• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر مجموعه داستان «خواب‌های سفید» نویسنده «شقایق دهقان نیری»؛ «پونه شاهی»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر مجموعه داستان «خواب‌های سفید» نویسنده «شقایق دهقان نیری»؛ «پونه شاهی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

poonehh shahiii

«مرگ اتفاق غریبی است.»

مجموعه داستان «خواب‌های سفید» اثرخانم شقایق دهقان نیری در 75 صفحه توسط نشر صاد به چاپ رسیده است و مشتمل بر هشت داستان می‌باشد با نام‌های: ایستگاه اصلی، بچه گربه یخ زده، پروانه‌های پنهان، سایه‌ای میان ابرها، خواب‌های سفید، زیر سایه آدم برفی، نشانه‌ها، مرد فانوس به دست.

در این مجموعه داستان خانم دهقان به مقوله مرگ پرداخته است. داستان‌هایی با موضوعیت مرگ و حوادث پیرامون آن.

ذهن بشر از گذشته تا اکنون و حتی در آینده نیز، در گیر مرگ بوده و هست و خواهد بود. رازی که در مرگ نهفته است بر کسی آشکار نشده است. ادیان مختلف تعبیرهای متفاوتی از زندگی بعد از مرگ ارائه داده‌اند. انتظار درعالم برزخ برای روز موعود، بازگشت به دنیا در شکل و شمایل موجود دیگری و ... تنها چیزهایی که در تصور بشر شکل می‌گیرد موادری ست که در تعالیم دینی گفته شده و یا کسانی که برای مدت کوتاهی مرگ را تجربه کرده و دوباره به زندگی باز گشته‌اند:

«لباس‌های سبز، صورت‌های ماسک زده. نورهایی دایره وار بالای سرم می‌درخشند. صدای ضربان قلبم را می‌شنوم و بازتاب نفس‌هایم را در حباب گرد روی دهانم احساس می‌کنم که یکی می‌گوید: «برگشت. بخیر گذشت....» برشی از داستان ایستگاه اصلی ص 14.

همه اینها نشان ازدغدغه بشر برای کشف راز مرگ و راه‌هایی برای کم کردن تلخی مرگ و تحمل زجری ست که از تصور روزی مردن وجود دارد. لابرویر می‌گوید:

«مرگ جز یکبار نمی‌آید ولی ترس فرا رسیدن آن در طول عمر آدمی را زجر می‌دهد.»

نام مجموعه «خواب‌های سفید» با توجه به داستان‌هایی که می‌خوانیم، نام خوب و متناسبی ست. چه تعبیری زیباتر از «خواب‌های سفید» برای داستان‌هایی که مرگ بر آن سایه انداخته است. مرگ‌هایی متفاوت و تلخ که در بین کشمکش زندگی شخصیت‌های داستان اتفاق می افتد. شاید اگر در مسیر زندگی در زمان مناسب پشتیبانی بود خیلی از این مرگ‌ها زودتر از زمان موعود اتفاق نمی‌افتاد.

«پنجه‌های بچه گربه ملوس سفید با راه راه‌های زرد، به میله‌های یخ زده حوض چسبیده بود. دمش می‌جنبید وسرش به این سو و آن سو می‌چرخید. ونگ ونگ می‌کرد و نگاهش به گربه زرد و لاغری بود که دور حوض راه می‌رفت و مرنو می‌کشید.» ... برشی از داستان بچه گربه یخ زده ص 15.

انسان از چیزهایی می‌ترسد که شناختی از آن ندارد. از تاریکی می‌ترسد چون درتاریکی شکل و موقعیت همه چیز پنهان می‌ماند. موضوع مرگ و اتفاقات بعد از آن هم بخش تاریک این ماجراست. همواره در برابر مرگ عزیزی اگر پیش زمینه ذهنی از جمله بیماری و غیره وجود نداشته باشد، در بهت و شوک می‌مانیم و حیرت ما را می‌برد، همانطور که سهراب سپهری می‌گوید: «مرگ آمد... حیرت ما را برد...»

مرگ‌هایی که بر اثر حادثه‌ای نامتعارف اتفاق می افتند.

