نام من سرخ یک رمان کارآگاهی قرن شانزدهم ترک است و به شیوۀ پلیفونی یا چند صدایی نوشته شده است. این کتاب در ایران توسط عینالله غریب در نشر چشمه و تهمینه زردشت در نشر مروارید ترجمه و منتشر شده است.
رمان سرشار از پارادوکس و خرده روایتهاست و چندین لایه دارد و شامل مضامین کلی و جزئی، غرب و شرق، سنت و تجدد، محتوا و فرم (وقتی از مباحث نقاشی صحبت میکند) و حتی تقابل بین نظریههای افلاطون و ارسطوست.
"فریت اورهان پاموک"، برجستهترین رمان نویس ترکیه، آوانگارد و دارای کتابهایی پرفروش است.
مقام شامخ وی مانند "اسماعیل کاداره" آلبانیایی است.
ممکن است خوانندگان کشورهای غربی انتظار نداشته باشند که ترکیه و آلبانی، رمان نویسانی در حد بالای مدرنیسم و پست مدرنیسم داشته باشند.
پاموک نوه یک مدیر کارخانه ثروتمند بود که نیازی به تأمین هزینۀ زندگیاش از راه نوشتن نبود. پاموک در رشتههای معماری، روزنامه نگاری تحصیل کرد و تا سی سالگی با خانوادهاش زندگی کرد و رمانهایی که نوشت؛ چاپ نشدند. پاموک پشتکار زیادی در نوشتن دارد و از یازده شب تا چهار صبح و از دو بعدازظهر تا هشت شب مینویسد.
تأثیر نویسندگانی مثل: "جیمز جویس"، "توماسمان"، "فرانتس کافکا"، "ولادیمیر ناباکوف"، "مارسل پروست" و بیش از همه "اومبرتو اکو" را میتوان در آثار پاموک مشاهده کرد.
اولین رمان او "جودت بیک و پسران" به آثار "توماسمان" تشبیه شده. منتقدان "خانه سکوت" را که روایتی از تعامل چند نفر از اعضای یک خانواده است
به آثار "ویرجینیا ولف" و "ویلیام فاکنر" تشبیه کردهاند. سومین داستان او "قلعه سفید" قصۀ مهیبی از روایت دوگانه قرن هفدهم مقایسهای را با "بورخس" و "کالوینو" برانگیخت.
"کتاب سیاه" که در باره ماجراجویی افراد گمشده و جزئیات استانبول بود؛ به گفته خود پاموک از "اولیس" نوشتۀ "جیمز جویس" الهام گرفته است. "نام من سرخ" داستانی کارآگاهی
و پرحجم و ملودرام و با رجعتهای فراوان به ادبیات و نقاشی و نگارگری است (پاموک علاقۀ بسیاری به نقاشی دارد).
این کتاب طولانی نویسیهای "مارسل پروست" و "توماسمان" و داستانهای فلسفیِ "کالوینو" و "بورخس" را تداعی میکند و مربوط به مینیاتوریستها در امپراطوری عثمانی است که باعث شد برای پاموک اعتبار بیشتری به همراه بیاورد تا سرانجام جایزۀ ادبیات نوبل را کسب کند.
شخصیتهای اصلی رمان، مینیاتوریستهایی در امپراطوری عثمانی هستند که یکی از آنها در فصل اول به قتل میرسد.
از این مرحله، پاموک به سبک پست مدرن که یادآور "خورخه لوئیس بورخس" است با خواننده و قراردادهای ادبی، بازی میکند. رمان خواننده را وادار میکند که بارها برای آگاه شدن از شخصیت راویها به کتاب مجدداً مراجعه نماید.
نبوغ پاموک در بیان تقابل سنت با مدرنیته است. به گفتۀ خودش این احساسات حاکی از هویت دوگانه ترکیه است. کشوری که در آسیا و اروپا قرار دارد و بین میراث مترقی و اصلاحات بنیادی آتاتورک (کمالی است) و سکولاریسم در دولت (تا قبل از دولت اردوغان)، آموزش عمومی برای همه، حق رأی برای زنان، جایگزینی الفبای عربی با الفبای لاتین، متغیر بوده است.
او از کتابهای بسیاری در این رمان نام برده که در فرهنگ و تمدن اسلامی مهم بودهاند. اغلب این کتابها از جمله شاهنامه شاه طهماسبی، ایرانیاند و همچنین از بعضی از حکایتهای نظامی و فردوسی در رمانش استفاده کرده است.
