رمان روباتهای سپیده دم، حسن ختام عالیای بر ماجراهای کارگاه الیاس بیلی و روبوت دانیل الیواو میباشد. ایزاک آسیموف در این رمان، رگههایی از آغاز هفت گانه بنیاد کهشکانی را نیز گنجانده است. در این رمان دقیقاً خواننده متوجه میشود که جرقههای روان تاریخ[1] در کجا زده شده است.
این رمان، رمانی دیالوگ محور است. کمتر از توصیفات و تصویر در این رمان استفاده شده است. با این حال چیزی از جذابیت و کشش رمان کاسته نمیشود. در اولین ماجرای کارگاه الیاس بیلی و روبوت دانیل در رمان غارهای پولادی، کارگاه بیلی ماجرای قتل یکی از خالقان روبوت ها را حل میکند. در دومین رمان، خورشید عریان، قتلی مشابه در سیارهای به نام سولاریا اتفاق می افتد. در سیاره زمین، روباتها در اقلیت هستند ولی در سیاره سولاریا این اقلیت نصیب انسانها شده است. در رمان روباتهای سپیده دم، در سیارهای که داستان اتفاق می افتد، تعادلی از نظر جمعیتی بین انسانها و روبوتها قرار دارد. این سیاره ائورورا نام دارد. در رمان روبوتهای سپیده دم روباتی مشابه به دانیل الیواو که از هر نظر به انسان شبیه است، از کار می افتد و کارگاه بیلی مأمور به حل این به اصطلاح روبوت کُشی میشود. الیاس بیلی از طرف حکومت زمین مأمور میشود به همراه روبوت دانیل الیواو به ائورورا سفر کند تا پرده از این معما بردارد. در زمان فرود در ائورورا، بیلی و دانیل، با روبوت شناسی به نام دکتر فاستولوف همراه میشود. دکتر فاستولوف هم روبوتی به نام جسیکارد را مأمور همراهی و محافظت از بیلی در حین تحقیقاتش میکند. شخصیت پردازی روبوتی جسیکارد در این رمان، بی نظیر است. حتی در سایر داستانهای مشابه روبوتی (قدیم و جدید) در ادبیات علمی تخیلی، و حتی در مجموعه سینمایی به طور مثال ترمیناتور، هرگز چنین شخصیت پردازیای از روبوت ها صورت نگرفته است. گویا که ایزاک آسیموف به هزاران سال بعد سفر کرده و با این نوع روبوت های هوشمند از نزدیک ملاقات داشته است. روایت داستان سوم شخص و خطی با یک پایان غیر قابل پیش بینی است. طرح داستان بسیار ساده است. خواننده از لابه لای دیالوگهایی که بین کارگاه بیلی و سایر شخصیتها اتفاق می افتد پی به برخی دیدگاههای ناب جامعه شناسی ایزاک آسیموف میبرد. دیدگاههای مطرح شده در این رمان این سؤال را در ذهن خواننده ایجاد میکند که در صده های آینده چه بر سر رشد صعودی جمعیت کره زمین خواهد آمد؟ آیا سیارات دیگر در نهایت مسکونی میشوند؟ چه بر سر بومیهای ساکن زمین میآید؟ مهاجران چه کسانی خواهند بود و چه خواهند شد؟ جواب به این فرضیات در این رمان بسیار جالب است. به طور مثال انسانهایی که در سیارات دیگر زندگی میکنند، به دلیل اینکه توانستهاند با هر نوع بیماری و میکروب و باکتری مبارزه کنند، مشمول عمر طولانی شدهاند. عمری که حداقل صد و پنجاه سال و حداکثر چهارصد سال است. به دلیل عمر بسیار طولانی انسانها، زاد و ولد تحت تدابیر شدید امنیتی و تحت کنترل حکومتهای بین سیاره است. البته این رمان برای طرفداران علمی تخیلی نوشته شده است اما خوانندهای که طرفدار ادبیات علمی تخیلی نباشد، معماهای مطروحه در این رمان جذبش خواهد کرد. نکته دیگر این که روباتهای سپیده دم در بازار وجود فیزیکی ندارد، یعنی سالهاست که دیگر تجدید چاپ نمیشود. اما به راحتی در فضاهای مجازی به سادگی برای علاقمندان به ایزاک آسیموف در دسترس است.
رمان با این جملات آغاز میشود:
الیاس بیلی متوجه شد که به سایه درخت رسیده است و زیر لب گفت:
-باید می دونستم. دارم عرق میکنم.
آن وقت مکث کرد، قد راست نمود، با پشت دست عرق پیشانیاش را پاک کرد و سپس با اخم به رطوبتی که دستش را پوشانده بود نگریست:
-از عرق کردن متنفرم.
این را به خود گفت، اما عبارت را چنان محکم ادا کرد که گویا قانونی جهانی است. و یکبار دیگر از دست این دنیا که چیزی در آن واحد هم ضروری و هم ناخوشایند خلق کرده بود، احساس رنجش نمود.
در شهر، آدم هیچ گاه عرق نمیکرد (البته مگر در صورتی که خود میخواست). در جایی که دما و رطوبت کاملاً کنترل شده بودند، واقعاً هم هیچ ضرورتی وجود نداشت که بدن بخواهد به میزانی گرما تولید کند که تخلیه لازم شود.
-خب به این میگفتند متمدن بودن.
نگاهی به دشت اطرافش انداخت، جایی که گروهی نامنظم زن و مرد، کم و بیش تحت سرپرستی وی بودند. بیشتر آنها نوجوانانی بودند که داشتند به مرحله بلوغ میرسیدند، اما در میان آنها افراد میانسالی مثل خودش نیز دیده میشدند. آنها به طور ناشیانه مشغول بیل زدن و انجام کارهای مختلف دیگری بودند که روباتها برای انجامشان طراحی شده بودند... و مطمئناً هم میتوانستند وظایفشان را به مراتب دقیقتر انجام دهند، البته در صورتی که به آنها دستور داده نشده بود که کنار بایستند و صبورانه نظاره گر تلاشهای لجوجانه انسانهای در حال تمرین باشند.
در آسمان چند تکه ابر دیده میشد و در حال حاضر خورشید داشت به پشت یکی از آنها میرفت. بیلی نگاهی نامطمئن به طرف بالا انداخت. از یکطرف، این بدان معنی بود که حرارت مستقیم خورشید (و عرق کردن) کاهش پیدا میکرد و از طرف دیگر، یعنی امکان بارندگی وجود داشت؟■
انتشارات شقایق
[1] روان تاریخ علمی است که در مجموعه هفت گانه بنیاد نوشتۀ ایزاک آسیموف ابداع و مطرح شد. بر این اساس، ریاضی دانی به نام هری سلدون دانشی ابداع میکند که بر اساس منطق حاکم بر ریاضیات میتوان آینده جوامع بشری را پیش بینی کرد.