تأثیر دردناکتری دارند. زمانی که زندگی روال عادی خود را دارد به یکباره مثل صاعقه بر فرق زندگی فرود می‌آیند و حسرتی عمیق بر دل و جان آدمی می‌گذارند. «آقا معلم به مادرم نگاه می‌کند. به نعره‌هایش گوش می‌کند و می‌گوید: قرار نبود این جوری بشه گل بوته. توی فکر اتفاق‌های قشنگ‌تری بودم. می‌فهمی؟ حق گلاب این نبود.» ... برشی از داستان پروانه‌های پنهان ص 27

سقراط بعد از پرسش و پاسخ‌های فراوان در دادگاه، در مورد «ترس از مرگ» گفت:

«ترس از مرگ جز این نیست که آدمی خود را دانا پندارد بی آن که دانا باشد؛ یعنی چیزی را که نمی‌داند گمان کند که می‌داند. هیچ کس نمی‌داند مرگ چیست و از این رو نمی‌تواند ادعا کند که مرگ امری سهمگین است. شاید مرگ برای انسان نعمت بزرگی باشد و ما از آن بی خبر باشیم؛ با این همه، مردم چنان از مرگ واهمه دارند و از آن می‌گریزند که گویی به یقین می‌دانند که مرگ بزرگترین بلاهاست. پس کسی که از مرگ می‌هراسد خود را نسبت به آن دانا می‌پندارد، در حالی که دانا نیست.

کنون وقت رفتن فرا رسیده است، من برای مردن و شما برای زیستن، اما نصیب کدام یک از ما بهتراست جز خدا هیچ کس نمی‌داند.»

ناشناخته ماندن مرگ و بی خبری از دنیای پس از آن بزرگترین دلیل ترس از آدمی ست.

«نگاهمان را می‌دوزیم به نورها، بی آنکه چیزی را حس کنیم یا درکی از وقایع بالای سرمان داشته باشیم. همه چیز آرام است و ما گذشت زمان را نمی‌فهمیم. جذب نورها شده‌ایم. دیگر هیچ چیز اطرافمان عادی نیست؛ نه برف، نه آسمان، نه سایه‌ها. برف شدیدی شروع به باریدن کرده. روی در نیمه باز اتاقک یک سانت برف نشسته. برف و بوران دور ما می‌پیچد و گم می‌شویم. ابرها تنگ هم چسبیده‌اند و سرخ می‌زنند. سایه‌های سفید مایل به آبی و سبز، پایین و پایین‌تر می‌آیند. انگار دستشان را سمت ما دراز کرده‌اند. لیلا گریه می‌کند، اما نه به تندی قبل. دیگر جیغ نمی‌زند.» داستان سایه‌ای میان ابرها ص 42

داستان خواب‌های سفید اشاره به سقوط هواپیما و مرگی شوکه آور که خواننده را به یاد سقوط هواپیمای تهران – کیف می‌اندازد و داغ تازه‌ای که بر دل‌ها مانده را تازه‌تر می‌کند.

«یک بار مادرم گفته بود: «خواب‌های پر از درد آدم، ممکنه تعبیر بشه؛ ولی خواب‌های خوب نه.» بعد خبر سقوط هواپیما پخش شد؛ هواپیمایی که به کوه دنا خورده بود.» داسنان خواب‌های سفید ص 52

در سه داستان دیگر، زیر سایه آدم برفی و نشانه‌ها و مرد فانوس بدست، داستان مرگ آدم‌ها و برزخ و ارتباطات عالم برزخ را در موقعیت‌های مختلف و به شکل‌های مختلفی می‌خوانیم. از اولین داستان تا آخرین داستان سرمای حاکم بر فضای سرد آرامستان ها و غساله خانه و سنگ قبرها مثل سایه‌ای بر ذهن خواننده می افتد. چنانکه در بیشتر داستان‌ها بارش برف و سوز سرما حکمفرماست همان برف و سوز حاصل از آن در ذهن خواننده جریان دارد. به راستی مرگ اتفاق غریبی ست.

در اینکه قلم خانم شقلیق دهقان نیری شیواست و توصیفات خوب و بجایی بکار برده است حرفی نیست و اینکه باید اذعان داشت داستان‌ها دارای نثری روان بوده و از کشش لازم برای خواندن برخورداراست. به نظر شاید بهتر بود از نظر موضوع اصلی «مرگ» تنوع ایجاد می‌شد. و تنها به مرگ پرداخته نمی‌شد تا بعد از اتمام کتاب سردی این اتفاق‌های ناگوار و این همه مرگ بر ذهن سایه نمی‌انداخت. یا حداقل مرگ‌ها و اتفاقات پیرامون آن با طنز بیان می‌شد تا کمی از این همه سردی و تلخی موضوعات کاسته می‌شد.

برای خانم شقایق دهقان نیری آرزوی موفقیت روز افزون دارم. قلمشان نویسا و سبز.


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشتی بر مجموعه داستان «خواب‌های سفید» نویسنده «شقایق دهقان نیری»؛ «پونه شاهی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692