1) بررسی و واکاوی سبک: سبک درلغت به معنی طور، عمل، طرز، روش، قاعده و شیوه به کار رفته است. در ادبیات فارسی عبارت است از روش و شیوهای که گوینده یا نویسنده، ادراک و احساس خود را در قالب آن بیان میکند. به دیگر بیان روشِ خاصی است که شاعر یا نویسنده برای بیان اندیشهها ومفاهیم خودگزینش میکند.
در واقع سبک جهت دهندۀ و تنظیم کنندۀ وحدت ِ بافت و ساختار یک اثر ادبی است. در یک تقسیم بندی کلی، دونوع سبک ادبی وجود دارد: نخست سبکِ شخصی یا فردی است و دو دیگر سبک دورهای نویسنده یا هنرمند است. سبک شخصی، روش خاص ِ بیانِ نویسنده یا شاعر درآفرینش آثار خویش است. سبک دوره یا دورهای سبکی است که شاملِ آثارگروهی از شاعران و نویسندگان در یک دورۀ میباشد که آثارِ آنها را از دورههای دیگر متمایز و جدا میکند. بنابراین سبک دوره یا دورهای به گروهی ازآثارِ نویسندگان و شاعران اطلاق میشود که دارای وجه اشتراکاتی در همان دوره هستند و با دورههای دیگر درتمایز و تفاوت میباشند. سبک را برای نخستین بار ملک الشعرای بهار درزبان و ادبیاتِ فارسی ترویج داد و قبل از آن به معنی شیوه و روش بوده است. سبک شناسی علمی است نو پا که جایگاه خود را به طور اصولی در دورۀ مشروطیت در ایران معین نموده و کتابِ سبک شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی نام مجموعه کتابی است که محمد تقی بهار، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار معاصرآن را در سه مجلد تهیه و تدوین نموده است. سبک شناسی stylistics مطالعۀ سبکی است که در یک متن یایک قطعۀ گفتاری استفاده شده و تأثیری که نویسنده یا گوینده میخواهد با استفاده از یک سبک به خصوص بر مخاطب خود داشته باشد. سبک شناسی در تلاش است تا که برای انتخابهایی که گروههای اجتماعی درکاربردِ سبک زبانی خود میکنند اصول و خطوطی بیابد و آنها را دسته بندی و مطالعه کند. سبک شناسی عبارت است از تفسیر متن بر مبنای سبک زبان شناختی و نواختِ آن متن. نوعِ بُردِ معنایی و کاربُردِ زبانی در متن و لحن و بیانی که نویسنده یا شاعر در متن به کار میبرد درتعیین سبک مؤثر است. برای شناختِ سبکِ یک متن فارسی نوعِ سبکی که در متن به کار رفته بسیار مهم است که سبک شناس با شناختی که از پارامترها و مؤلفههای سبکها دارد نوع سبک را تمیز، تشخیص و تحلیل میکند. به دیگر بیان، سبک شناسی به معنی شناخت و بررسی یک متن از حیثِ فرم و ساختار زبانی و نوعِ ایدئولوژی و سلایق روحی و روانی و علایق فکری و رفتاری یک نویسنده در متن میباشد که این موارد سبکِ آن نویسنده یا هنرمند را نشان میدهد. مثلن: در یک رمان یا داستان نویسنده از سبکِ رئالیسم یا سوررئالیسم یا سمبولیسم استفاده میکند به مانند سبکِ نوشتارهای صادق چوبک یا صادق هدایت و یا محمودِ دولت آبادی که بیشتر جنبههای رئالیستی دارند. سبک به معنی روش و شیوهای است که نویسنده یا شاعر و هنرمند در اثرِ خود به کار میبرد. هر نویسنده یا شاعر و هنرمندی دارای سبکی خاص یا فردی است و البته خیلی از نویسندگان و شُعرا هم دارای سبکی دورهای هستند. نویسندۀ سبک دریک متن به مانند میوهای میماند که دارای رنگ، بو، شکل و مزهای خاص میباشد و این میوه تفاوتِ خود را بر اساسِ همین ویژگیها با سایر میوهها نشان میدهد. بنابراین یک نویسنده زمانی به سبک دست مییابد که رنگ، بو، شکل و مزۀ نوشتارِ آن با سایرین در تفاوت عمده باشد. در زبان و ادبیات فارسی هفت تا سبک شناخته شدهاند که به شرح ذیل است:
1-سبک خراسانی: سبک شعرِ پارسی دری را از آغازِ نیمۀ دومِ قرن سوم تا پایانِ قرنِ پنجم را سبک خراسانی یا سامانی میگویند. ازآن جا که نخستین آثارِ نظم و نثرِ زبانِ جدید پارسی بعد از اسلام در ناحیۀ خراسان بزرگ پیدا شد، به سبکِ این آثار خراسانی گفتهاند. (خراسانِ بزرگ شامل خراسانِ کنونی، افغانستان، تاجیکستان کنونی، سرزمینهای ماوراءِ النهر و ترکستان بوده است)
2- سبک آذربایجانی: سبک آذربایجانی یا (آرانی) سبک شاعرانِ حوزۀ شمالِ خراسان ایران، یعنی منطقۀ آران و آذربایجان است. بنیانگذار این حوزۀ ادبی ابوالعلای گنجوی میباشد و شاعران معروف این سبک: مجیر الدین بیلقانی، فلکی شروانی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی هستند. مختصاتِ فکری آثار از نظر بنیان ِزبان، همان زبانِ خراسانی است. شعر آذربایجان از نظر تحولِ فکر و مختصات ادبی شعر، در اوج روند تکامل شعری قرن ششم قرار دارد. سبک آذربایجانی در قرن ششم پدیدار شد و در همان قرن هم از بین رفت.
