یکی از مهمترین قسمتهای مقولۀ استراتژی ساخت داستان کوتاه، بحث پیرامون معنای آن است. بگذارید اینطور شروع کنیم. استراتژی ساخت داستان کوتاه، چه چیزی نیست؟ ذیل این پرسش، به چهار مورد مهم از موارد شباهت میان استراتژی ساخت داستان کوتاه با سایر نظریهها و جنبههای گوناگون ادبی اشاره میکنیم و نشان میدهیم این ابزار، چندان ارتباطی با این مقولات مشابه نداشته و مستقل است.
- استراتژی ساخت داستان کوتاه، خلاصۀ قصۀ یک داستان نیست؛ منظور از خلاصۀ قصه، داستانهایی هستند که روایتشان با جابهجایی حوادث صورت گرفته و ترتیب تقویمی زمان در آنها به هم خورده است. به طوریکه میتوان قصۀ درون این داستانها را مرتب کرد و در یک خط یا یک پاراگراف به صورت مرتب شده، نوشت.
- استراتژی ساخت داستان کوتاه، خلاصۀ پیرنگِ یک داستان نیست؛ منظور از خلاصۀ پیرنگ، نقل داستان، دقیقاً به همان ترتیب حوادث و رخدادهایی است که در داستان بیان شده. (مانند: حادثه الف + حادثه ج + حادثه الف) به عبارت بهتر، در خلاصۀ پیرنگ، با اینکه به ترتیب حوادث داستان، پایبندیم، اما اطلاعاتی از نحوۀ ساخت داستان به مخاطب نمیدهیم.
- استراتژی ساخت داستان کوتاه، مبینِ چگونگی افادۀ معنا توسط متن ادبی نیست؛ توضیح اینکه فرمالیستها تمام تلاششان در همین راستا است. اما استراتژی ساخت داستان کوتاه منحصر به حوزۀ معنا نیست بلکه معنا را هم دربرمیگیرد. در مورد ا.س.د.ک نیز باید گفت، با اینکه این مقوله بیشتر در حوزۀ «چگونگی» جای میگیرد، اما دستاوردهایش فقط محدود به حوزههای معنایی نیست و حتی داستانهای بیمعنا را نیز گامنگاری میکند. به عبارت دقیقتر، فرمالیسم، یک نظریۀ ادبیست برای نقد متون، اما استراتژی ساخت داستان کوتاه، یک ابزار ادبیست برای خوانش دقیقتر متون از یک سو، و وسیلهایست برای نقد فنیتر.
- استراتژی ساخت داستان کوتاه، ربطی به ریختشناسی و کنشهای 31 گانۀ پراپ ندارد؛ توضیح اینکه اولاً پراپ، فقط افسانههای پریان را مورد مطالعه قرار داده است و سعی کرده «کنش» های مشترک میان این افسانهها را استخراج کرده و نشان دهد این کنشها، در بیشتر افسانههای اینچنینی تکرار میشوند. در صورتی که همانطور که تا به اینجا دیده شد، گامنگاریهایی که در بیشتر مواقع در داستانها به شکل یک کنش خودشان را نشان میدادند (مانند کنشهای رمان افسانۀ جزیرۀ کبودان که در شمارههای پیشین بررسی کردیم)، به هیچ وجه شبیه به هم نبوده و هدف از نگارش آنها نیز، استخراج کنشهایی مشترک در میان داستانهای کوتاه یا رمانها نیست. بلکه این گامها، در هر داستان کوتاه امروزی متفاوت است و چه بسا در داستانهای یک نویسندۀ واحد هم فرقهای اساسی داشته باشند. به عبارت دقیقتر، این روندنگاریهای دهگانه، بیشتر ناظر به «ساخت» یک داستان است که متن پیش روی مخاطب، چگونه نوشته (ساخته) شده است.
پس میبینیم که ابزار استراتژی ساخت داستان کوتاه، با وجود شباهتش به برخی از نظریهها و جنبههای ادبی، یک روح مستقل و تازهای دارد که در شمارههای آتی، جنبههای بیشتری از آن را ارائه خواهیم داد. ■