• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نقد و تحلیلی بر رمان کوتاه «گنبدهای قرمز دوست‌داشتنی» نویسنده «فاطمه (صحرا) کلانتری»؛ «رؤیا مولاخواه»/ اختصاصی چوک

نقد و تحلیلی بر رمان کوتاه «گنبدهای قرمز دوست‌داشتنی» نویسنده «فاطمه (صحرا) کلانتری»؛ «رؤیا مولاخواه»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

roya molakhah

رمان کوتاه «گنبدهای قرمز دوست داشتنی» اولین اثر داستانی صحرا کلانتری است که در فروردین هزارو چهارصد، توسط نشر مهری در لندن، منتشر شده است. پیش از این از صحراکلانتری، چهار اثر تألیفی در کشور ایران در مقولۀ شعر و کتاب شعر-نقاشی "اردوگاه زنان" به زبان لاتین،

توسط انتشارات بین المللی "اقیانوس بهشت" واقع در برزیل با آثار نقاش برزیلی -ساندرا براگا -منتشر شده در آمازون پانزده کشور جهان را در رزومۀ اثار منتشر شده این فعال ادبی بازخوانده‌ایم.

و اما کتاب «گنبدهای قرمز دوست داشتنی» با پرداختهای فلسفی، روانشناختی، اجتماعی، هنری و نشانه شناسی در مقوله نقد حائز اهمیت می‌باشد.

................

در این کتاب، استعاره زندۀ بدن‌ها و اندام، مدلول گذر معانی به مصداق‌هاست، و هر کاراکتر در جزییات حضور بدنی خود، استعاره‌ای برای خلق فردیتی است که اندام‌های خود را به اشتراک ذهنی جامعه سپرده است.

لب‌ها، موها، دست‌ها در جایگاه روایی خود پردازشی ذهنی -عینی را خلق کرده‌اند و مؤلف در ابتدای کتاب با پساذهن شعری، این سوژگی را در تبیین اشتراک وجوه معانی و ارتباطی روانی شعر ساطورهای نوازنده را، با طرح رمان، همراستایی کرده و مخاطب را به کدهای گزارشی اندام وارگی اثر، رهنمون ساخته است. می‌توان گفت، صحرا در این اثر با استناد به جریان سیال ذهن در بخش سورآل ذهنی راوی از «نمایان شدن چیزی به جای چیز دیگر» در جهان استعاره، برای سویه مندی قسمت‌های رئال داستان، استفاده کرده است تا با رهیافت زبانی راوی و خلق تصاویر هذیانی_روانی فرد، واقعیت رفتاری وی را در داستان توپوگرافی کند.

شیوۀ نگارش داستان به دو بخش درونی و برونی تقسیم شده است. بخش درونی که با فونت ضخیم تایپ شده و لایه‌های روانی و آبسترۀ فضایی ذهنی را با توجه جهان شاعرانۀ مؤلف به عنوان دال‌هایی تجسمی سویه نمادین و نشانه مند داستان را بر محور روان شناختی ابژه‌ها، بر عهده دارد. و قسمت رئال داستان، با فونت معمولی، زمان فلاش بک‌های اتفاق افتاده‌ای است که عملکرد عینی را، به سویه‌های ذهنی راوی، مرتبط می‌سازد. عناصر کتاب و رنگها هرکدام جدیتی سویه مند در نظام استعارگی و نشانه مندی دارند.

رنگ قرمز موهای کاراکتری که سویه خشم و انفعال و عشق و محور عملکرد روانی- ذهنی راوی را برعهده دارد و نامی پارادوکسیکال به اسم «آرام» دارد، روایتمند و نمادین جنبشی لکاتانه در شعله‌های سرکش یک زن است که مدام رنگساژ می‌شود تا عصیان، همچنان شعله ور باشد. و «صحرا» در قسمتی از داستان، شخصیت دوم زن داستان را هم، دچار سرخ مویی می‌کند تا دوئل بین دو زن را در لکاته گی و قربانی شدن، با استناد به رنگ قرمز موها، در یک سو و تقابل با راوی قرار دهد.