3- سبک عراقی: سبک عراقی از نظر تاریخی، دورۀ مغولان، ایلخانان و تیموری را در بر میگیرد و از قرن هفتم تا اواخرِ قرن نهم ادامه دارد و دلیلِ نامگذاری آن هم، این است که بعد از مغول، کانونهای فرهنگی از خراسان به عراق منتقل میشود و شاعران و نویسندگان بزرگ آن بیشتر از شهرهای عراق عجم (شهرهای ری، اصفهان و همدان و ...) هستند. دو ویژگی مهم شعر ِسبک عراقی: یکی نفوذِ و گسترش عرفان و دیگری پیدایش و رواجِ غزل است. از مهمترین تفاوتهای سبکِ عراقی با خراسانی میتوان به این مهم اشاره داشت که شاعران از طبیعت زنده و واقعی فاصله میگیرند و به سوی مسائل عقلی و ذهنی میروند و بر خلافِ سبک خراسانی، ادبیات این دوره درون گرا، عشق گرا و محزون و غیر رئالیستی است. از ویژگیهای سبک خراسانی و عراقی میتوان به: فراوانی واژِگان و اصطلاحات عربی، فقدان برخی از واژِگان کهن سبک خراسانی، کاسته شدن، روشنی و سادگی زبان و حرکت به سوی دشواری، کاربرد لغات ترکی،، اشاره به جزئیات علوم مختلف مانند: نجوم، طب، تفسیر و فقه، اشاره به آیات قرآن و احادیث و ضرب المثل ها، اشاره به مسائلِ کلامی و فلسفی، اشاره به تلمیحات مسیحی در سبکِ آذربایجانی، مفاخره و به علم خود تازیدن، تعصبِ دین، انتقاداتِ اجتماعی، دشوار بودنِ شعر و محتاج بودن به شرح و تفسیر اشاره نمود.
4-سبک وقوع: سبک وقوع در ربعِ اولِ قرنِ دهم شکل گرفت و در نیمۀ دومِ همان قرن به اوجِ خود رسید و تاربع ِقرنِ یازدهم هم تداوم داشت. شاعران این دوره تشخیص داده بودند که شعر سبکِ عراقی از واقعیّت دور شده و کاملن جنبۀ ذهنی و تخیلی یافته و در زیر بارِ سنت ادبی، در حال افول و فناست پس باید به سوی حقیقت گویی و واقعیّت (وقوع گویی) بازگشت. در این سبک مهمترین روش آن است که فی مابین عاشق و معشوق بایستی واقعیّتی باشد یعنی عاشق و معشوق مبتنی بر واقعیّت درحرکت باشند. این سبک حدِ وسطِ بین سبک عراقی و سبکِ هندی است که در اوایلِ قرن یازدهم پدید آمد.
پیداست که درقرنِ دهم حکومت در دست بازماندگان تیمور بوده اما در هر گوشه، سلطانی عَلَمی برافراشته و اوضاع به طور کلی آشفته بوده و معیارهای فرهنگی در حالِ افول و پس رفت بوده، بنابراین شاعران این دوره بیشترتمایلِ به قالبِ غزل داشتهاند در این دوره دوگونه ژانرِ شعر وجود داشته است: یکی شعرِ لطیف و وروانِ بابافغانی بوده که به صورتِ طبیعی، شعر حافظ را به لحاظِ دقتِ معانی و ظرافتِ خیال پردازی به سوی سبک هندی میکشاند و دیگر، «مکتبِ وقوع» است که نخست حاصلِ چاره اندیشی شاعران برای تغییر سبک و رهایی از تقلید بود تاکه شایدراه به جایی ببرد و دوم این که بازتابِ طبیعی محیطِ اجتماعی قرن دهم بود. لسانی شیرازی را واضح مکتب وقوع میدانند و شاعران معروف آن عبارتند از: میرزا شرف جهان قزوینی، وحشی بافقی و محتشم کاشانی. لذا آنچه پیداست سبکِ وقوع از آغاز دچارِ تکرار و ابتذال هم شده است به طوری که شیوهای فرعی درآن پیدا میشود که به آن واسوخت گفتهاند. درشعرِ واسوخت برخلافِ سنتِ غزل عاشق از معشوق روی برمیتابد و ناز او را نمیخرد. معروفترین شاعر واسوخت را وحشی بافقی دانستهاند.
5-سبک هندی: مهمترین عاملی که منجر به تغییر سبک گردید یعنی سبک هندی خود را در جامعه نشان داد حکومتی صفوی بود که جهان بینی شیعی داشتند. تغییر مذهب و رواجِ شیعه از عواملی مهم در تغییر تفکر و بیان، یعنی تغییر سبک بود. حکومت صفوی در پی ترویج ایدئولوژی مذهبی بود و به شعر مدحی و درباری توجه نداشت و علاوه بر این، به شعر عاشقانه هم بها نمیداد.
از این رو، شاعران به دنبالِ قصیده و شعر مدحی نرفتند و بیشتر به امور جزئی و پند و اندر و بیانِ امور طبیعی و بازسازی اندرزها و تمثیلهای کهن در زبان ِجدید پرداختند. سبک هندی از اوایل قرن یازدهم تا اواسطِ قرن دوازده به مدتِ 150 سال در ادبیات پارسی رواج داشت.
