تصویرگر: نازلی تحویلی، ناشر: نشرشباویز
درباره نویسنده: محمدرضا یوسفی یکی از شناختهترین و پرکارترین نویسندگان کودک و نوجوان کشور است که آثارشان با توجه به دنیای فانتزی و مفاهیم عمیق و همچنین توجه به فرهنگ ایرانی بین مخاطبان کودک خود طرفداران زیادی دارند. ایشان علاوه بر داستان به نوشتن نمایش نامه و فیلمنامه هم میپردازد. همچنین جوایز زیادی در کشور و خارج از کشور را کسب کردهاند.
-کاندیدای جایزه هانس کریستسن اندرسن از ایران در سال 2000 میلادی
- دریافت لوح افتخار از IBBY از هلند در سال 1996 میلادی
-دریافت لوح افتخار از IBBY در هندوستان به سال 1998 میلادی
-دریافت لوح از شورای گسترش صلح برای کتاب "حسنی کجا میروی" در سال 1383
- دریافت لوح تندیس آندرسن از شورای کتاب کودک در سال 1383
- کتاب "دختر سیاره سبز" نامزد جایزه کریاما در آمریکا
-کتاب "دختری متولد میشود" اثر برگزیده کتابخانه مونیخ در سال 2003 میلادی
آتاسای روایت دختر کوچکی است که دوست دارد بفهمد در نبودش چه کسی کارهایش را انجام میدهد؛ پس با خوردن قرصی جادویی ناپدید میشود. او به مکانهایی که قبلاً بوده میرود و در نهایت متوجه میشود در آن مکانها بدون او زندگی جریان دارد و خیلی راحت برای او جایگزینی در نظر گرفته میشود گویی که نبودش چندان مهم نیست
و تنها جایی که کمبود حضورش حس میشود خانواده و مادرش هستند.
آتاسای که نام کتاب از او گرفته شده، شخصیت محوری داستان است. او درگیر جهان بدون خودش میشود و در این سفر که حاصل زندگی روزمرهاش هست در پی کشف جهان بدون خود است و بدین طریق دری رو به جهان متغیرها برایش گشوده میشود. جمله آغازین که اولین مرحله ورود به جهان داستانی کتاب است با پرسشی اساسی شروع میشود. اگر من نباشم، خورشید، بچهها، گنجشکها، مردم کوچه و ماشینها چه میکنند؟
از همان جمله ابتداییِ کتاب، پیام و طرح کلی داستان پیش روی مخاطب قرار میگیرد. طرحی که با پرسش و ایجاد تعلیق ابتدایی و دریافت پاسخ آن خواننده را مشتاق به یافتن پاسخ میکند. هرچند این سؤال در ظاهر سوالی ساده و معمول است اما از نگاه عمیقتر سوالی فلسفی است که همچون دریچهای در مقابل دیدگان مخاطب گشوده میشود. سوالی که نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان هم بارها پیش میآید.
واقعاً در نبود ما، دنیایی که در آن زندگی میکنیم چه شکلی خواهد بود؟ آیا این چرخه زندگی با نبود ما از کار خواهد افتاد؟!
البته این بحث فلسفی روحیه پرسشگری کودک را در مواجهه با اطراف بالا میبرد و او را در پی کشف پاسخ میکشاند. این سؤال نوعی درک و شناخت هستی شناسانه است که به کودکان میآموزد محیط پیرامون با نبود هر انسانی به چرخه طبیعی خود ادامه میدهد و در نهایت افرادی خاص که در اینجا مادر است کمبود نبود او را حس میکنند.
استفاده از قدرت جادویی عنصر و محرک اولیه در شروع ماجراست. اما این عنصر فقط در ابتدا پررنگ است و در طول داستان آنچنان کاربردی ندارد و فقط محرک اولیه و ایجاد ورود شخصیت اصلی به فضای داستان و شروع سفر هیجان انگیر اوست. سفری با زمینه کاملاً رئالیستی.
البته در این سفر جادویی خبری از دیو، هیولا و جنگلهای متروکه نیست حتی شخصیت اصلی هم هیچ قدرت ماورایی برای غلبه بر مشکلات و محیط خود ندارد بطوری که قدرت جادویی او فقط در حد غیب و ناپدید شدن هست.
آتاسای قرص جادویی که پیرترین جادوگر شهر به او داده، به دهانش انداخت و آن را قورت داد.
البته قرص جادویی نمادی از ورود به جهانی دیگر و مرگ و نیستی یک فرد است که نویسنده این واقعه را به طور شیرین ودلچسب برای کودکان قابل تجربه میکند.
او قرص را میخورد و ناپدید میشود و آن موقع است که عکس العمل دیگران را در نبود خود میبیند.
آتاسای به کوچه رفت. بچهها توپ بازی میکردند، یکی از بچهها گفت: «اگر آتاسای به کوچه نیاید، یکی دیگر به جای او بازی میکند.»
آتاسای با خودش گفت: «پس یکی هست که به جای من بازی کند!»
یا
مرد شیشه فروش گوش بچهای را تاب میداد و میگفت: «یک روز آتاسای شیشههای مرا میشکند، یک روز بچهای دیگر. خلاصه یکی هست که شیشههای مرا بشکند، نه!»
بچه گریه میکرد.
البته در این نبود فقط شاهد جنبههای مثبت زندگی آتاسای نیستیم بلکه شاهد اتفاقات اشتباهی که او در گذشته انجام داده هم میشویم.
بدین طریق متن کتاب بسیار ساده توانسته در زیر ساخت خود نگاهی به مقوله مرگ داشته باشد و در اصل حامل پیامی مهم و اساسی زندگی باشد. که بصورت خلاقانه از دریچهای دیگر به این موضوع نگاه کرده و در این راه هم هراسی به کودک داده نمیشود.
یکی از جالبترین بخشهای کتاب آب میوه خوردن شبح وار آتاسای هست. که او مثل روحی سرگشته به دنبال خود است و با دریافت جواب اصلی دوباره به خانه خود برمی گردد.
سر آتاسای گیج بود. از روی میز آب میوه فروشی، یک لیوان آب سیب برداشت. آب میوه فروش با تعجب به لیوان که در هوا حرکت کرد و خالی شد و روی میز قرار گرفت. نگاه کرد و گفت:
- به هر حال هر روز یک معجزه اتفاق می افتد.
کتاب برای گروه سنی ب، ج نوشته شده. حجم کتاب با توجه به سن کودکان کم و مناسب است. کتاب شماره صفحه ندارد. جملات طولانی نیستند. و تصویرگری آن هم متناسب با معنای مفهومی کتاب است. در تصاویر با توجه به محتوای متن شاهد تصاویری با رنگهای شاد و تند نیستیم. کتاب در تصویرگری به رنگهای سردی همچون خاکستری، آبی گرایش بیشتری دارد که این رنگها حالتی از روح یا سرما را منتقل میکنند که با محتوای داستان همخوانی دارد.
در پایان نویسنده ذهن کودک را رها نمیکند و با دادن پاسخی اساسی کتاب را به اتمام میرساند. در فضایی کاملاً شاد و خندان.
مادر به طرف آتاسای دوید و او را در آغوش گرفت. آتاسای با خنده گفت:
- یکی هست که اگر من گم شوم، به دنبالم بگردد. یکی هست که مرا دوست بدارد.
همسایهها میخندیدند. خورشید به پشت کوهها میرفت. ■