«این گردنبند نشان می‌دهد که انفجاری در آپارتمان رخ داده است. انفجاری میان بهار و مسعود. همان دو اسمی که پشت عکس‌های پاره شده نوشته شده بود. هنوز مفهوم موهای قرمز را نفهمیده‌ام. باید این موها علت انفجار باشد. البته شاید....» ص ۳۹

راوی داستان که مردی است با ظاهری نیمه زنانه، و در درون خودش به بخش‌هایی از کودکی، مردانگی و بی جنسیتی تقسیم می‌شود تا بخش مردانه‌اش را که از هستی منفعل شده، باز یابد. نظر به اینکه مؤلف داستان یک زن است، رهیابی به جهان یک مرد، با تقابل خیانتی که در تأهل و عشق خود، دچار سرگشتگی شده، به خوبی از عهدۀ تبیین برآمده و شیوۀ دردمندی روانی راوی را، در سیر تکوینی جنون، به خوبی به مرحلۀ اجرا در آورده است. راوی-شاهین-(انتخاب اسم شاهین هوشیارانه و نشانه مند است، شاهین این پرندۀ جسور با پرهای زرد و خاکستری لانۀ خود را روی مکان‌های بلند و در کوهستان‌های دور دست می‌سازد. لانۀ این پرنده‌ها معمولاً روی صخره‌های کوهستانی است که از محل‌های قابل سکونت انسان بسیار دور هستند. تراس‌ها و بالکن‌ها و انزوای درونی راوی با همداستانی شاهین پرنده، در تک پری در انتخاب اسم وی، قابل استناد می‌باشد. چنانکه آرام و بهار و مسعود و کوشا هم محوری معنامند در انتخاب نام در نقش‌هایشان داشته‌اند). با موهای روشن و لبهای صورتی به گفتۀ راوی و مؤلف که یک زن است، از جذابیت مردانه برخوردار نیست و مخاطب نیز با تاکید جای به جای راوی-مولف در داستان این عدم جذابیت را می‌پذیرد. در شرح ماوقع، در قسمتهای ذهنی راوی این مرد کشی در جهان هویتمندی راوی، ریشه در رفتار مادر کاراکتر دارد که در تمام روایت با جملۀ «تو مرد نخواهی شد»، بخش مردانۀ هویت جنسی راوی را، تحریک پذیر و مفعول عقده‌های حقارت می‌نماید.

خانواده، کوچک‌ترین واحد اجتماعی است که بسترحساس ترین مرحله شکل گیری شخصیت، رفتار اجتماعی و خصوصیات فردی کودک در آن شکل می گیردکه این رفتارها تا حد زیادی متأثر از محیط، شیوه‌های آموزشی و عوامل بازدارنده می‌باشد.

انسان، نخستین تجربه‌های خود را در زیستن با دیگران فرا می‌گیرد، برهمین اساس اهمیت زندگی خانوادگی برای کودکان به مراتب از افراد بالغ بیشتراست، زیرا بنیان و پایه رشد و فعالیت‌های آینده کودک در محیط خانواده است و اینکه در روابط با سایرین عشق و محبت یا خصومت و نفرت حاکم باشد، تا حد زیادی به تربیت خانوادگی بستگی دارد.

«شاهین» آسیب‌های روانی را از انفعال پدر و مرد ستیزی مادر، با تحقیر و سیلی کلامی مادر، از بازپس گیری هویت مردانه‌اش، با جملۀ همیشگی «تو مرد نخواهی شد»، به صورت عقده‌های فرو خورده شده، تجمیع خشم و انزوا را با لبخندی بی معنا و پوچ بر چهره‌اش، بنیادین می‌کند، تا حدیث نفس راوی، عملکرد قصابی کیک را، رویکردی قربانی وار برای خود وی معنا کند.

مادر چاقوی کیک بری را بدست کودک نمی‌دهد و در پساذهن روانی «شاهین»، چاقو آلتی است برای رهاشدن و بریدن از انفعال و رهاکردن مرد درونی‌اش که موهایی جوگندمی و لبهای کبودی دارد. خمیرمایه مؤلفه‌های اصلی شخصیت متعادل و پویا یا متزلزل و آسیب پذیر کودکان و نوجوانان در کانون خانواده و در سایه تعامل مطلوب با والدین به ویژه مادر، شکل می‌گیرد. و «شاهین» عطف نمادین هویت آسیب خوردۀ روانی- اجتماعی است که در داستان، عواطف اش را به گونه‌ای نامطلوب در جهان درونی‌اش با مثله کردن هرآنچه از وی مسترد شده، به خود باز می‌گرداند.