دلیل نامگذاری این سبک هم این بود که هند محلِ تجمع شاعران سبک هندی بوده است. مهمترین قالبِ شعرِ این دوره غزل است و شاعران سبک هندی را میتوان به دو گونه تقسیم کرد:
یکی مانند صائبِ تبریزی و کلیم کاشانی وحزینِ لاهیجی است که از بزرگان سبک هندی به شمار میروند و ادبیات آنها قابلِ فهم و درک است و شعرشان روان با زبانی سلیس و درستی است و این شاعران ادامۀ سنت غزل بعد از حافظ و بابا فغانی هستند و دوم شاعرانی که به آنان خیالبند و رهروان طرزِ خیال میگویند که سبکِ هندی را به سوی افول کشاندند و بنای شعر آنان تک بیت وحدت موضوع ندارد و فهم رابطۀ دو مصراع آنان دشوار است مانند: اسیر شهرستانی، قدسی، شوکت بخاری، ناصرِ محل سرهندی و بیدلِ دهلوی.
6-سبک دورۀ بازگشت: دورۀ بازگشت ازآن جا آغاز شد که نادر شاه توجهی به شعر نداشت و مشغولِ جنگهای خود بود و از اعتنای کریم خان زند هم به شعر و شاعری، اسنادی دردست نیست اما نطفۀ شعر دورۀ بازگشت مرتبط به همین دوره است. بدین حال، جنبش دورۀ بازگشت در نیمۀ دومِ قرن دوازدهم یعنی در اواخر دورۀ افشاریه پدیدار شد و در عهد کریم خان زند توسعه یافت اما رواج آن در زمان فتحعلی شاه قاجار به بعد بوده است. از این رو، این سبک را دورۀ بازگشت گفتهاند که شاعران این دوره به علتِ ابتذالی که درسبکِ هندی مشاهده مینمودند از این سبک و شیوه به ستوه آمده و به شعر گذشتۀ ایران (سبک خراسانی و عراقی) روی میآورند و به احیای آن میپردازند. نهضت بازگشت دارای دو شاخصه است: نخست قصیده سُرایی به سبک شاعران کهن خراسانی و سلجوقی به مانند صبا، قاآنی، سروش و شیبانی و از این قبیل است و دوم غزل سُرایی به سبک عراقی، یعنی تقلید از سعدی و حافظ و اشعار مجمر الدین اصفهانی و فروغی.
7- سبک شعر نو: شیوه و روشی بود که نیما یوشیج آن را در شعر ابداع کرد. انقلاب مشروطیت یکی از مهمترین عوامل تغییرات اجتماعی و سیاسی و به ویژه فرهنگی درایران بود و از این رو خود عاملی شد تا که تغییر سبکی را در پی داشته باشد که سبک نو در شعر و نثر پیآمد همین انقلاب مشروطیت است. به این معنا که ادبیات هم از نظر فکری و هم از لحاظ صوری، به دو بخش کهن و نو تقسیم شد و این دوپارگی ادبیات هیچ گاه در تاریخ ادبیات ایران احساس نمیشود به طوری که فی مابین سبکهای ادبی پیشین و اسلاف تا این اندازه اختلاف و نزاعِ فکری را نمیبینیم. لذا شعر نو در مقابل شعر کلاسیک و سنتی دامنه دار ایران قد علم کرد و درواقع اعتراضی بودکه به شعر سنتی داشت. شعر نو بر این اصل معتقد بود که شعر خیالی و غیر واقع گرایی با اوضاع اجتماعی- ساسی آشوب زده و آسیمه سار ایران آن روزگار فاصله بسیار دارد و باید به زبانی شعر بگوئیم که این زبان بیانگر مبارزات و مشکلات مردم باشد نه توصیف و مباحثی تقریبن غیر واقعی و متافیزیک. لذا با حرکت عصر مشروطه در بطنِ جامعه که به عصر شکوفایی و بیداری معروف است و تغییرحکومت و تثبیت نظامِ جدید (دورۀ پهلوی) شعر دورۀ مشروطه به شکل شعر نومتجلی شد. در این دوره ما با دو فرآیند شعری مواجه هستیم: یکی تلفیق افکار نو با ادبیات سنتی که باید آن را ادامۀ دورۀ بازگشت برشمرد و به شکل بالندهتر درشعر شعرایی چون: ملک الشعرای بهار، رشید یاسمی، پروین اعتصامی و لطفعلی صورتگر و مهدی حمیدی تجلی مییابد و دو دیگر: حرکت به سمت نوگرایی که با تغییر ساختمان شعر سنتی توسط نیما یوشیج به انجام و سرانجام رسید و به عنوان پدر شعر نو لقب گرفت و افرادی چون: سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و مهدی اخوانِ ثالث این سبک را با شیوههای جدیدتر در جامعه ادبی ادامه دادند. این سبک شعری در سه سطح زبان، فکر و ادبیات یعنی در سه جنبه زبانی، فکری و ادبی دچار تحوا بنیادی شد و از شعر کلاسیک و سنتی جدا گردید. از ویژگیهای شعر نو میتوان به نابرابری مصراعها و ثابت نبودن قافیه در شعر از لحاظ ویژگیهای ظاهر اشاره نمود که از لحاظِ ساختار تفاوت خود را با شعر سنتی فارسی به تصویر کشید. شاید بتوان چنین ابراز داشت که مهمترین شاخصه شعر نو همان حساسیت بالایی بود که نسبت به سرنوشت انسان به عنوان موجودی اجتماعی و دارای اختیار و انتخاب بود. تِم یا درون مایۀ سبک شعر نو اغلب مضامینی سیاسی و اجتمای و کاربستهایی از قبیل آزادی، آزادگی، ایستادگی در برابر ظلم وستم و دفاع از محرومان و ستم دیدگان و علاقه به وطن دوستی و عشق است. به هر روی، سبکِ شعر نو دراندرون خود دچار تحول هم شده است به طوری که میتوان به شعر سپید احمد شاملو اشاره نمود که این ژانر شعر خود را در یک بافتِ زبانی و ساختِ ادبی متفاوتتری درجامعه نشان میدهد. لذا با این که تا به اکنون با اشعار متفاوتی چه از حیث فرم و چه از لحاظ محتوا توأمِ با کاربستهایی امروزی نیز مواجه هستیم اما ا عقلای ادب تمامِ این ژانرهای شعری را مختص و عضوی از شعر نو به سکانداری علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج میدانند.
