سبکشناسی اغلب به عنوان رویکردی زبانشناختی به ادبیات قلمداد میشود و این نیز امری قابل فهم است، زیرا بیشتر توجه سبک شناسی تابه حال بر متونهای ادبی معطوف بوده است.
بهرروی به لحاظ کاربردی، بازۀ گفتمانهایی که سبک شناسان در حال حاضر با آنها سروکاردارند به نحو چشمگیری گسترش یافته، تا بدان جا که قالبهای غیرادبی مانند تبلیغات، نوشتار دانشگاهی و اخبار را به اندازۀ قالبهای غیرنوشتاری مانند تلوزیون و تبلیغات تصویری، فیلم و نشریات چند بعدی و... در برمیگیرد.
سبکشناسی با توجه به اساس زبانشناختیاش با تحلیلی آگاهانه، نظاممند، قابل بازیابی بافتاری مشخص میشود. تحلیلی که همه جانبه، منسجم و در برابر تغییر منعطف است. به دلیل ماهیت علمی زبانشناسی در مقایسه با دیگر حوزههای علوم انسانی، رویکرد سبکشناختی به تحلیل متن، میتواند بیش از دیگر شاخههای نقد ادبی عینی باشد. بااین وجود باید توجه داشته باشیم علیرغم توجه سختگیرانۀ سبک شناسان، هیچ تحلیل سبک شناختیای نمیتواند کاملاً عینی باشد زیرا همواره متأثر از عوامل بیشماری همچون سلیقههای شخصی سبکشناسی و نیز الگوی زبانشناختی یا روششناسی برگزیدۀ اوست.
علی رغم این ملاحظات سبک شناسی باتامین ابزار و روشهای کارامد، توان خود را ثابت کرده است: ابزارها و روشهای زبان شناختی که به کاربرانش امکان میدهد تا ابزارهای زبان شناختی، تحلیلهایی آگاهانه از شیوههای خلق معنا در متن ارائه کنند. بدیهی است سبک شناسی با کنارهم قراردادن مطالعات زبان شناختی و ادبی، حوزهای میان رشتهای است. از این رو ادعاهای التقاطی این حوزه راه را برای ورود دیدگاههای مختلف رشتههای دیگر همچون فلسفه، مطالعات فرهنگی و جامعه شناختی و تاریخ و روانشناسی در تحلیلهای سبک شناختی ادبیات هموار کرده است. اگرچه ماهیت میان رشتهای سبک شناسی گاهی با انتقادهایی همراه شده است دیگران آن را مزیت و توان الهام بخش این رویکرد دانسته و به ستایش آن پرداختهاند.
شاخههای اصلی سبکشناسی در ابعاد مختلف بسط نمای تاریخی معاصر آن بسط یافته است. روایتشناسی و سبکشناسی از آموزشی و انتقادی و پیکرهای، سبک شناسی فرمالیستی و ... در این مقوله جای گرفتهاند بهر جهت هنگام بحث دربارۀ سبک شناسی باید از دو منظر به این موضوع توجه کنیم نخست حوزۀ سبک شناسی و دوم شیوههای آن. روزگاری نه چندان دور سبک شناسی را رویکرد زبانی به ادبیات تلقی میکردند، آنچه در این رویکرد اهمیت داشت، فقط برجسته نمودن مسائل زبانی در سبک شناسی بود.
به نظر میرسد به لحاظ تاریخی، سبک شناسی به زمان متمرکز بر سبک گفتار و کلام شفاهی بازگردد که در بلاغتی مبتنی بر سنت کتال رتوریک ارسطو پرورش و گسترش یافت. بااین حال سبک شناسی به طور گسترده در دهۀ 1960 به ویژه در انگلیس و امریکا شکوفا شد و تا حد زیادی متأثر از کارهای پرچمداران فرمالیسم روسی از جمله رومن یاکوبسن و ویکتور شکلوفسکی بود. فرمالیستهای روسی امیدوار بودند تا پژوهش ادبی را علمیتر کنند. برای این کار، قاطعانه پژوهش ادبی را بر پایۀ مشاهداتی صریح دربارۀ مختصات شکلی زبانی متون تحت بررسی قرار دادند.
آنان به طور خاص، به ادبیات علاقمند بودند و پژوهش سبک شناختی خود را وقف ساختارهای آوایی، واژگانی و دستوری از جمله قرینه سازی و قاعده کاهی زبانی کردند که به متن جنبۀ ادبی میبخشید.
فرمالیستها تقریباً تمام پژوهش سبک شناختی خود را برشعر متمرکز کردند. زمانی فرمالییست ها دست کم در حلقههای سبک شناسی به دلیل توجه به جنبههای زبانی معنادار زبانی معناساز ادبی و به خاطر ماهیت نظام مند و همه جانبۀ آثارشان تحسین میشدند.
البته گاهی نیز به دلیل تمرکز بیش از حد برشکل زبانی به قیمت غفلت از کنش و نیز تاثیرات مختصات شکلی و نادیده گرفتن اهمیت معیارهای بافتی مانند بافتهای کاربردی، اجتماعی و تاریخی متون، مورد انتقاد قرار میگرفتند.
سبک شناسی مطالعۀ روشهای آفرینش معنا در ادبیات و دیگر متون، از طریق زبان است. امروزه تصور دانشهای ادبی بدون سبک شناسی بسیار دشوار است. حتی در چشم اندازی گستردهتر، حوزههای دیگر مانند تلوزیون، انواع تبلیغات تجاری و غیرتجاری و شبکههای اجتماعی و سایر رسانهها در نظام سبک شناسی جایگاه ویژهای پیدا کردهاند.
سبک شناسی دیگر منحصر به حوزۀ ادبیات و زبان نیست و هر روز قلمرو آن گستردهتر میشود.
سبک شناسی ضمن معرفی شاخهها، اصطلاحات، متفکران و منابع اصلی سبک شناسی، پیوند این دانش را با حوزههای دیگر نشان میدهد و علاوه بر جامعیت با ارائه شناختی تازه از مسائل دانش سبک شناسی در نوع خود میتواند راهنمای پژوهشهای نو و متفاوت در این حوزه باشد. ■