مقاله «ملودرام در ادبیات» «آنی هوسپیان»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

در ادبیات می‌توان ملودرام را اثر دراماتیک دانست که طرح آن سرشار از شور است، شخصیت‌پردازی در آن دقیق و در الویت قرار دارد و برای جلب شدید احساسات مخاطبان نوشته شده. مصالح و نشانه‌های ابتدای ملودرام را می‌توان در آثار اورپید (شاعر و نویسنده یونان باستان)، ولتر (فیلسوف و نویسنده فرانسوی) و شکسپیر (شاعر و نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی)، پیدا کرد.

ملودرام شکل قطعی خود را بعد از انقلاب کبیر فرانسه به دست آورد و پس از آن، با آن‌که یک‌بار پایه‌هایش با فروریختن نظام فئودالی فروریخت، ولی اندک‌اندک مجدد احیا و زمینه‌ای بیرنگ و احساساتیِ تراژدی‌های بزرگ را فراهم کرد؛ به‌مرور زمان، خود به‌تنهایی شکلی به استحکام تراژدی به دست آورد و چنان وسعت و قالبی ثابت به‌خود گرفت که بر نویسندگان مهمی چون آلکساند دوما، آلفرد دو موسه، ویکتور هوگو و سایر رمانتیک نویسان تأثیر گذاشت؛ قالب شکل گرفته‌اش آنچنان استوار بود که هر نویسنده‌ای می‌توانست در هر زمینه و با هر موضوعی در ملودرام اثری خلق کند تا مخاطب را مجذوب خود سازد. محدودۀ موضوعی آن دربرگیرندۀ ماورای طبیعی تا مسائل روزمره زندگی است. ملودرام با آن‌که ژانری مردمی است، ولی توسط مردم به وجود نیامد بلکه، برای مردم به وجود آمد یا به‌نوعی به مردم تحمیل شد. تصویری که آثار متنوع ملودرام می‌سازد، تصویر جامعه‌ای «بیگانه» و مرکزیت یافته به دور قشری برگزیده است که ویژگی‌های اقتصادی آن تعمداً نادیده گرفته می‌شود؛ و از سوی دیگر، «مردمی» اند به‌شکلی کم‌اهمیت، بی‌اعتبار و بدونِ ارزش که گاهی به‌صورتی موهن «احمق» تصور شده‌اند.

به همین منظور، هر نوع تضاد و درگیری اجتماعی در آن کاسته و نهایت تلاش خالقان ملودرام در این راستا است که درگیری‌های مرامی و برخوردهای اجتماعی را کاملاً در آثارشان حذف کنند تا در این صورت، تمام مشخصات و عناصر تعیین کننده سیاسی، بیرحمانه در این دست از آثار نابود شود و همۀ ارزش‌ها در «خانواده»، متمرکز بماند. در این صورت، به‌طور مشخص‌تری می‌توان گفت، ملودرام دیگر شکلی عوامانه ندارد بلکه، «بیگانه» است.

 ملودرام‌ها معمولاً به‌جای ادغام، روی گفت‌وگو متمرکز و بر حول وحدت گفتار کلام می‌چرخد؛ و اغلب احساسات مخاطبان را بیش از حد تحریک و برمی‌انگیزند؛ زیرا، آن‌ها اثری‌اند یکپارچه برای «مصرف»، نه برای کشف، تفکر و تعمق و بیشتر بر چهارچوب‌هایی سخت و دقیق آدم‌های خوش‌جنس و بدجنس، در مسیر یک سری حوادث کلیشه‌ای رودرروی یکدیگر گذاشته شده‌اند تا به ممکن‌ترین شکل موجود، ترحم مخاطب را بیدار کنند؛ در این جایگاه، هر نوع دیالوگی از بین می‌رود و هر کدام بازتاب و منعکس کنندۀ نظام ارزش‌های اخلاقی است که دائماً در حال هدایت، ارشاد و قضاوت همیشگی به سر می‌برد.

