• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • بررسی رمان «چشم‌هایی به رنگ عسل» نویسنده «زهره کلهر»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

بررسی رمان «چشم‌هایی به رنگ عسل» نویسنده «زهره کلهر»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandaam

درباره کتاب:رمان چشم‌هایی به رنگ عسل 479 صفحه دارد و در 14 فصل توسط انتشارات شقایق به چاپ رسیده است. اولین چاپ آن در سال 85 صورت گرفته و از زبان راوی اول شخص مفرد بیان می‌شود.

درباره نویسنده:ایشان پاسخی به سؤال‌هایم ندادند و تمایل نداشتند بیوگرافی خود را در اختیارم بگذارند

 خلاصه رمان:رمان زندگی دختری به نام شیدا را بیان می‌کند که یک بار نامزد کرده اما سرانجام موفقی نداشته است. زیرا شخصی که نامزدش شد، قصد سوءاستفاده از او را داشت و آگاهانه برای فریب او وارد زندگی‌اش شده بود. این مسئله اثرات مخربی بر روح و روانش گذاشته و مدتی در بیمارستان بستری می‌شود. به تدریج که حالش رو به بهبود می‌رود، تصمیم می‌گیرد مشغول کار شود. اما دیدگاه منفی که به مردان پیدا کرده، اجازه

نمی‌دهد به راحتی به کسی اعتماد کند. محیط کار شرایط مطلوبی را برایش فراهم کرده، طوری که ناخواسته بعد از مدتی کوتاه درگیر عشقی می‌شود که موضوع اصلی رمان را تشکیل می‌دهد.

 

بررسی رمان: رمان به شکل خطی روایت شده که دربرگیرنده خط سیر زندگی شیدا می‌باشد. اشکالات نگارشی و ویرایشی در سراسر کتاب به چشم می‌آید که نشان از ناآگاهی نویسنده و ناشر در این حیطه دارد. اتفاقات داستان بدون دلیل روایی منطقی بوده و گاه خلق‌الساعه به وجود آمده‌اند که ساختار آن را به قصه نزدیک می‌کند. به این ترتیب نمی‌توان آن را رمان یا حتی داستانی بلند قلمداد کرد. برای به وجود آمدن رمانی منسجم، نیاز است روابط علت و معلولی در داستان رعایت شود.

برای مثال استخدام شیدا در شرکت به راحتی و بدون هیچ مشکلی صورت می‌گیرد که در دنیای کنونی دور از واقعیت است. آنچه امروزه در زندگی عادی شاهدش هستیم خلاف این مطلب را نشان می‌دهد. فرزاد متین، یه عنوان رئیس شرکت اهمیتی نمی‌دهد چه کسی قرار است در مجموعه‌اش مشغول به کار شود. پرونده او را نگاه نمی‌کند یا حتی در روزی که شیدا برای مصاحبه و آشنایی مراجعه می‌کند به بهانه مشغله کاری زیاد، حاضر به دیداری کوتاه با او نیست.

سه هفته از شروع کارش می‌گذرد و بسیار تصادفی همدیگر را می‌بینند، در حالی که هیچ کدام دیگری را نمی‌شناسند. با همان یک دیدار رئیس شیفته شیدا شده و از آن پس در رفتارش تغییر محسوسی به وجود می‌آید، طوری که کارمندانِ دیگر به راحتی متوجه آن می‌شوند. نوع ارتباط شیدا با رئیسش چندان به روابط معمول بین کارمند و رئیس شباهت ندارد و رفتاری کاملاً دوستانه و صمیمانه بینشان برقرار است. در این داستان بیشتر فضایی آرمان‌گرایانه به نمایش گذاشته شده که در واقعیت چنین شرایطی رخ نمی‌دهد.

وقتی شیدا از گذشته خود برای دخترخاله‌هایش تعریف می‌کند و روند بیماری‌اش را توضیح می‌دهد، باز هم با نکاتی به دور از واقعیت مواجه می‌شویم. بعد از حادثه‌ای که برایش اتفاق می‌افتد، یک هفته در بیهوشی به سر می‌برد و دکتر دلیلش را حمله عصبی تشخیص می‌دهد. در واقع مشکل او شوک بعد از حادثه است که اشتباه بیان شده و بعد هم یک هفته بیهوش‌بودن تنها برای شوک عصبی بسیار اغراق‌آمیز بوده و نمی‌توان این زمان طولانی را پذیرفت.