2-مکاتب ادبی جهان
الف) واژۀ مکتب از لفظ تا معنا: مکتب بر وزن مفعل است و جمعِ آن مکاتب میباشد. به معنی مکانِ نوشتن یا جای نوشتن، جای درس دادن و دبستان به کار رفته است. مکتب به معنی به دست آمده یا به دست آورده شده و کسب شده هم گفته میشود. در فرهنگ لغتِ علامه دهخدا مکتب به معنی دبیرستان و جای کتاب خواندن و یا جایی که درآن نوشتن میآموزند و دفتر خانه و مکانی که در آن کودکان را تعلیم میدهند به کار رفته است. مکاتب یا ناظم الاطباء به جایی گفته میشود که محلِ تعلیم و یادگیری است. محلی که در آن افراد ابتدائن شیوۀ نوشتن و خواندن را میآموزند. حافظ میگوید:
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
حافظ نوعی صنعت آشنا زدایی را در این بیت خلق میکند که در واقع بر خلافِ آمدِ عادت سخن میراند و در جوانبی هم نوعی آیرونی کلامی – بلاغی محسوب میشود. مکتب خانه به معنی مدرسه ابتدایی یا مکانی است که قبلن مردم جهت یادگیری در آن گِردِ هم میآمدند. مکتب فکری: مجموعه یا گروهی از افراد که ویژگیهای فکری مشترک خود را با چشم انداز فلسفی، رشته، اعتقادی، جنبش اجتماعی، جنبش فرهنگی و هنری خود را با یکدیگر در میان میگذارند. مکتب به دو نوع تقسیم میشود: نخست خصوصی است. نوع خصوصی برای افراد اعیان و اشراف و عمومی آن از برای عامۀ مردم است. محل مکتب خانه دکان یا اتاقی بزرگ بوده که از اصلیترین اجزای بکاررفته میتوان به حصیر یا نمد کهنه مدرس همراه میزِ کوتاه و تشکچه مکتب دار و چند ترکه آلبالو و چوب و فلک اشاره کرد. قدیما مکتب دار پسرانه را میرزا و دخترانه را ملاباجی میخواندند و البته توجه به پسران بیشتر از دختران جهت یادگیری بوده است به طوری که آموزش خواندن برای دختران مجاز بوده اما نوشتن برای آنها غیر مجاز اطلاق میشده است و دلیل آن را این دانستهاند که دختر اگر مشق بلد باشد کاغذ پرانی میکند (کنایه از نامۀ عاشقانه نوشتن است) با ظهور تکنولوژی و جهان مدرن قرب و منزلت مکتب خانهها کم رنگ شد به طوری که ما با افول آنها در ایران در دورۀ صفویان و ابتدا در اصفهان و من بعد در تبریز و سایر شهرهای بزرگ مواجه میشویم و دلیل این مهم هم برمیگردد به میسیونرهای مذهبی اروپاکه اقدام به دایر کردن آموزشگا ه هایی میکنند که صبغه و شکل و سبک آنها غربی است و به دنبال آن و درانتهای دورۀ امیر کبیر دارالفنون تأسیس میشود و این روند تداوم دارد تا که در زمان مظفرالدین شاه، دبستان و دبیرستان در ایران افتتاح و گشایش مییابند. گذر از مکتب خانهها به مدارس شاید یکی از موضوعات مهم درتاریخ مشروطیت ایران محسوب میشود به گونه که با آغاز به کار رضا شاه و گسترش مدراس رایگان عملاً" مکتب خانهها برچیده شد. مهمترین مکتبی که درجهان امروز در جامعه پر نقش و نگار نشان میدهد مکتبِ ادبی است. مکتب ادبی به انگلیسی کرئاسیونیسم creationism میباشد. ویسنته گارسیا فرناندز شاعر اهلِ شیلی بنیانگذارِ این مکتب است که بیشترین تأثیر این مکتب ابتدا در اسپانیا رخ داد و من بعد درهمۀ کشورهای اروپایی ترویج و تداوم یافت. این شاعر معتقد بود که: «در ذاتِ خودِ واژگان واقعیتی مستقل وجود دارد و واقعیّات خاصِ خود را میآفریند که البته با دیگر واقعیّت ها هم تعامل و ارتباط ایجاد میکند. هویدو برو در سالِ 1918 به اسپانیا رفت و درآن جا از این مکتب با اشتیاقی تازه تراستقبال شد. این شاعر درمانیفست خود میگوید: «نمیخواهم بردۀ طبیعت باشم بلکه دوست دارم واقعیّت دیگری را که تنها درتخیل خودم وجود دارد را کشف و ابداع کنم.» او میخواست همانگونه که طبیعت درخت را میآفریند / شعر بیافریند. همین شاعردرشعری گفته است: شاعران چرا گل سرخ را میسُرایید؟ آن را درشعرشکوفا کنید. مکاتب ادبی با کمی فاصله بعد از جنگ جهانی اول (1914-1918) به وجود آمدند و از جمله مکتبهایی به شمار میرفتند که از جنگ گرایشها و عقاید زیباشناسی جدید را در زمینۀ شعر عرضه کردند. مکتب ادبی به معنای مجموعۀ سنتها، هنجارها، اندیشهها، نظریهها و ویژگیهایی است که به دلیلهای اجتماعی، سیاسی ویا فرهنگی دردوره ای خاص درادبیات یک یا چند کشور نمود پیدا میکند. این مجموعه معمولاً" در آثارِ گروهی از صاحبان قلم رخ میدهد و باعثِ تمایز آنها در سبک از شاعران و نویسندگان دیگر میشوند. منتقدان، پژوهشگران، نویسندگان و شاعران برجسته و ماهر چنین مجموعهای را در مییابند و در قالبِ مشخصههای هر مکتب ارائه میدهند. براین اساس، سیر رشد و بالندگی مکتب به جوامع اروپایی مرتبط می-شود به طوری که در این کشورها مکاتبی با شاخصهها و شاکلههایی پر مفاهمه از حیثِ فرهنگی – هنری و علمی – فلسفی به وجود آمد. مکتب در جهانِ امروز به معنای مجموعهای از اندیشهها و افکار یک استاد یا صاحبِ فکر است که در جمعی یا گروهی نفوذ و جایگاه خاصی را پیدا کرده است یا به یک نظر فلسفی- ادبی اطلاق میشود که در بطنِ یک ملت یا یک شهر دارای شاخکها و شاخصههایی پهناور و جامعه پذیر است. به مانند: مکتب رئالیسم، مکتب سوررئالیسم، مکتبِ سمبولیسم، مکتبِ نیهیلیسم، مکتب امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم یا مکتبِ اگزیستانسیالیسم و ... که این مکاتب در بین جوامع با تئوریهایی که ارائه نمودهاند جایگاه و پایگاه خاصی را به خود اختصاص دادهاند. فرق بین مکتب و سبک در این است که مکتب بر پایۀ اصولِ فکری آگاهانهای درحرکت است که این اصول توسطِ گروهی هم فکر و هم صدا ایجاد میشود. گسترۀ فکری و فلسفی یک مکتب به مراتب دامنه دارتر از یک سبک است. سبک میتواند شیوه و روشی فردی باشد که این شیوه و روش خودآگاه و یا ناخود آگاه تحتِ تأثیر جهان بینی شخصی، گذشته، نوع خانواده، سلایق فردی و علایق اجتماعی، طبقه و گرایشات روحی و رفتاری و ... شکل میگیرد. سبک به شرطی که به آن پرداخته شود میتواند به مانند یک درخت تنومند و دارای شاخ و برگ و میوه باشد. سبک یک نظریه فردی است که در جمع و گروهی هم تأثیر میگذارد به عنوان مثال: یک موزیسین و یا خواننده با ارائه یک موسیقی و یا صدای مطلوب کارکرد اجتماعی خود را درجامعه بسط میدهد و خود را به عنوانِ فردی جهان شمول به جامعه نشان میدهد. بنابراین نمیتوان گفت که سبک از دامنهای محدود برخوردار است اما هرسبکی دامنه دار و چند وجهی نیست ولی مکتب بایستی دامنه دار و وسیع باشد و این مهم از ویژگیهای شاخص و بارز آن است. مکتب یک نظریۀ فردی است که تبدیل به یک نظریه اجتماعی و جهان شمول میشود و از حیثِ معنا و مفهوم و ساختار زبانی و بافتار اجتماعی از موقعیّتی جهان شمول و دامنه دار و پهناور برخوردار شده است.
ب) رهیافتی در مکاتب ادبی جهان: آشنایی با روند روبه رو شد ادبیات جهان که با سکانداری کشور فرانسه و همراهی دیگر کشورها اعم از انگلستان، آمریکا، آلمان و ..... تأثیر شگرف خود را بر جوامع گذاشته، بر کسی پوشیده نیست. بنابراین برای بهتر شناختن سیر ادبیات در قالبهای داستان، رمان، شعر، نثر، فیلم نامه، نمایشنامه، تئاتر، موسیقی، نقاشی، خطاطی، معماری و .... و آگاهی هر چه بیشتر ساختار و محتوای این قالبها نیازمبرم به شناخت کافی از مکاتب جهانی است. لذا مستلزم آن شدیم تا که آستین همت بالا زده و در دایرۀ فهم خود این مکاتب را درون شکافی نموده و فر آیندی رو به افق اندیشه را بر روی خوانندگان باز نمائیم. در این مقاله سعی بر آن شده تا که ۶ مکتب را که تأثیرشان در ادبیات و شعر جهان به همان اندازه بوده که این مکاتب فرهنگ سازی نمودهاند را مورد وارسی و تحلیل قرار دهیم.