هر فصل رمان، راوی متفاوتی دارد که حقایق مختلف که شخصیتها تجربه کردهاند را به شکل اول شخص ارائه میکند و معمولاً بین فصلها ارتباط موضوعی و زمانی وجود دارد. علاوه بر این از صداهای غیر منتظره مانند جسد مقتول، یک سکه، شیطان، دو درویش و رنگ قرمز استفاده میشود.
شخصیتهای خاصی که جزئیات سیستم فلسفی استانبول قرن شانزدهم را ارائه میدهند؛ به هر یک از این راویان "غیر معمول" کمک میکنند. این رمان معماهای جنایی، معماهای عاشقانه و معماهای فلسفی را در هم آمیخته است و سلطنت "سلطان
مورات سوم" را در طی نه روز برفی نشان میدهد.
پیشزمینه داستان در سال ۱۵۹۱ استانبول است که تورم خزانههای سلطان را خالی میکند و افول عثمانی آغاز میشود. یک انحطاط مالی و سیاسی اتفاق میفتد که عوام تحت تأثیر القائات پیشوایان مذهبیشان آن نقاشیها را کفرآمیز و استعمار ذهن میدانند. این نقاشیها بهطور مخفیانه به گروهی از مینیاتودیستها سفارش داده شده بود که قرار بود امپراطوری را آنطور که به نظر میرسد؛ به تصویر بکشند.
پاموک با کیمیاگری روایی به درک همدلانه هر دوجهان، در حال مرگ و ظهور دست مییابد. مرگ یک موضوع است و به عنوان یک شخصیت، فصل خاص خودش را دارد.
این کتاب یک کار ریشهای و عمیق است. به دور از اینکه یک رمان تاریخی صرف باشد دارای یک روایت فراموش نشدنی است که گذشته و حال را متحد میکند و هم چنین هنر عالی توام با جذاب بودن مردمی، پاموک را به بزرگترین نویسنده ترکیه تبدیل کرده است.
مبحث ظاهری "نام من سرخ" غربزدگی تهدیدآمیز هنر تصویری عثمانی است؛ شاخهای که توسط "سلطان مورات سوم" از سنت ایرانی نقاشی مینیاتور و سبک اروپایی یا "ونیزی" برای نشان دادن پرسپکتیو و تصویر فردی استفاده میشده است.
در فصل اول "نام من سرخ" یک مینیاتوریست متخصص تذهیب چنان سختگیرانه نسبت به کفرآمیز بودن این سبک پافشاری میکند که مینیاتوریست دیگری او را کشته و در چاه میاندازد. بخشی از رمان توسط "ظریف" افندی، مینیاتوریست مقتول روایت میشود که روحش بر روی زمین مانده و میتواند صدای زندهها را بشنود. "ظریف" افندی، قاتلش را به تولید تصاویر مقدس که خداوند را آزار میدهد متهم کرده بود.
قاتل بعد همان شخص سازماندهندۀ این کتاب خطرناک (شوهر عمه) که سفارش سلطان بوده را نیز به قتل میرساند.
طنز این است که قاتل با یک سبک هنری متمایز و قابل تشخیص به خود خیانت میکند که باعث شناساییاش میشود.
یکی از سه مینیاتوریستِ سبک عثمانی به نامهای پروانه*۱، زیتون*۲ و لکلک*۳ نامگذاری شدهاند باید قاتل باشند.
کارآگاه (کارا)، مردی است که پس از اینکه عاشق دخترعمهاش (شکوره*۴) شد؛ دوازده سال را در ایران برای جمع مالیات و حمل نامهها گذرانده است و به عنوان منشی پادشاهها بوده است.
در جوانی مینیاتور تحصیل کرده اما بعد رهایش کرده. او پس از اینکه شکوره، جواب رد به خواستگاریاش میدهد و سالها از استانبول دور میشود توسط شوهر عمهاش برای کمک به تمام کردن کتاب برای سلطان احضار میشود.
شوهر عمۀ کارا در حال خواندن کتاب روح نوشته ابن قیم جوزی، مفسر قرآن است و اشارات مستمر به آن در سراسر کتاب وجود دارد.
همسر شکوره، چهار سال قبل در جنگ مفقود شده است.
این کتاب مهیج، مجلل و طولانی شامل پنجاه و نه فصل است که از زاویۀ دیدِ دوازده دیدگاه از جمله قاتل روایت شده است.
دو شخصیت کشته شده در رمان پس از مرگشان هم خواننده را مورد خطاب قرار میدهند و حتی در پایان طولانیترین فصل از دید یک سر بریده شده که مغز و چشمش هنوز کار میکنند؛ روایت را میخوانیم.
