هوشنگ سیحون یکی از معماران بزرگ ایرانی است او شصت سال پیش درباره بی قوارگی هنر ایرانی در ساختمان سازی مصاحبههایی را دارد. درواقع هوشنگ سیحون به واقعیت امر هنر بد قواره پی برده است. هنر بی قواره در ساختمان سازی وقتی بوجود آمد که ایرانیها از خانه خشتی به سمت خانه آجری حرکت کردند. هوشنگ سیحون درباره خانههای بدقوارهای که در شهرهای ایران ساخته میشد اعتراض داشت.
خانههایی که از الگوی غربی گرته برداری میشد. خانههای سردر آجری نمونههای این خانه بدقواره هستند چون صاحبان این خانه توانایی مالی برای ساختن خانه آجری نداشتند فقط سردر خانهها را آجری میکردند. صاحبان این خانهها آدمهای متمولی نبودند فقط ادعای پولداری داشتند. حتی در نگاه عوام دخترهایی که درخانه سردر آجری زندگی میکردند دخترهای پر مدعا شناخته میشدند کمتر به خواستگاری این دخترها میرفتند.
خانههای معلق دربین مدرنیته وسنت دربرابر مدرنیته مغلوب شدند و شکل خودشان را ازدست دادند این خانهها را فقط در کوچه پس کوچههای قدیمی میتوان دید.
اما هوشنگ سیحون که کارهای فاخری چون آرامگاه بوعلی، آرامگاه خیام، آرامگاه فردوسی را در پرونده خود دارد. نگاه خاصی به هنر چند وجهی داشت. او آرامگاه خیام را با سنگ فیروزه سنگ اصلی شعر نیشابور است بنا نهاد. علم اختر شناسی و ریاضیات بخش دوم نگاه هنری هوشنگ سیحون بود. تا به امروز کسی نتوانسته اثر معماری چون اثر هوشنگ سیحون خلق کند. یک اثر بی همتا چندوجهی که از چند علم ناشی شده است.
اما معماری هنر داستان ایرانی هم از بدقوارگی ذهنی هنر آسیب فراوانی دیده است. هنری که امروز تحت عنوان هنر ایرانی اسلامی بعد از انقلاب بیان میشود. هنر سلیقهای است. ما قبل از انقلاب هم هنر ایرانی واسلامی داشتهایم. این نگاه سلیقهای تحمیلی بر هنر داستان که هنررا در خدمت حاکمیت قبول میکند هنر سفارشی است. این هنر شبیه
همان خانههای سردرآجری است که درکوچه پس کوچههای دهههای نوشتن داستان باقی میماند رشد نمیکند، چون حبابی بر روی آب تشکیل میشود ازبین میرود.
هنر چندوجهی ایرانی اسلامی را میتوانیم در مساجد یزد وشیراز بررسی کنیم. در مسجد نصیرالملک شیراز نور طبیعی از پنجره وشیشه های رنگی عبور میکند و هزاران رنگ را در تالار مسجد منعکس میکند.
ذهن وهنر چون شیشهای است که باید چون منشور عمل کند و از یک معنا هزاران معنای دیگر را به ذهن متبادر کند. چنین رویکردی در دهههای اخیر در هنر ونگرش ایرانی صورت نگرفته است، چون هنرمند خودرا در معرض یادگیری علمی هنر قرار نمیدهد به سطحیترین لایه آموزش هنر داستان نویسی بسنده میکند. برای همین در جشنوارههای داستانی هیات داوران بیانیه میدهند که نویسندگان مطالعه بیشتری داشته باشند اما درهمین حد بلد هستند ونمی گویند چگونه وچطور مطالعه علمی صورت بگیرد.
در محراب مساجد یزد میبینیم که هنرمند از رنگ آبی فیروزهای که رنگ شناخته شده پارسی است بهره میبرد و یک محراب پر از شگفتی را خلق میکند که با گذشت صدها سال شالوده آن محراب ازهم گسیخته نمیشود. اما یک انسان بی هنر برای نور بیشتر یک لامپ پانصد وات داخل محراب جای گذاری میکند درحالی که هنرمند معمار چون صحنههای سینمایی نور محراب و محوطه داخلی مسجد را از شبستان تأمین میکند. نور را از پشت به محراب هدایت میکند. برای رهایی از هنر بدقواره جشنوارهای وتحمیلی باید چون داستان نویسان پیشرو جهان از هنر چند وجهی استفاده کرد. هنر چند وجهی همانند هنر اسلامی ایرانی هنری است که از علوم ریاضیات، منطق، فلسفه، زیبا شناختی، رنگ شناسی، مردم شناسی، هستی شناسی سرچشمه میگیرد.
مطالعه چند وجهی عملی میتواند داستان نویسان ایرانی را از دایره تکرار وتقلید بیرون بیاورد تا همانند معماران گذشته بنای عظیمی از ذوق وخلاقیت داستانی برجای بگذارد. ■