۱-مکتب کلاسیسم (Classicism)
مکتب کلاسیسم از مکاتب ادبی پایه در جهان به شمار میآید. این مکتب طی قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی ظهور پیدا کرد و چربش خود را بر ادبیات کشورهای اروپایی نشان داد. از عقاید اصولی مکتب کلاسیسم که اهمیت فراوانی داشت تأکید به بنیاد و مبانی اصول فلسفه، توجه به هنر و ادبیات با پشتوانهای بنام عقل گرایی (راسیونالیسم) ونقد یونان و روم باستان در ابعادی کلاسیک از دیگر خصایص بارز آن به شمار میآیند. مکتب کلاسیسم مقوله تقلید را به عنوان بنیاد ارزشی خود میپندارد.
چه این که تقلید از طبیعت که شامل موالید چهار گانه به انحای متفاوت میشود را بسیار پر اهمیت جلوه مینماید. تقلید ازسنت گرایی. یعنی این مکتب آنچه که پیامد سنت و یا دستاورد آن به شمار میآید را به عنوان الگو میپندارد. اتکا به عقل و عدم عبور از آن. چرا که این مکتب عقل را مهمترین راهنما در جهت نیل به هدف تلقی میکند. از دیگر خصایص بارز این مکتب میتوان به ایجاز و وضوح، واقعیت پنداری و حقیقت محوری، تناسب و هماهنگی بین اجزای اثر هنری، اعتدال بین قالب و معنا و تعادل بین مفاهیم و مصادیق و آموزندگی و اصلاحگری را اشاره نمود.
مهمتر این که کلاسیک گویان از میان قالبهای ادبی اغلب به تراژدی و حماسه اهمیت میدهند. از بنیانگذاران مکتب کلاسیک میتوان به پیرکورنی، ژان راسین، ولتر، لافونتن، جان درایدن، الکساندرپوپ، جاناتان سویفت بن جانسون اشاره نمود به بیانی این هنرمندان را نئو کلاسیک هم مینامند.
۲- مکتب رمانتیسم (Romanticism)
مکتبی است که در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ در عرصۀ هنر و ادبیات غرب متولد شد. بطور عمده خصایص بارز این مکتب عرصۀ بیان موضوعات و مفاهیم عاطفی در قالبی تخیلی است. از دیگر شاخکهای فراروندۀ این مکتب میتوان به تکیه بر تخیل و احساسات، تأکید بر فردگرایی و آزادی از قواعد ادبی ارسطویی، ترجیح رؤیا و تخیل بر منطق و ستایش طبیعت، دلبستگی به میراث گذشته به ویژه اسطورههای ملی و عرفانی قرون وسطی، گریز از واقعیات اجتماعی، گرایش به عوالم ذهنی و حزن آلود، آرایش و تزیین آثار هنری و عدول از قواعد کلاسیک اشاره نمود.
رمانتیسم شامل دو شاخک میباشد. نخست رمانتیسم احساساتی و دیگر رمانتیسم اجتماعی. بنابر کتاب سیر رمانتیسم دراروپا از مسعود جعفری جزی ظهور رمانتیسم اجتماعی ناشی از سقوط امپراطوری ناپلئون (۱۷۹۹ ۱۸۱۴) و گرایش به اندیشۀ تغییر نظام اجتماعی در فرانسه بود که موجب رویکرد نویسندگان به اندیشههای سیاسی اجتماعی و طبقات محروم جامعه شد. به عنوان مثال بینوایان اثر ویکتورهوگو نمونۀ بارزی از آثار رمانتیک اجتماعی است. از بنیانگذاران این مکتب میتوان به ویلیام بلیک، ورد زورث، ساموئل کالریج، لرد بایرون و شلی از کشور انگلستان. آلفرد دو موسه و مادام استاندال از فرانسه و لرمانتوف و پوشکین از روسیه اشاره نمود.
۳- رئالیسم (Realism)
مکتب رئالیسم یا واقع گرایی از جمله مکاتبی است که رمانتیسم اجتماعی در تولد آن تأثیر عمدهای داشت. این مکتب دراواسط قرن ۱۹ همگام با پیشرفتهای علمی در فرانسه بوجود آمد و به دیگر کشورها تسری یافت. برخلاف کلاسیک گویان و رمانتیکها که اغلب به میراث گذشته و عوالم ذهنی پایبند بودند، واقع گرایان شناخت و نمایش واقعیات عینی زندگی را چه زشت و چه زیبا توام با ارتباط دورنی پدیدههای جامعه را مدنظر داشتند.
اینان معتقد بودند که هنرمند رئالیست تنها کارش عکسبرداری از واقعیتها نیست بلکه بایستی منشأ و ذات وجودی این واقعیات را هم تصویر کند. رئالیستها معتقد بودند که انسان موجودی اجتماعی و پروردۀ محیط است و به تأثیر متقابل واقعیات درونی وبیرونی اعتقاد راسخ داشتند. در مکتب رئالیسم شخصیتهای آثار مردم عادیاند و معمولاً بدنبال تصویر کردن تیپ خاصی از جامعه هستند. بنیانگذار این مکتب بالزاک فرانسوی است و دیگر نمایندگان آن میتوان به فلوبر و موپاسان (در فرانسه) چارلزدیکنز (در انگلستان) داستان یوسکی و تولستوی (در روسیه) اشتاین بک و همینگوی در آمریکا اشاره نمود. در ایران نیز افرادی چون: محمد علی جمالزاده، صادق هدایت، جلال آل احمد، دانشور و دولت آبادی و ......درعرصه ادبیات ایران از شیوه واقعگرایی بهره جستهاند.
مکتب رئالیسم بعدها به شاخکهایی فرعی تقسیم شد.