مثل «انگشت حلقه» و یا «زبان» که در خیز کیک بری، بستر تعابیر نشانه مندی است که مؤلف آن را به شکل تراژیک در پایان حذف اندام، از تنی که جنسیت زدایی شده، به خوبی شام آخر مسیح، به نقطۀ تقدس می‌رساند و گناهان قربانی‌ها را در خود می‌شوید. نظر به اینکه مؤلف، کارگردان و نگاه تجسمی به متن دارد، این بخش از داستان به قدری سویه‌های تجسمی عینی -ذهنی برجسته‌ای دارد که گریز نشانه مند مؤلف، به نمایش «خاندان چن چی» با زبان «انتونن آرتو» را در اول داستان، با این بخش از رمان، در یک سویه تصویری با خلاقیت نمایشی همسان سازی می‌نماید.

آنتونن ارتو، از زبان چن چی در پردۀ چهارم صحنۀ اول می‌گوید: «بگذار آنها که گناه مرا محکوم می‌کنند، اول تقدیر را ملامت کنند. اختیار؟ کیست که در همان لحظه‌ای که آسمان دارد بر سرش فرود می‌آید جرأت صحبت از اختیار را داشته باشد؟.. به همین دلیل است که من دریچه‌های این سد را باز می‌کنم تا اینکه غرق نشود. من به دیوی پناه می‌دهم که وظیفه‌اش انتقام گرفتن از همه گناهان این عالم است. دیگر هیچ تقدیری نمی‌تواند مرا از عملی کردن هر آنچه خوابش را دیده‌ام، باز دارد.» در شروع داستان، مؤلف داستان را وانموده ای از خاطره‌ای برملا شده می‌خواند. و از مخاطب می‌خواهد، این داستان را فاش نکند. شبیه زباله‌ها که خاطرات فرومانده و چپانده در کیسۀ پرکلاغی قصه‌های فراموش شده‌اند. می‌خواهد این واکاوی و هرانچه پیش آمده را، عین بازیافت از زباله‌ها با خواننده‌ای خاص که محرم است بازخوانی کند.

صحرا یا شاهین، این تاکید را در اول کتاب به عنوان گوشزد، می‌آورد که این داستان یا خاطره به دلیل شخصی سازی درونی راوی و مؤلف، شیوه‌ای اندوهناک با قالبی هولناک است در به تعویق انداختنِ دور انداخته شدن جبری یک حضور، یک فردیت دور انداخته شده ...

بنابراین، گوناگونی معناهای برخاسته از روایت، از دیدگاهی نسبی نگر، در مورد جهان بینی فردی راوی، یا نشانگر جامعه‌ای زن ستیز با برداشت‌های فمینیستی نیست، بلکه نشانۀ آمادگی اثر، برای گشودن رازی است که خوانندگانش در آن واحد در آن جهان‌هایی از معنا پیدا می‌کنند. از این رو، این اثر نمادین است نه پنداره‌ای معلق در ذهنی روان پریش. نماد، پایدار است و پریشانی روان، خلقی است که تغییر می‌کند.

در این کتاب معنای ادبی، تمثیلی اخلاقی و باطنی می‌شود یافت. با استناد به نظریه چهار معنا که رولان بارت از کتاب اثر گشوده امبرد اکو به آن استناد کرده است. هرجمله و هر شخصیت دارای دلالت‌های گوناگون است که با توجه به کلیدهایی که مؤلف در سیال ذهن راوی مصور کرده می‌تواند کشف و دلالت‌ها اشکار شوند. مثلاً نظریه چهارمعنا در عهد عتیق دانته در روایت خروج بنی اسراییل از مصر به کمک موسی چهارتاویل یاد شده، ادبی تمثیلی، اخلاقی و باطنی را در این اتفاق چنین بازنمایی می‌کند، معنای ادبی که بی درنگ یافت می‌شود، معنای تمثیلی که رستگاری انسان‌ها به کمک مسیح می‌باشد و معنای اخلاقی گذر روح از حالت گناه به بخشایش است و اگر معنای باطنی آنرا جستجو کنیم حاکی از ان است که روح مقدس پس از خروج از بردگی جسم به ازادی و افتخار جاودانی دست می‌یابد.