از این رو، شخصیت‌های خلق و ترسیم شده، در این دست از آثار ممکن است، برای خوانندگان تکراری به‌نظر برسد. خوب و بد تا نهایت افراط، بد و خوب‌اند و به خوب‌ها پاداش داده می‌شود چون در این آثار و به یمن آنها اخلاق و اخلاقیات نجات پیدا می‌کنند؛ رابطۀ بین شخصیت‌ها در ملودرام‌ها کاملاً جعلی و غیرواقعی است؛ به‌عنوان مثال: از زوج‌های ازدواج نکرده نشانی نیست، برخوردهای «درونی»، غالباً وجود ندارد و اگر قهرمانی دچار تأسف و پشیمانی شود، یقیناً اشتباه از خود اوست یا مردی که به واسطۀ وسوسه شیطانی ترغیب به ترک خانواده خود شده. با تمام این تفاصیل همیشه تکلیف ما با شخصیت‌ها روشن است. مجموعه‌ای کامل از کلیشه‌های دوبعدی، همگی شفاف و همه متفاوت. انسان‌هایی «تمام» که تضمین می‌کنند همان طوری فکر کنند و حرف بزنند و عمل کنند که مخاطب انتظار دارد. زمانی، صرف جست‌وجو انگیزه‌ها نمی‌شود، چون هیچ‌کس وانمود نمی‌کند انسانی واقعی است و برای هرکدام از شخصیت‌های این دست از آثار تنها یک صفت هم کافی است.

اما، رابطۀ ملودرام با واقع‌گرایی پیچیده است؛ شخصیت آثار ملودراماتیک ممکن است افرادی معمولی یا شخصیت‌هایی بسیار اغراق‌آمیز باشند (که از این رو، واقع‌گرا ترسیم شده‌اند) که گرفتار اتفاقات خارق‌العاده‌ای شده‌اند. ملودارم با توجه به احساسات بالا و شعارهای دراماتیک خود به‌نوعی پیروزی بر سرکوب است. ملودرام‌های متأخر، تمرکز آگاهانه رئالیسم در شخصیت و پیرنگ را ترکیب می‌کنند و بیشترین توجه خود را به‌قربانیان معطوف می‌کنند (کشمکشی بین خوبی و بدی). بیشتر شخصیت‌ها مادران تنها، زنان و یتیمانی هستند که با تأثیرات دنیای مدرن روبه‌تغییر دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ ملودرام بیان کنندۀ، بیان و دیدگاهی واحد است و با مطلق‌گرایی در استدلال بورژوایی خود، هر نوع گفتار و کلام دیگری را حذف می‌کند. به‌علت ساختار غیرتاریخی خاصی که دارد، مدام تاریخ را تحریف می‌کند، با پیش‌داوری کامل و در گذشته‌ای «منجمد» و ذهنی نشان می‌دهد؛ از این رو، مکان نوشته‌ها اغلب مبهم و گنگ هستند و بیشتر نمایانگر فضایی روانی – نمادی است.

پیرنگ آن‌ها به‌طور معمول در فضای خصوصی شکل می‌گیرد تا راحت‌تر بشود بر اخلاق، مسائل خانوادگی، عشق و ازدواج پافشاری کند که اغلب با موانعی بیرونی چون، وسوسه‌گر، شرارت، خیانت روبه‌رو می‌شود و احساسات مخاطبان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. ملودرام به‌طور کلی، به دوران ایدئال و نوستالژیک نگاه می‌کند، با تأکید به آرزوهای ممنوع و نشان دهندۀ اضطراب طبقۀ متوسط پس از انقلاب صنعتی بود که هم از دلالان قدرت اشرافی و اشراف‌زادگان می‌ترسیدن و هم از اوباش طبقۀ متوسط جامعه و کارگران فقیر.