خواننده در دو کور کردن چشمها با استفاده از سوزن (سوزن طلایی با مروارید فیروزهای که به عمامهها زده میشده.) شرکت میکند که استاد برتر مینیاتورهای ایرانی، خود را نابینا میکند تا ثابت کند که هرکدام از صفحات این کتاب را ببیند.
دوازده فصل توسط کارا بیان میشود که سعی میکند با کشف قاتل، قلب شکوره را بهدست آورد.
شکوره، هشت فصل را بیان میکند که با سهولت، ابعاد روانشناختی بیان میشود که فصلهای مربوط به او رمان را رمانتیک میکند.
او به احساساتش، محافظت از دو پسر کوچکش اشاره میکند و بهندرت در بارۀ تفاوتهای ظریف، سبک شناختی و تذهیبگری مینیاتورها به سبک فارسی برای خواننده، صحبت میکند.
استر یک دستفروش لباسِ یهودی و دلالۀ ازدواج است که امور عاشقانۀ شکوره را پیش میبرد.
در قهوهخانۀ پشت بازار بردهها، یک نقال ناشناس، مونولوگهای بیادبانه را که بر اساس نقشههای خشن توسط مینیاتوریستها کشیده شده است را بیان میکند.
در این رمان از راوی شگفت انگیز نظیر: سگ، مرگ، رنگ سرخ، اسب، شیطان، سکه، تصویر دو درویش به نحوی عالی استفاده شده است.
در شهرهای پادشاهان اروپایی، زنان میتوانند نه تنها چهره بلکه موهای درخشان، گردن، بازوها، گلوها و حتی بخشی از پاهایشان را نمایش دهند و افراد با باورهای سنتی در امپراطوری عثمانی علت شکستهای پیدرپی اروپاییها را از عثمانیها همین علتها میدانند.
مورات سوم در زمان سلطنتش (که وقایع رمان در آن زمان رخ میدهند.) بیشترین علاقه را به کتاب و مینیاتور به سبک ایرانی از خودش نشان میداد. اوج نقاشی دربار عثمانی با او به پایان رسید.
سرانجام تصاویر استادان ایرانی و هرات به عثمانی میرسد و باعث افزایش شکوه هنر خوشنویسی میشود.
خودِ مینیاتوریستها میدانستند که در ادامۀ امتدادی خلاق پا میگذارند. سبک استادان ایرانی، رنگهایی روشن و بدون سایه است. در نقاشی با در نظر گرفتن پرسپکتیو، افق بلند، چهرههایی تلطیف شده و چشم انداز کمی عمیق برای یادآوری جهان، همانطور که خدا آن را آفریده است؛ طراحی میشود.
اسبی که به تصویر کشیده میشود؛ ایده خداوند را در باره اسب نشان میدهد. قرار نیست که انسانها دقیقاً شبیه همان چهرههایی باشند که در اطراف خود میبینند و تصویر برای آنها در همان زمان نقاشیشان متوقف شده است.
از دیدگاه مینیاتوریستهای آن زمان عثمانی، مینیاتورها جهان را به گونهای که جهان اخروی باشد به تصویر میکشند. دیدن میتواند به یک وسوسه تبدیل شود و نابینایی "تاریکی مبارک و بینهایت یک صفحۀ خالی" است.
پیشرفتهای نقاشی اروپا در قلمرو متافیزیک صورت میگیرد و خشونتهای ضمنی به همراهش میآورد.
اساتید سنتی معمولاً کارهایشان را بی امضاء رها میکردند و سبک شخصیشان را سرکوب میکردند.
پرترههای فردی ناشی از میل بدعت آمیز به "متفاوت بودن از همه" است. اشیاء در نقاشیهای اروپایی به صورت پرسپکتیو و دورتر از حدی که باید باشند؛ کشیده میشوند.
نقاش قاتل در اظهار نظری به همکاران خود میگوید:
《از این به بعد بنشینید و کاری انجام ندهید و مثل میمون اروپاییها از قرنی به قرن دیگر بروید و با افتخار نام خود را به نقاشیهای تقلیدی وارد کنید.》
پاموک، تقلید و عدم اصالت ترکیه را در اینکه شخصیتهای داستان احساس جدا شدن از خود واقعیشان را دارند؛ نشان میدهد.