در «گنبدهای قرمز دوست داشتنی»، اندام‌ها، روایتی تمثیلی از کارکردهای رفتاری دارند و در نگاه آسیب شناسی، تاثرات ملتهبی را در روان راوی بازنمایی کرده‌اند. انگشت «حلقه» نشانه‌ای از تعهد است که واپس خورده، و شاهین آن را در دنیای مدرن از تمام دستها رها می‌کند، جدا می‌سازد و شخصی سازی می‌کند تا در تعلق سنتی، آن نماد تعهد را، درونی و مقدس کند. موها و تعلیق آن رشته‌ها در فضایی وهم انگیز، حضور زنانه‌ای است که از «سر» و منشأ خویش، رها و یا همان تراشیده شده، تا لکاته گی را از بدن «آرام»، «بهار» و همۀ زنها، منفک کند.

پستان های قرمز یا همان گنبدهای قرمز دوست داشتنی، عطف تصویری است که اتیمولوژی انتخاب اسم کتاب را، در خود دارد. و در قصابی کیک، جایگاهی نشانه مند را بازنمایی می‌کند. تماس فیزیکی کودک با مادر و شیردهی در رفع اضطراب و برخورداری عاطفی ضمنی را، در ایجاد رابطۀ بین مادر و فرزند می‌نماید. مؤلف در دنیای اثیری و بخش‌هایی که چون کابوس در سیال ذهن شاهین جاری است، پستان‌هایی را که تلفیقی از خون و شیر اند به مثابۀ عاطفه‌ای که از وی دریغ شده تقدیس می‌کند و در اندام ظریف «آرام» تقدس آنرا به گنبدهایی قرمز، تعمیم می‌بخشد.

جنسیت مؤلف، در بازنمایی آلت جنسی کیک ذبح شدۀ زن، دچار خودسانسوری توصیفی و حتی در سیال ذهن شاهین، از صعود مسعود به قلۀ «آرام» دچار تمثیل زبانی، می‌شود تا این بخش دارای بار تعلیقی و از نقد فمینیستی مبرا شود. زیرا شاهین از تعلق مندی «ارام» بخش زنانه وی را جستجو نمی‌کند و ناموس کشی، در این روایتمندی سمت و سویۀ تأویلی ندارد و آنچه مسترد شده، هویت مردانه و قدرت حضورمندی و عاطفه‌ای است که به دور ریخته شده است. شاهین به دنبال حضور، در عین غیاب خود است و این تسخیر شدگی را، با آزاد کردن اندام‌ها از «آرام» و بازیافت خاطرات خود، از حلقۀ مفقود در زباله‌های سه آپارتمان که مربوط به رابطۀ تثلیثی بین ارام شاهین مسعود، /آرام مسعود بهار/مسعود کوشا و بهار است، جستجو می‌کند. تأویل مناسبات این چند نفر در پایان از زبان بهار برملا می‌شود.

مؤلف، خواندن راز گونۀ اثر را به مخاطب پیشنهاد می‌کند تا زیر بار سانسور نرود. تا با ایجاد فضایی سورال و ماورایی تماس مخاطب را با جهانی که در سیال ذهن راوی ساخته، معنا پذیر کند و این جهان را در مخاطب، رؤیا سازی کند. به قول باشلار «رویاها جاده‌های خاص خود را دارند». و اوهام راوی، و تصاویری که در این رویاها می‌سازد، همان زبان ثانویه‌ای است که به صورت جاده‌ای مخاطب را، از رؤیا به واقعیت دردناک آنچه درون راوی رخ داده، وارد می‌کند. تا اضمحلال قربانی شدن راوی -فاعل، که همان مفعول است با قربانی کردن متقابل معشوق که منشأ متجانس رویاهاست، تأویل مند گردد.

«پروست» در کتاب «گرمانت» مکانی پر خاطره را باز می‌خواند. شاهین در اتاق تنهایی خویش رو به دریچه‌ای که بازتابی از دریچۀ فروغ را در مخاطب بازنمایی کرده، احتضار و تولدش را به سوگ و جشن نشسته است. و با تفکیک زباله‌ها به بازنمایی خاطرات در پسا ذهن اش مخاطب را وارد داستان می‌کند. در اول کتاب، با بخش «کات»، مؤلف، این بازخوانی روایت را، به مخاطب، یادآوری می‌نماید، تا معناهای ثانویه اثر را، در خوانشی برونی، کنار بگذارد و لایه‌های درونی اثر را، بازیابد. شبیه اشاراتی که «یاکوبسن» بر دریافت ابهام و ایهام اثرها دارد.