الف) رئالیسم سوسیالیستی: این سبک که در دل مکتب رئالیسم متولد شد. به سال ۱۹۳۲ در روسیه و دیگر کشورهای سوسیالیستی مرتبط میشود. از شاخصههای این سبک در اختیار قرار گرفتن تام هنر در جهت خدمت و ارتقای جامعه سوسیالیستی است. تأکید بر گروه به جای فرد و اهمیت دادن به عنصری بنام کار از دیگر خصایص این سبک به شمار میرود. بنیانگذار این شاخۀ ادبی ماکسیم گورکی است که بعدها میخائیل شولوخف و الکساندرفادیف از نمایندگان اصلی آن شناخته شدند.
ب) رئالیسم انتقادی: شامل آثاری است که با نگاهی منتقدانه پا به عرصۀ وجود گذاشتند. در این آثار شخصیتها ضمن انتقاد و اعتراض به روابط و تعاملات اجتماعی درصدد تغییر و تحول آن نیز میکوشیدند. مانند آثار گورکی که با نگاهی منتقدانه به جامعه استارت میخورند.
ج) رئالیسم روانشناختی: کاراین سبک ادبی اغلب تشریح دنیای درونی افراد و تجزیه و واکاوی افکار و ادراکات آنهاست. شاید بتوان گفت در این نوع آثار نوعی هرمنوتیک اندیشه و هیپنوتیزم فهم به چشم میخورد. رئالیسم روانشناختی را میتوان در آثار بزرگانی چون: داستایوسکی، تولستوی، جوزف کنراد و هنری جیمز مشاهده کرد.
د) رئالیسم جادویی: سبکی نو آیین در عرصۀ نقاشی و بویژه داستان نویسی در قرن بیستم است. از خصایص این سبک در آمیختن الگوهای واقعی با خیال و وهم که ترکیبی مستقل و مجزا میسازند.
در سبک رئالیسم جادویی ترتیب و توالی زمان به هم میریزد و داستانها متأثر از ویژگیهای قصههای قدیم و توصیفات سوررئالیستی (فرا واقع گرا) روایت میشوند. به بیانی دیگر رئالیسم جادویی سبکی است میان شکاف که بر اثر ورود تجدد به جوامع سنتی رخ میدهد. شکافی که از آن باورهای پیشین در جامعه امروز جریان مییابد. ازبنیانگذاران این سبک میتوان به خورخه لوییس بورخس آرژانتینی، میگل آنخل آستوریاس گواتمالایی، گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی و گونتر گواس آلمانی اشاره نمود.
۴- ناتورالیسم (Naturalism)
مکتب ناتورالیسم (یا طبیعت گرایی) براساس نظریهای فلسفی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم در کشور فرانسه و بعدها در آمریکا، انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی متداول شد. ازشاخصه های این مکتب میتوان به رویگردانی از اعتقادات ماوراء الطبیعی، جهان بشری را تابع جبر طبیعی و موروثی دانستن که این بینش متأثر ازنظریۀ تکامل دار وین و آرای روانشناختی فروید میباشد که انسان را اسیر غرایز جنسی میدانست. ناتورالیستها بر این اصل استوارند که کار نویسنده تشریح و کالبد شکافی زندگی درموقعیتی آزمایشگاهی است. م توان گفت دراین نگرش سرنوشت و عادات بشر زیر تأثیر محیط و قوانین وراثت شکل میگیرند و بشر اسیر بی اختیار همین جبر است و قدرت تغییر آن را ندارد. از این روست که اکثر شخصیتهای اینگونه آثار افراد طبقۀ متوسط به شمار میآیند که اغلب در چنبرۀ فقر، شهوت، ترس، بیماری، اعتیاد و هرزگی به سر میبرند.
لذا ازهمین باب است که توصیف دقیق جزئیات وصحنه های زشت و زنندۀ زندگی با یاری از زبان عامیانۀ طبقات فرودست جامعه جز و مختصات سبکی این طیف محسوب میشود.
بنیانگذاراین مکتب امیل زولا نویسندۀ فرانسوی است و نویسندگانی چون فرانک نوریس، توماس هاردی، جورج مور و استفان کرین از پیروان این مکتب به شمارمیآیند. نویسندگانی چون صادق چوبک با آثاری چون خیمه شب بازی وانتری که لوطیش مرده بود و رمان سنگ صبور از جرگۀ این مکتب به شمار میروند.
۵-سمبولیسم (Symbolism)
مکتب سمبولیسم یا نمادگرایی از جمله مکاتب ادبی جهان است که در اواخر قرن ۱۹ پا به عرصه ادبیات و شعر فرانسه گذاشت. این مکتب دقیقاً واکنشی فرارونده بود درمتقابل مکاتب رئالیسم و ناتورالیسم که واقعیات را به وضوح نمایان میساختند، نمادگرایان بر این اصل معتقدند که جهان منظومهای از نشانهها و علایم است که تنها هنرمندان با فهم و ادراک برتر خود میتوانند آنها را دریابند و به تفسیر آنها بپردازند. این سبک از معدود دیدگاههایی است که نمادگرایان را به عرصۀ عرفان و اشراق نزدیک میکند.
نمادگرایان بدنبال دنیایی فراتر از دنیای واقعیاند که میتوان با استفاده از زبان نشانه ونماد این دنیا را تصویر و تجسم کرد. این طیف پراکسیس سازی رفتاری تخیلی را برای نشانهها و نمادهای موجود درجهان در قالبی انتزاعی را به انحای متفاوت تصویر میکنند. از دید برخی از ادبا و صاحب نظران در حوزۀ ادبیات آثار اینگونه افراد سرشار از ابهام است ولی درابعادی دیگر نیز میتوان گفت ذهنیت سازی این طیف اغلب بدنبال پیامهایی عینی است.