نامزد سابقش نه‌ماه زمان صرف می‌کند تا دختری را به دام اندازد و برای مقاصدشان او را تربیت کند که این هم باورپذیر نیست. کسی حاضر نمی‌شود تنها به دلیل زیباییِ یک نفر، این همه برای فریب دادنش وقت صرف کند. یک جا به نقل قول از محسن گفته می‌شود: «من از همه زن‌ها متنفرم» و جای دیگر می‌گوید: «دلم برایت می‌سوزد». جایی می‌گوید: «هیچ وقت دوستت نداشتم.» و در صفحه بعد از قول او می‌گوید: «منم تو رو دوست دارم، به خاطر همین هم خواستم تو رو اینجا بذارم و برم!» این همه تناقض نشان از روایتی نامنسجم و پرداخت نشده دارد. به نظر می‌رسد رمان پس از نگارش، بازخوانی نشده و حتی پیرنگ آن به درستی شکل نگرفته است.

دیالوگ‌ها در بعضی قسمت‌ها روان نبوده و کلماتی غیرداستانی در آن به کار رفته است. «ما تو رو در حالی که با شجاعت از حریم خودت دفاع کرده بودی، پیدا کردیم.» مشابه این دیالوگ معمولاً بین دو نفر صورت نمی‌گیرد. گویی مقاله‌ای را برای کسی می‌خوانند که این چنین شرایط را توصیف می‌کند. برای پاره‌ای از مذاکرات؛ پدیدار گردید؛ روانه شدیم؛ تابیدن گیرد و دعوت نمود، عبارات داستانی نیستند و بیشتر برای مقالات علمی به کار گرفته می‌شوند. شکرگذار، بناچار، برانداز، سنگ‌کوب، کلافه‌گی، به نحو احسنت، بنوعی از جمله غلط‌های املایی موجود در داستان است که تعدادشان هم کم نیست.

سفر خانوادگی به انگلیس به اتفاق دکتر معالجش برای درمان هم از جمله اتفاقات عجیب و دور از باور است. بعد هم شیوه درمان و خوب‌شدن ناگهانی شیدا کاملاً غیرعادی و روشی نامعقول است و نشان می‌دهد بدون هیچ تحقیق علمی به آن پرداخته شده است. طبق نظر دکترها یک روز داروهای شیدا را کامل قطع می‌کنند. برادرش بر اساس برنامه از پیش تعیین شده، به شیدا خبر می‌دهد تصمیم دارند به ایران بازگردند. این خبر باعث شوک مجدد شیدا شده و ناگهان به حرف می‌آید. جالب آن که در همان اولین مکالمه با برادرش شوخی هم می‌کند و رفتاری عادی نشان می‌دهد.

در جایی شیدا با خود می‌گوید: «با شناختی که از خود داشتم باید عصبانی می‌شدم و بابت اظهار علاقه او سیلی محکمی به صورتش می‌زدم.» آیا هر کسی صراحتاً علاقه‌اش را بروز می‌دهد، باید به او سیلی زد؟ جای دیگر بیان می‌کند: «رنگ قرمز رنگ هیجان و عشق است و یک دختر جوان "هرگز" از این رنگ لباس استفاده نمی‌کند، خصوصاً در مقابل مردهای جوان.» این طور با قاطعیت، گفتن از مواردی که هیچ سندیت علمی و منطقی برای آن وجود ندارد، تنها باعث گمراهی خوانندگان ناآگاه خواهد شد.

توصیفات ایستا بوده و پویایی لازم را ندارد. وقتی صفحاتی پشت

هم و بدون وقفه شرایط و موقعیت شرح داده می‌شود، برای خوانندگان امروزی کسل‌کننده خواهد بود. این شیوه نگارش مربوط به دوره کلاسیک بوده و امروزه خواهانی ندارد. دیالوگ‌ها پیش‌برنده داستان نبوده و بیشتر حالت نمایشی به خود گرفته است. دیالوگ‌هایی که اصطلاح پینگ‌پنگی را می‌توان برای آن به کار برد و تنها برای پرکردن صفحات به کار گرفته شده است.