اصطلاح ملودرام از ترکیب واژۀ یونانیِ «ملوس» به‌معنای آهنگ و آواز و «دارم» به‌معنای عمل نمایشی، به دست آمده. و می‌تواند به‌موسیقی احساس‌گرایی، به‌خلق مناظر خنده‌آور و پایان خوش تأکید و همچنان می‌تواند جدال شرارت و فضلت را در درگیریِ شخصیت مثبت (عمدتاً قهرمان) درام، با شریر تجسم بخشد. عناصر ملودرام اغراق شده و رنگین‌تر و بزرگ‌تر از خود زندگی است.

پیرنگ، ساختار و کلام، هر سه، در خدمت تشدید آزارگری رندال است. پیرنگ بیش از هر چیز قصد دارد که معصومیت پریشان را در معرض آزمون‌های هرچه بیشتری قرار دهد. پس این تحرک سریع و وسیع قاعدۀ ملودرام است که همیشه دقت می‌کند، هرگز حرکت را با وراجی کُند نکند. وراجیی که اغلب برای انتقال اطلاعات به مخاطب به‌کار برده می‌شود.

عالمان می‌گویند: «ولی خوش‌بینی که ملودرام به وجود می‌آورد بنیۀ اخلاقی ما را تحلیل می‌کند؛ ما را تشویق می‌کند که توقع امر محالی از زندگی داشته باشیم؛ ظرفیت ما برای مقابله با مسائل دنیای واقعی را کاهش می‌دهد.»

 این در حالی است که، ما موقعی توقع امر محالی از زندگی خواهیم داشت که تصور کنیم، دنیای واقعی از اصول ملودرام پیروی می‌کند. هر نادانی می‌بیند که چنین نیست و ملودرام هم وانمود نمی‌کند که چنینی است. البته با نهایت دقت از سطح واقعیت تقلید می‌کند؛ اما، این فقط بخشی از لذت ملودرام است.

آنچه تحسین مخاطب را در ملودرام برمی‌انگیزد، مهارت و اصالت تخیل آن است؛ ممکن است به‌عنوان مخاطب اصول اخلاقی شخصیت‌های این آثار را بپذیریم اما، هرگز تصور نمی‌کنیم که می‌توانیم زندگی سحرانگیز آنها را داشته باشیم. هیچ‌کس به‌راستی باور نمی‌کند که تقوا رویین‌تن است، ولی هرکس نیاز دارد که گاه‌گداری وانمود کند که این طور است. جهان رؤیایی ملودرام این نیاز را برآورده می‌کند، آرمان‌های بی‌باکی، درستکاری، میهن‌پرستی و کمال اخلاقی را مبنا می‌گیرد.

به مسائل زندگی واقعی می‌پردازد، جواب‌های نمونه برای آنها پیدا می‌کند، ترس‌ها و تهدیدهای نگران‌کنندۀ ما را نمایش می‌دهد و آنها را به‌الگویی عاطفی ِ آرام‌بخش فرو می‌کاهد. به ما اعتمادبه‌نفس و شهامت می‌دهد که به‌زندگی ادامه دهیم؛ و اگر ما این روان‌پالایی پیروزمندانه را در بیداری خود نپذیریم، می‌توانیم مطمئن باشیم که جهان رؤیایی ملودرام در خواب به سراغ ما خواهد آمد. در جهانِ فراواقع‌گرایانۀ هراس‌انگیزی که خود برای خود می‌سازیم.

اریک بنتلی می‌نویسند «ملودرام ناتورالیسم زندگی رؤیایی است»؛ و روان‌شناسان به ما نشان داده‌اند که ما نمی‌توانیم بدونِ رویاهایمان زندگی کنیم. وقت آن رسیده است که عالمان نیز از خواب برخیزند و ببینند که ما بدونِ ملودرام نمی‌توانیم زندگی کنیم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله «ملودرام در ادبیات» «آنی هوسپیان»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692