• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • جریان‌شناسی فیلم «خط قرمز» کارگردان «مسعود کیمیایی»؛ «میلاد پرنیانی»/ اختصاصی چوک

جریان‌شناسی فیلم «خط قرمز» کارگردان «مسعود کیمیایی»؛ «میلاد پرنیانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

milad parnianii

در فیلم خط قرمز[1] کاراکتر سعید راد (امانی) مأمور ساواک در دیالوگ های پایانی فیلم که نوعی اعتراف محسوب می شود از کسانی یاد می کند که او با نفوذ در تشکیلات آنها اقدام به جاسوسی کرده است. این جماعت که در خارج از کشور، ضد رژیم پهلوی، میتینگ می گذاشتند، بیانه صادر می کردند و حتی راهپیمایی خیابانی تدارک می دیدند،

همان دانشجویان پرشور سیاسی بودند که در انقلاب 57 نقشی اساسی ایفا نمودند. نقش امانی در این گروه ها از این حیث که به طبقه خودش خیانت می کند چیزی شبیه نقش ویلیام اونیل در فیلم یهودا و مسیح سیاه[2] است. امانی در توصیف آن دانشجویان و با ادبیاتی که به مقتضای آن زمان "چپ" است می گوید:

«وقتی خنده دار بود که می دیدی همشون جزء جریان خورده پولداری(خرده بورژوا) بودند. مبارز واقعی اصلاً اونجا چی کار می کنه؟ تو مملکتش وامیسته و مبارزه می کنه. مبارزه اش و تعهدش خیلی مهم تر از درس خوندنشه.»

از سال ها پیش از انقلاب، دانشجویان ایرانی در کشورهای مختلف در راستای انقلاب فعالیت می کردند. بخشی از این دانشجویان زیر نظر نهضت آزادی و انجمن اسلامی دانشجویان وابسته به آن بودند؛ نظیر ابراهیم یزدی و امیر انتظام در آمریکا، صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر در فرانسه. بخش دیگر نظیر سازمان انقلابیون کمونیست در آمریکا و سازمان مارکسیست-لنینیست شفق سرخ، چپ گرا بودند و همگی به اصطلاح اپوزیسیون خارج از کشور محسوب می شدند. در فیلم از "کنفدراسیون احیا" نیز نام برده می شود که نام اصلی آن "کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی" است. این سازمان در سال ۱۹۶۰ توسط دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در شهر هایدلبرگ آلمان تأسیس شد و تا سال ۱۹۷۹ به فعالیت خود ادامه داد. گروه‌های سیاسی مختلفی درون این سازمان فعالیت داشتند، از جمله: شاخه‌های مختلف جبهه ملی، گروه ستاره، سازمان وحدت کمونیستی (جناح چپ جبهه ملی)، جامعه سوسیالیست‌ها، حزب توده، سازمان مارکسیست-لنینیستی طوفان، سازمان انقلابیون کمونیست و...

غالب فعالان جریان های نامبرده، لیبرال مسلک و یا چپ هایی از طبقات بالای جامعه بودند که نسبت چندانی با قهرمانان کیمیایی ندارند. ذکر این نکته ضروری است که فیلم خط قرمز را باید در ارتباط با فیلم گوزن ها ملاحظه کرد و این ارتباط از ابتدای فیلم که امانی و دوستانش در حال شکار گوزن مشاهده می شوند خودنمایی می کند. گوزن ها صورت نمادینِ فدائیانی نظیر بیژن جزنی، صفایی فراهانی و حمید اشرف هستند. کسانی که به عنوان قهرمانان کیمیایی برخلاف دانشجویانی که ذکر آنها رفت، از طبقه محروم برخاسته بودند و علیه رژیم در داخل کشور به مبارزه مسلحانه دست می زدند. به مرور مشخص می شود شکارچیان اصولاً در حال تار و مار کردن طبقه خودشان هستند. امانی از پایین ترین اقشار جامعه بر می خیزد و با ترجیح منافع شخصی بر منافع طبقاتی، از طریق همکاری با طبقه حاکم به بالاترین مراتب می رسد. او طبقه خود را عوض می کند و هفت تیر را به سمت گذشته خود نشانه می رود، اما گوشت گوزن ها سر دل او گیر می کند.

می توان گفت ما شاهد یک پارادایم شیفت هستیم که باعث می شود این بار طبقه محروم در فیلم کیمیایی جای آنکه مولد تحول باشد مقابل آن بایستد. از دیگر سو، طرفِ مظلوم یعنی لاله (فریماه فرجامی) از طبقه متوسط جدید است و تمام فیلم در توصیف مظلومیت اوست. درست است که خسرو شکیبایی به عنوان ناجی لاله، از طبقه کارگر و مجهز به اسلحه است و بنابراین از همان تیپ های مورد علاقه کیمیایی است، اما این به این معنا نیست که کیمیایی متحول نشده! کیمیایی در آغاز این تحول، به سمت طبقه متوسط متمایل شده اما همچنان قهرمان او به صورت تعدیل شده ای از طبقه محروم و ضد سرمایه داری بلند می شود. باید توجه شود که فیلم در سال 60 ساخته شده و تغییرات اجتماعی بعد از انقلاب، ممکن است در این تحول نقش داشته باشد. به هر حال کیمیایی کارگردانی است همرنگ تاریخ خود.

باید دانست رگه هایی از تقدیرگرایی نیز در فیلم های کیمیایی دیده می شود. امانی و گوزن ها دو روی سکه ای هستند که هرکدام در قمار زندگی به مسیری چرخیده اند. برای یکی شیر آمده و دیگری خط. یکی سر از سیاهکل در آورده یکی ساواک. اولی جور خوبی کلک اش کنده می شود و دومی جور ناجوری. یکی خودش را قربانی می کند و دیگری اخلاق را. امانی همان سید (گوزن ها) است که جای اینکه به مواد معتاد شود به خون معتاد شده است. امانی همان قدرت (گوزن ها) است که جای آنکه به چپ بپیچد به راست گردش کرده! آنها از یک طبقه اند اما اقدامات امانی به عقده های شخصی و طبقاتی اش گره خورده و حالا درد شخصی او، اجتماعی می شود.

«سالای 30 تا 40 سال ساختن یه جامعه فقیر و بی هویت بود، بعد تجمل وسمه ای! که اسمش توسعه اقتصادی بود. یه جامعه بساز و بفروش دلال. سال 42 صدایی بلند شد که ما رو هشیار کرد که اداره ما باید توسعه پیدا کنه. ما خوب می دونیم که جامعه ای که مجهز به اخلاق بشه دیگه تمومه. انقلاب یعنی اخلاق. باید این اخلاق از جامعه گرفته می شد. به نام پیشرفت باید این جامعه رو شخم زد. اون خونه ما یادته؟ یه خونه شخم زده. ته کوچه بود. شما هیچوقت ته کوچه نمی اومدید. برق خونه مون دزدی بود. شبا سیم مینداختیم رو سیم کوچه که رادیومونو روشن کنیم. رادیو همه تجمل سالای جوونی من بود.»

امانی کلمات پایانی را با بغض ادا می کند.

 

[1] The Red Line 1982; IMDB: 5.4.

[2] Judas and the Black Messiah 2021; IMDB: 7.5.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جریان‌شناسی فیلم «خط قرمز» کارگردان «مسعود کیمیایی»؛ «میلاد پرنیانی»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692