ازنمایندگان اصلی این مکتب میتوان شارل بودلررا برشمرد و کسانی چون آرتور رمبو، استفان مالارمه و پل ورلن در این مکتب خود آزمایی کرده و موفق نشان دادهاند. از دیگر نمایندگان این مکتب میتوان ادگارآلن پو بنیانگذار سبکهای مینی مالیسم و راینر ماریارریلکه و موریس مترلینگ نویسنده کتاب معروف مورچهها و موریانهها را نام برد. البته تحولات فرهنگی و اجتماعی اوایل قرن بیستم تا حدودی از نفوذ و تأثیر بسزایی این مکتب کاست. ولی بعدها توسط آندره ژید و پل والری اشکال تازهتری را دراین مکتب شاهد بودیم.
۶- سور رئالیسم (Surrealism)
واژۀ سوررئالیسم را به معنی تخیلی، توهم، رؤیا و فرا واقع گرایی بکار بردهاند ولی آنچه صاحب نظران در خصوص معادل این واژه مدنظردارند، فرا واقع گرایی است که البته مفاهیمی چند گونه محور را بر میتابد.
سوررئالیسم یا به بیانی دیگر سوپررئالیسم ازجمله مکاتب ادبی جهان به شمار میآید که در سال ۱۹۲۰ در هنر و ادبیات فرانسه پا به عرصۀ وجود گذاشت. سوررئالیست ها به جهانی فراسوی واقعیات ملموس گرایش دارند و شرط ادراک این جها فرا واقعی را، تلاش ذهن و ضمیر ناخود آگاه میدانستند که لازمۀ آن، خروج از قید منطق و استدلال و ذهن هشیار است.
آنان سنن و قواعد اجتماعی و محدودیتها را رد میکنند و باز آفرینی جهان واقع را که اغلب به مکتب رئالیسم و سمبولیسم نزدیک است را بیهوده میشمارند. مهمترین متد سوررئالیست ها انگیزش به سوی ضمیر ناخودآگاه و شیوههای مصنوعی هیپنوتیزم و استفاده از مخدرات است به گونهای که دراین مسیر آنها به ضبط رؤیاها و هذیانهای بیماران روانی علاقۀ فراوان داشتند.
در مجموع میتوان گفت سوررئالیست ها به دنیایی تخیلی مینگرند که این دنیا دارای پیامدهایی خارج از پشتوانهای بنام تفکرو عقل است و البته رؤیا و توهم در ابعاد مختلف از روشهای کاری آنهاست. بنیانگذار این مکتب آندره برتون شاعر فرانسوی است و افرادی چون لویی آراگون، پل آلوار، ژان ژنه، آلن رُب گریه، ناتالی ساروت و ساموئل بکت و پابلو پیکاسو ازنمایندگان برجستۀ این مکتبند. اثر بوف کور ازصادق هدایت نیز نوعی سوررئالیسم به شمار میآید چون مؤلفههای فرا واقعی در این اثر موج میزند. ■
منابع و مآخذ:
- ناتورالیسم، نویسنده: لیلیان فورست و پیتر اسکرین، مترجم: حسن افشار، ناشر: مرکز، سال نشر: 1380، محل نشر: تهران
- کلاسیسیزم، نویسنده: دمینیک سکرتان، مترج: حسن افشار، مصحح: جان جامپ، ناشر: مرکز، سال نشر: 1380، محل نشر: تهران
- لذت متن، نویسنده: رولان بارت، مترجم: پیام یزدانجو، مترجم، ناشر، ناشر: مرکز، سال نشر: 1382، محل نشر: تهران
- مکتبهای ادبی، نویسنده: رضا سید حسینی، ناشر: نگاه، سال نشر: 1381، محل نشر: تهران
- کلیات سبک شناسی، نویسنده: سیروس شمیسا، ناشر: فردوس، سال نشر: 1382، محل نشر: تهران
- سمبولیسم، نویسنده: چارلز چدویک، مترجم: مهدی سحابی، مقدمه، ناشر، ناشر: مرکز، سال نشر:1378، محل نشر: تهران
- سیر رمانتیسم دراروپا، نویسنده: مسعود جعفری جزی، ناشر: مرکز، سال نشر: 1378، محل نشر: تهران
- رئالیسم و ضدرئالیسم درادبیات، نویسنده: سیسرون پرهام، ناشر: اگه، سال نشر: 1362، محل نشر: تهران
- رئالیسم (واقع گرایی)، نویسنده: دیمیان گرانت، مترجم: حسن افشار، مقدمه، ناشر، ناشر: مرکز، سال نشر: 1379، محل نشر: تهران
- فرهنگ اصطلاحات ادبی، نویسنده سیما داد، ناشر: مروارید، سال نشر: 1385، محل نشر: تهران
- ادبیات معاصر ایران، تألیف: اسماعیل حاکمی، سال نشر: 1382، محل نشر: تهران
- سبک شناسی زبان و شعر فارسی، نویسنده: مؤلفان: کیومرث کیوان، محمدتقی بهار، زبان: فارسی، ناشر: مجید، سال نشر: 1377
- تاریخ تطور شعر فارسی، نویسنده: محمد تقی بهار، به کوشش: تقی بینش، نسخه: الکترونیکی
- نویسشهایی در لابه لای پیاده رو، نویسنده: عابدین پاپی، ناشر: آوای کلار، سال نشر: 1399، محل نشر: تهران