در همان ماه‌های اولیه استخدام وقتی رئیس، شیدا را بابت کارهایش بازخواست می‌کند، در جواب سیلی محکمی به گوشش می‌زند. جالب آن که متین نه تنها از این حرکت شیدا ناراحت نشده، حتی او را تا خانه هم می‌رساند. مسلماً چنین اتفاقاتی هرگز در دنیای واقعی رخ نمی‌دهند و تنها در داستان‌های رؤیاگونه می‌توان شاهد این قبیل وقایع بود. در عروسی برای خلاصی از دست شخصی که تمایل به صحبت با او دارد، می‌گوید: «کارهای مهمتری هم دارم.» این دیالوگ در عروسی جایی ندارد و عبارات مناسب به کار گرفته نشده است.

در جایی طوطی فرزاد مثل آدمی عاقل حرف زده و رفتار و گفته‌های او را لو می‌دهد. بیان شرایطی این چنین غیرواقعی جای تأمل بسیار دارد. هرگز یک طوطی نمی‌تواند آن همه جملات را پشت هم بگوید یا رفتار صاحبش را برای کسی بازگو کند. یا شخصی را که برای اولین بار می‌بیند، تنها بر اساس تعاریف صاحبش به نام صدا کند. بارها در طول داستان بیان می‌شود شیدا و فرزاد با ماشین یکدیگر را تا در خانه می‌رسانند، در حالی که هر دو ماشین شخصی جداگانه دارند و معلوم نمی‌شود ماشینشان را چه می‌کنند یا روز بعد چطور خود را به محل کار می‌رسانند.

جایی از داستان فرزاد از شیدا می‌پرسد: «کی به تو اجازه داده که صبح تا شب بری گردش و تفریح؟» و در جملات بعدی او را مؤاخذه کرده و رفتارش را زیر سؤال می‌برد. این گونه برخورد و این مدل صحبت‌کردن حتی بین زوجین هم پذیرفته نبوده و هیچ زنی دوست ندارد به این شکل مورد شماتت قرار گیرد. در مقابل شیدا نه تنها از این رفتار ناراحت نمی‌شود بلکه آن را به عشق تعبیر می‌کند. واکنش شیدا به پرخاشگری فرزاد عجیب بوده و از عصبانی‌شدن و حضور نزدیکش به خود لذت هم می‌برد. تمامی این رفتارها بیمارگونه بوده و افراد سالم و عادی هرگز به این شکل با هم برخورد نمی‌کنند.

در جای دیگر بیان می‌شود ماشینشان را روی پل متوقف کرده و کنار گاردریل به صحبت می‌ایستند. به همین راحتی خلاف قوانین عمل کرده و هیچ کس هم کاری به آن‌ها ندارد؟ با کوچکترین مسئله کم‌اهمیتی از دست هم عصبانی می‌شوند و خیلی زود هم یکدیگر را می‌بخشند. از عصبانیت دیگری لذت می‌برند و عاشقانه به آن نگاه می‌کنند. رفتارهایی کودکانه و ناپخته از شخصیت‌های داستان که به علاقه و دوست‌داشتن تعبیر می‌شود. حرکاتی که در هیچیک از مردان امروزی نمی‌توانیم شاهدش باشیم.

توصیف‌ها و فضاسازی‌ها کاملاً اغراق‌آمیز بوده و در باور نمی‌گنجد. وصف اتاقی که فرزاد برای استراحت خود در شرکت آماده کرده، با آن همه گل‌وگیاه و پرنده بیشتر به وهم و خیال نزدیک است تا واقعیت. توصیف خانه فرزاد طوری که انتهای آن دیده نمی‌شود، باورپذیر نبوده و داخل شهر نمی‌توان مشابه آن را یافت. خانه‌ای که استخر و اصطبل و باغ بزرگ دارد، قطعاً باید خارج از شهر قرار گرفته باشد. گردش بی‌پایان چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ این گونه کلمات برای شرح وقایع، ناپخته و نسنجیده بوده و نیاز به اصلاح اساسی دارد.

بیان کماتی از قبیل اندام موزونم یا نگاه سوزانم نشان از خودپسندی راوی دارد که در داستان‌نویسی نوین منسوخ است. «گردش خون در بدنم وارونه شد»؛ «احساس کردم استخوانهایم جابه‌جا شده‌اند» گفتن از شرایطی که هرگز رخ نمی‌دهد یا کسی نمی‌تواند آن را تصور کند، کمکی به پیشبرد و درک موقعیت نکرده و کاربرد آن صحیح نمی‌باشد. «تو از خودت اشعه‌های سادگی و صداقت ساطع می‌کنی» این گونه عباراتِ ناموزون، نه تنها به زیبایی کار نمی‌افزاید، بلکه خواننده را دلزده می‌کند. تکرار بیش از اندازه علائم نگارشی پشت هم نیز از دیگر اشتباهات نوشتاری به شمار می‌رود که نادیده گرفته شده است.