قاتل میگوید: 《اکنون را زندگی میکنم انگار که گذشته باشد.》
و هشدار میدهد: 《اگر به سبک اروپایی نقاشی کنیم؛ ما ممکن است شبیه خودمان باشیم اما خودمان نخواهیم بود.》
شکوره در قسمتی از کتاب میگوید: 《ما شب وارد خانه شدیم و ناگهان به نظر میرسید؛ سایههای کشیدهای که با نور چراغ ایجاد شده متعلق به دیگران است.》
پاموک نویسنده آوانگارد در این کتاب، دیدگاهها را در هم تنیده و داستان را خلق کرده و مجبور شده که به بسیاری از رشتهها نیز احاطه داشته باشد البته نگارش در مورد مینیاتور با تفصیل بوده و ممکن است؛ خواننده احساس خستگی کند.
جملات آگاهانۀ پاموک، تقدیرش از هنر پرشور، مباحث رمانتیک حیله گرانه و صحنههای ترسناک شهری، موجودی را مثل داستان کوتاه "الف" که "بورخس" نگاشته است به خواننده نشان میدهد که وحشتناک است.
پاموک به ما دو وجه میدهد که مینیاتورها را در طول اعصار توصیف میکند؛ یک پاراگراف مملو از مطالب خزانهداری سلطان و لیستی از شکنجههای عثمانیها.
در تاریخ آمده و لازم به ذکر است که "سلطان مورات سوم" ریش "قرمز" بلندی داشت!
مینیاتوریستهای پاموک در خدمات وسواسی که برای هنر انجام میدهند؛ نابینا میشوند.
رنگ "سرخ" که در کمال منحصر بفرد هست و از سوسک خشک در گرمترین قسمت هندوستان ساخته میشود در فصل مربوط به خودش میگوید: 《همانطور که رنگم را به صفحه میآورم گویی به جهان دستور میدهم. کسانی که نمیتوانند ببینند آن را انکار میکنند اما واقعیت این است که من در همه جا یافت میشوم. به عبارت دیگر نام جهان "سرخ" است.》
در واقع کار هر دو گروه نقاشان اروپایی و ایرانی ارائه سوژه مورد نظرشان است که از ذهن هنرمند، بیرون میآید.
در نقاشی مدرن، نقاش میتواند یکی از درختهای جنگلی را تصویر کند و بعد در صورت تمایل آن درخت را به درستی از میان دیگران، تفکیک کند.
"نام من سرخ" بک هیجان ناب فلسفی است که حول درگیری بین دو دیدگاه معنای هنری و شکافی بین دو تمدن جهان، نگاشته شده است.
درخشان بودن نقاشی ونیزی که با پرترههای چهرۀ خود با استفاده از پالت رنگ موفق شده که خودش را جاودانه و نامیرا کند و مخاطبین را بخودش جذب میکند.
اما آنچه که منجر به بقای نقاشی اروپایی میشود این است که تکنیک آنچنان بینقص است که هنرمند نابینا همچنان قادر به ارائه و پالایش است.
این کتاب دارای ریشههای بسیار عمیقی است و بهدور از اینکه یک "رمان تاریخی" صرف باشد دارای روایتی فراموش ناشدنی است که گذشته و حال را متحد میکند.
در اینجا عشق خسرو به شیرین وقتی او را در حال شستشو در زیر نور ماه میبیند دوباره زنده میشود. صدای نوازندگان عود که شعرهای حافظ را همراهی میکنند در صفحات پیچیده است. همچنین عشق کارا به دختر عمهاش (شکوره) و شور و عشق شکوره به فرزندان و پدر مقتولش مشهود است.
"پرسپکتیو" یک لذت نویسنده است که هنوز پس از قرنها پابرجاست و در بطن آن سنتی زیباشناختیست که بدون نفرت و کینه توزی همواره ستایش میشود.
در قرآن مجید آمده که "خداوند متعلق به شرق و غرب است.". در این اثر نادر و شگفت انگیز، پاموک میتواند همان ادعا را در مورد وحدت مفاهیم متعالی داشته باشد.
"نام من سرخ" پس از ترجمه، بازخوردهای مثبت متعدد منتقدها را به همراه داشت. جایزه ادبی بین المللی دوبلین را در سال ۲۰۰۳ به دست آورد. ■
پ.ن: ۱. پروانه: یکی از سه مینیاتوریست مظنون به قتل که چهرههای کتاب را به نمایندگی از مرگ و زن مالیخولیایی نقاشی میکند.
۲. زیتون: یکی از سه مینیاتوریست مظنون که شیطان و دو درویش را رنگ میکند.
۳. لکلک: یکی از سه مینیاتوریست مظنون که سگ و درخت را رنگ میکند.
۴. شکوره: همان sugar یا شیرین، نام مادر اورهان پاموک است.
ترجمه شده از هفته نامه the new Yorker
و روزنامه the guardian