خواننده، فیلسوف نیست، منتقد نیست، نظریه پرداز نیست اما صحرا کلانتری در جای جای کتاب به شیوۀ عملکردی، نظریه مرگ مؤلف را، برای مخاطب، عینی می‌کند و از فلسفۀ «ژیل دلوز» و «آنتونن ارتو» به نمایان کردن قدرتهای برساخته‌ای که بازتولید ساختارهای محدود کننده و بازدارنده است، می‌پردازد. و اینکه چگونه قدرت برساخته می‌تواند، اندام‌هایی را به عنوان نمادهایی از این قدرت بازنمایی کند که چگونگی نبود و فقدان رهاسازی زندگی از بستر قدرت برسازنده را که موجب رهایی بدن‌هاست در محاصره اندام‌ها به انقیاد برساند.

سه تار و گیتار در این داستان بازنمایی سنت و مدرنیته و تقابل فرهنگی دو نگاه و حتی این تقابل در گوش کردن به آهنگ یساری و بمرانی است. شاهین در نظام باورهای خود در اتاق

 

ذهنی خود که در بخش سیال داستان دچار تعلیقی بی پایان است، در اشاره به موش مرده و حلیم بادمجان که به نظر سمی است و پرواز سوسک‌هایی که در نقطه‌ای از آسمان ثابت شده‌اند، به ظاهر در حال احتضار و یا در انتظار اعدام است وقتی سحر شود، نوعی وسواس در تعبیر پایان را، در مخاطب ایجاد کرده که می‌تواند در هر صورتی که پیش آمده باشد، رهایی شاهین را از عقده‌های درونی‌اش بازنمایی کند.

همۀ تقابل‌های اخلاقی و غیر اخلاقی سوژه مند میان انسان اندام واره، تحریک پذیر، خود پو، حیوانی ووو ...با ادبیات اختیاری شاعر از جبر انقیاد رها می‌شود. زیرا چنانکه لاکان معتقد است انسان در روانکاوی از نظر هندسی بخش پذیر نیست و وضعیت او با مفاهیمی چون درون و برون معنا نمی‌شود بلکه وضعیت آن بر اساس یک جابه جایی پویاست. و شاهین در وضعیت روایی جنونی از برون به درون و از اندام‌ها به بدنی بی تعلق، صعود می‌کند.

تصویر روی جلد و تلفیق نگاه «اگون شیله» و دردهای تنیده در پیکرۀ عریان تصاویر منقطع اش، با تنش‌های روانی داستان، هم راستاست و دغدغۀ راوی را در اضطراب مثله گری کیک، در شب تولدش به خوبی همسان سازی و روایت گری کرده است. نیت صحرا کلانتری در طرح وضعیتی استعاره آمیز در بیان روایی این داستان، هر چه باشد، نمی‌تواند تاثیری چسبناک در تألم و احساسی را که بر مخاطب تا پایان روایت می‌گذارد از دلالت جایگزینی مخاطب با آرام یا شاهین، واپس بگیرد و زیر آماج ساطورهای نوازنده‌اش از سر نوازی، عضو نوازی گردن نوازی در سطح شاعرانۀ اثر، مبهوت نگرداند.

«می‌خواهی فاصله بنوازم با میزان‌های ساطورت و نت‌های جمجمه‌ام را بکشانم به سکوتی پروار

تا گام بگیری به انقطاع اجاقی از شدت سرد

و گرم از پرده‌های بیات بیاویزی‌ام

قطعه

قطعه

به ردیف قصابان»

منابع:

فردیت اشتراکی ژولیا کریستوا

«دانته و گذر از نوشتار»: فیلیپ سولر

نظریه روان شناسی ژاک لاکان: علیرضا نوربخش

تجربه گرایی و سوبژکتیویته ژیل دلوز

عقده از منظر یونگ: مقاله علیرضا نوربخش

فضای ادبی: موریس بلانشو

اثر گشوده: اومبرتو اکو

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نقد و تحلیلی بر رمان کوتاه «گنبدهای قرمز دوست‌داشتنی» نویسنده «فاطمه (صحرا) کلانتری»؛ «رؤیا مولاخواه»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692