رفتارهای نامتعادل و تکانشی، تغییرپذیری فراوان و عصبانیتی که در شخصیت‌های اصلی دیده می‌شود، رفتاری بیمارگونه بوده و متعلق به افرادی است که دچار اختلال شخصیت مرزی هستند. کسانی که لحظه‌ای عاشق و دقیقه‌ای بعد فارغ بوده یا به آنی از طرف مقابلشان متنفر می‌شوند. ناآگاهی نویسنده درباره انواع تیپ‌های شخصیتی، منجر به خلق کاراکترهایی شده که شباهتی به افراد عادی جامعه ندارند.

جایی که فرزاد متوجه مزاحمت حیدر می‌شود، سیلی محکمی به صورت شیدا می‌زند تا او اصل ماجرا را برایش تعریف کند. شیدا نه تنها از این سیلی ناراحت نمی‌شود حتی به راحتی آن را نادیده می‌گیرد. به این ترتیب به غلط به مخاطبان آموزش داده می‌شود که این چنین رفتارهایی نشان از عشق و علاقه دارد. آن را نشان غیرت‌ومردانگی و پسندیده می‌پندارند.

بعد هم فرزاد پشیمان از کاری که با شیدا کرده، همان دستش را با چاقو زخمی می‌کند که باز هم کاری عجیب و دور از ذهن است. «الهام با دیدن وضعیت آشفته شیدا جیغ کوتاهی زده و نقش زمین می‌شود.» در این قسمت هم شرایط شیدا تا آن حد فاجعه‌آمیز نبوده که باور غش‌کردن الهام پذیرفتنی باشد. اعتراف فرزاد روی صخره و ایستاده بر درخت تازه روییده از دیگر صحنه‌های دور از بارو این ماجرا است. ساعت‌ها روی صخره‌ای ناامن با هم حرف می‌زنند و منتظر رسیدن کمک هستند.

در بیمارستان شیدا سرم را از دستش بیرون آورده و «خون چون جوی باریکی روان می‌شود.» توصیفات غلوآمیز در شرایطی که هیچ پرستاری هم به دادشان نرسیده و مانع خروجش از تخت نمی‌شود. وقایعی عجیب و ناباور تمام کتاب را فرا گرفته و نمی‌توان با آن ارتباط لازم را برقرار کرد. کلاً شرح بیماری که در داستان توضیح داده شده با واقعیت علمی هم‌خوانی ندارد. فرزاد دوماه‌ونیم در بیمارستان بستری بود، قدرت تکلم نداشت و از جایش تکان نمی‌خورد. بعد ناگهان در یک روز که شیدا کنارش نبود، از جایش بلند شده و کنار پنجره اتاقش می‌ایستد. با دیدن شیدا به حرف آمده و می‌گوید به عمد حرف نمی‌زدم تا صدای تو را بشنوم. شخصی که این همه مدت بی‌حرکت روی تخت خوابیده، چطور یک‌باره حالش خوب می‌شود؟ سه روز بعد هم مرخص شده و بعد از گذشت دو هفته به زندگی عادی بازمی‌گردد.

در مجموع آن چه حاصل آمده روایتی ناپخته و نامنسجم از عشق سوزان و واهی است که شاید تنها موجب سرگرمی نوجوانان تازه‌بالغ شود و متأسفانه باعث گمراهی آنان شده و باور می‌کنند در دنیای واقعی نیز می‌توان چنین افرادی را یافت و به این گونه عشق‌های آتشین دست پیدا کرد. فضاها و شخصیت‌هایی که در دنیای کنونی وجود خارجی نداشته و نمی‌توان مشابه آن‌ها را به عینه دید. این قبیل نوشته‌ها بیشتر از آن که آموزنده باشد، سبب تخریب روح و روان خوانندگان خواهد شد. صد افسوس که هیچ گونه ممیزی برای چنین نوشته‌های بی‌محتوایی صورت نمی‌گیرد و نشریات نیز جز سودآوری هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند. امید است در آینده شاهد پیشرفتی هر چند اندک در این زمینه باشیم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بررسی رمان «چشم‌هایی به رنگ عسل» نویسنده «زهره کلهر»؛ «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692