آنتوان چخوف، پزشک، داستانسرا، نویسنده و نمایشنامهنویس پرآوازۀ روسی است، او نمایشنامۀ باغ آلبالو را در اواخر عمرش نوشت، زمانی که بیماری سل تقریباً او را از پای درآورده بود. (1904) این نمایشنامه را با روزی چهار خط نوشته است
و یکی از بهترین آثار در دنیای ادبیات نمایشی است. در داستانهای چخوف، خودِ حوادث نیست که متأثرمان میکند، بلکه نحوۀ بیان و تعبیر اوست که خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد. بعد از آثار تولستوی و داستایفسکی، آنچه که بر سر قهرمانان چخوف میآید از لحاظ تازگی و بداعت موضوع ما را دچار شگفتی نمیکند، بلکه جان کلام داستانها و به عبارت دیگر ارجگذاری او به ارزش واقعی انسان است که توجه ما را برمیانگیزد.1
نمایشنامه، داستان رانفسکانا لیوبف آندره یونا، یک زن مالک و اشرافزادۀ روسی است، که به علت ورشکستگی مجبور به فروش باغ و ملکش میشود و در زمانی معین باغ آلبالو به فروش میرسد. خریدار باغ، لوپاخین یرمولای آلکسی یوویچ، شخصی دهقانزاده است. لوپاخین در پردۀ اول نمایشنامه، هنگامی که منتظر دیدار با لیوبف آندره یونا است، میگوید:
«لیوبف آندره یونا درست پنج سال است در خارجه بسر برده، نمیدانم حالا چه شکلی شده است... آدم خوب و سادهایست. یادم میآید، وقتی پسربچه پانزده سالهای بودم، روزی پدر خدا بیامرزم که در آن موقع در ده مغازه کوچکی داشت چنان مشتی به صورتم زد که خون از دماغم بیرون زد. نمیدانم دنبال چه کاری به ملک اربابی آمده بودیم. او مست بود. لیوبف آندره یونا آنطور که حالا یادم میآید زن جوان و بسیار لاغری بود. مرا به دستشویی اتاق بچهها آورد و گفت: «گریه نکن دهاتی کوچولو تا وقتی بخواهی ازدواج کنی خوب میشود...» دهاتی کوچولو... درست است که پدر من دهاتی بود ولی من حالا جلیقه سفید پوشیده و کفش زرد به پا دارم. گرچه حالا ثروتمند و پولدارم ولی وقتی فکر میکنم میبینم که دهاتی همیشه دهاتی است.... مثلاً الآن این کتاب را میخواندم ولی چیزی از آن سر در نیاوردم و خوابم برد.»2
درونفکنی لوپاخین نه تنها در گفتار، بلکه در صحنهها و حرکات این نمایشنامه به وضوح قابل تشخیص است؛ به گفتۀ فروید در حالی که فرافکنی، نسبت دادن تکانههای نامعقول به موضوعی بیرونی است، درونفکنی نوعی مکانیسم دفاعی است که افراد از طریق آن، ویژگیهای مثبت دیگران را در خودشان (ego) ادغام میکنند. برای مثال امکان دارد یک نوجوان طرز رفتار، ارزشها یا سبک زندگی یک هنرپیشۀ سینما را درونفکنی یا اختیار کند. این نوع درونفکنی به نوجوان احساس ارزشمندی کاذب میدهد و احساس حقارت وی را به حداقل میرساند. افراد همیشه ویژگیهایی را که به نظرشان با ارزش هستند و به آنها امکان میدهند نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند درون فکنی میکنند. و لوپاخین با درونفکنی سعی در کاهش حس کاذب حقارت که در دوران کودکی در او شکل گرفته دارد، و در پردۀ سوم نمایشنامه هنگامی که لوپاخین باغ آلبالو را میخرد، ادغام ویژگی ثروتمندی و ارباببودن در او پدیدار میشود، ادغامی که بیشک نمیتواند عطشِ حس برتری و برطرف کردن عقدهها را به طور کامل رفع کند، اما سرپوشی است به آنچه که در درون نهفته است.
رابطۀ انسان با زندگی در آثار چخوف همیشه در مرکز توجه قرار دارد.3 و شخصیت اصلی معمولاً با یافتن بینشی تازه، کاری هدفمند را آغاز میکند، گویی شخصیت اینگونه معنای زندگی را یافته و قدمی در جهت تقویت آن بر میدارد.
در پردۀ پایانی نمایشنامه گایف به خواهرش (لیوبف آندره یونا) میگوید:
«پیش از فروش باغ آلبالو همگی مضطرب بودیم. رنج میکشیدیم. ولی بعد موقعی که مسئله به طور قطعی حل شد. همگی آرام شدیم. حتی کمی هم خوشحال شدیم. حالا من کارمند بانک شدهام. یک حقوقدان شدهام. گوی زرد را زدم به وسط! و تو لیوبا به هر حال راحتتر به نظر میرسی.» لیوبف آندره یونا هم میگوید: «بله، درست است. اعصابم آرام شده است.»4
در پایان نمایشنامه، مواجهشدن با ترسها موجب از بینرفتن اضطراب و درد و رنجهای غیرضروری میشود.
زمانی که با خطری در زمانِ حال مواجه میشویم، ترس واقعی را تجربه میکنیم. نفس (ego) باعث میشود فکر کنیم که در آینده در خطر خواهیم بود و اضطراب ناشی از این تصور باعث درد و رنجهای غیرضروری میشود.5
نه تنها در این نمایشنامه، بلکه در بیشتر آثار چخوف، ترس، اضطراب و ملال و غم باعث میشود تا شخصیتها به بینشی تازه دست یابند، چخوف میگوید:
«آیا فکر میکنید اگر داستانتان ملالآور باشد خیلی بد است. ولی باید بگویم که اگر از هر پنج داستان یکی ملالآور نباشد، باید خدا را شکر کرد. این داستانهای ملالآور نیستند که بد هستند، بلکه بد، موقعی است که ملالآور نوشته شوند.»6■
- مجموعه آثار آنتوان پاولویچ چخوف، ترجمة سروژ استپانیان، جلد اول، چاپ سوم (ویرایش دوم)، مؤسسة انتشارات توس، تهران، 1387.
- نمایشنامه باغ آلبالو، آنتوان پاولویچ چخوف، ترجمة ناهید کاشیچی، چاپ ششم، مؤسسة انتشارات جوانه توس، 1391.
- مجموعه آثار آنتوان پاولویچ چخوف، ترجمة سروژ استپانیان، جلد اول، چاپ سوم (ویرایش دوم)، مؤسسة انتشارات توس، تهران، 1387.
- نمایشنامه باغ آلبالو، آنتوان پاولویچ چخوف، ترجمة ناهید کاشیچی، چاپ ششم، مؤسسة انتشارات جوانه توس، 1391.
- نیروی حال، اِکهارت تُله، ترجمة آرش صدر، مؤسسة انتشارات شادن پژواک
- نامهها، آنتوان چخوف، ترجمة ناهید کاشیچی، مؤسسة انتشارات توس