملههای کوتاه از زبان بچّهها عینیّت مییابد.
فرم بیان در دیالوگ کاراکترهایی که پرداخت نشده و هرچند با سن و سال از هم منفک میشوند در درک مفاهیمی چون مرگ و جنگ همه در استیصالی مشترک به یک وحدت میرسند، دارای محتوایی ایدئولوژیکی است. دو سطح متمایز از هم در بیان حسّی و روانی دیالوگها صورت پذیرفته است. اولی ترکیب صوری جمله که سادگی بارز ذهنی کودکانه را در دریافت جملۀ"پدر از پای درآمده است"و دیگری دلالت معنایی بار تاثّراتی است که جملات در حضور غایب جنگ بر دیالوگهای سادۀ بین بچّهها خود را برجسته مینمایند.
ایوان کانکار عنصر زمان و مکان را به شیوهای مدرن از بافت داستان جدا میسازد و روایت شیوهای نوین از بازسازی مکالمهای است که میتواند هر زمان در هر جغرافیایی بین هر چند کودک جنگ زده اتّفاق افتاده باشد. و طرح اسلوبی فضای گفتگو عاری از هر سمت و سو و جناح و نمادی از بکارت ذهن کودکانه را با نشانه شناسی به بهشت یا پارادایس تقدّس شباهت میدهد. تا عواطف مخاطب را با بهرهوری از نمادهای تصویری به عطف تاثّرات جنگ، جلب کند.
ایماژهای بصری هر کدام برای القای جهانی کودکانه که از جنگ و مرگ مبراست در نظام نشانهمندی داستان ماهیّتی استعارهآمیز ندارند و کانکار برای توصیف فضای این دیالوگها ژست تصویری را با بار معنایی خاصّی به کار نگرفته است. کانکار با پرداختی آرمانگرایانه، فضای بین کاراکترها را شبیه اتوپیای ذهنی بدون خشونت، تصویر میکند. در تقابل اینهمه
بارقۀ شکوهمند، جملهای را به ایستایی زیبا و پارادایس جهانی بدون جنگ، وارد میکند.
بچّهها این جمله را بدون هیچ مدلول معنایی وارد فضای گفتگو میکنند. جمله بی شکل و هیبت و چشم و دهان، بازنمایی وحشتی ناشناخته از پدیدۀ مهیب جنگ است. امر واقعی در تقابل نشانهمند یک جمله صورتی بی شکل دارد که در مکالمه بین بچّه ها ماهیّت مییابد. «ماتیچه گفت: بله، جنگ این شکلی است. آدمها با کارد به همدیگر میزنند. با شمشیر شکم همدیگر را پاره میکنند، و با تفنگ به همدیگر گلوله میاندازند. هرچه آدم بیشتر کارد بزند و شکم پاره کند، جنگ بهتر میشود، هیچکس از آدم بازخواست نمیکند، چون باید این طور باشد. به این میگویند جنگ.»
در پارانشیم روایی یک فضای مکالمهای کودکانه بین چند بچّه در جریان است تا با الگویی منتظم تراوش معنایی جنگ و فقدان کمکم در هم آمیخته و پوستۀ متن بشکند و نشانۀ بارز مرگ صورت خود را در واقعیّت اتفاق افتاده که همان مرگ پدر خانواده میباشد، بازنمایی شود. چنانکه لوی استراوس میگوید «سرهم کردن چنین چیزی در واقع جست و جویی برای معناست».
کانکار در جنبۀ خوداگاه متن، معصومیّت کودکان را در تقابل پدیده جنگ به سمت ناخوداگاه مرگ قرار میدهد. تا فروپاشی پارادیسی فضا با گفتگوی بچّه ها مخاطب را در دلالتی مدرن با آنها همدردی کند. این یکی از شیوههای داستانهای مدرن است که جنبۀ درونی از تاثرات برونی متن، برجستهتر است. هرچند در این داستان فضا دچار تعلیق نیست و روایت در بستر سیال ذهن راوی یا کاراکتری تاب نمیخورد اما تمامیّت جزمی داستان در بازنمایی جنگ و مرگ بین کاراکترها در مکالمهای کوتاه و بچگانه تقسیم شده است.
کانکار برای تبیین تاثرات جنگ و قربانیان آن، بازنمایی گفتاری را در عواطف کودکانۀ کاراکترهای داستان پخش کرده و در برابر آن سکوت معلّقی را که در اندامهای بزرگسالان با
فشردن دست یا گریستن نما یافته به تصویر کشیده است. «زن و مرد پیر با خمیدگی زیاد نزدیک هم نشسته بودند و دست یکدیگر را طوری که زمانی دراز نشده بود گرفته بودند. با چشمانی تهی از اشک به فروغ آسمان بعد از غروب آفتاب خیره نگاه میکردند و هیچ نمیگفتند.»
داستان بچّهها و بزرگها، بیشباهت به نمایشنامه نیست. فضا نمایی در شروع داستان معنامند و نشانهگذاری شده، نور و پرداخت شعاع پخش در تاثرات بازنمایی صحنه نقش بسزایی دارد. تاتّر شکل یافته در متن به صورت مجاز و استعارهمند نیست اما شگرد تدوینی دیالوگها، تاویلمند هستند تا صحنۀ تصویر شده و گفتگوها اجرایی معنامند را در ذهن مخاطب بارگذاری کنند. پروست میگوید: «بدون استعاره خاطرهای راستین وجود ندارد».
کانکار برای اینکه ایستایی فضا را با گرهافکنی داستانی دچار بحران کند، جملهای را در وسط صحنه وارد میکند «پدر از پا در آمده است» و عدم دریافت چنین استیصالی را با صورت بخشیدن به هیبتی ترسناک، بدل مینماید. آثاری که مفاهیم مشترکی را در جامعه شناسی رفتارها به تعمّق مینشینند از این جهت حائز خوانش هستند که به زمان و مکان وابسته نیستند و تاثّرات شر از نهاد پدیدۀ جنگ در هیچ گزارهای مشمول خیر نخواهد شد. ■